می ترسم .......
می ترسم تو نباشی و اشکهای غریبانه تو باشد که از آسمان بر صورت روزگار فرو می چکد.
وقتی تو نیستی باران تمام اشک های دلتنگ را همنوا با خویش جاری میکند و بغض ها را می شکند .....
وقتی تو نیستی باران همان نبودن توست که قطره قطره گریه می شود در جای جای زندگی ....
باران را بی تو نمی خواهم ..... وقتی که نمیدانم تو در کجای زمین بر خطاهای من اشک می ریزی و گناهان مرا دل نگرانی ...من اشک تو را نمی خواهم ....... طاقت ندارم ..... وقتی تو نیستی باران را نمی خواهم حتی اگر زیباترین و زلال ترین باشد !
تو باید بیایی که باران به اصالت خویش بازگردد......
تو باید باشی تا باران به مژده آسمانی بدل شود و امید را زمزمه کند .....
تو باید باشی که در میان باران، چشمان مهربانت را به هر سو بدوزی و رنگین کمان شادی را در میان رحمت پروردگارت پدیدار سازی .....
تو باید باشی تا باران وسعت کویری خاک را سیراب کند و گرنه ...........
دور از تو هیچ سیلابی تشنگی های زمین را اقامه نخواهد کرد ........
آقا جان ............ چقدر انتظار ....... چقدر فاصله ........ چقدر اندوه .... ؟
آیا صدای دلنواز انا المهدی (عج) را خواهم شنید .......... ؟؟
وقتی تو نباشی همه پنجرهها بسته میمونه
با زمزمه باد صبا حتی قناری نمیخونه
وقتی تو نباشی دلها پر درده
شادی نمیشه مهمون دلها
خورشید محبت بی تو سرده
ای دل گله کم کن که مسیحا نفسی میرسه از ره
با آینه و فانوس سوی این خانه کسی میرسه از ره
وقتی تو نباشی از غصه میمیرم
از گریه میشم ابر بهاری
یک لحظه هم آروم نمیگیرم
یارا دل ما را به دو عالم تو پناهی
ما را بود آیا بهجز عشق تو گناهی
امشب به امیدی سر راه تو نشستم
تو ماه شبم شو کمکم کن به نگاهی
وقتی تو رو دارم به کسی دل نسپارم
هر دم نفسم را به هوای تو برارم
گفتی که صدام کن به کلامی به پیامی
من جز گل نامت به زبان حرفی ندارم