سکان دار کشتی هدایت ، شکافنده علم و دریای حکمت
حضرت امام محمد باقر علیه السلام
بر شیفتگان خاندان عصمت و طهارت
علیهم السلام مبارک باد
امروز دامن دانش، پر از گل های شوق می شود.صدای گام هایی نوید بخش می آید.
واژه ها در تب و تابند تا لحظه ای که عطرشان جهان را مدهوش کند برسد.
امروز کسی بدون قلم نباشد! قلم ها را بیاورید تا رنگ جاودانگی بگیرند.
مستعدّان دیار دانایی بیایند و گوهرهای پرفروغ بینایی ببرند!
امروز در خیابان هایِ دانش، خنده پر می زند.
امروز نوری اگر هست، به واسطه نور احادیث نابی خواهد بود
که بعدها بر کتاب ها پرتو می افکند.
امروز، روز شادمانی سلسله قلم است.
به اعتبار امروز است اگر نوشته ای در کسی اثر می گذارد.
روز حکومت قلمدان هاست و روز حکومت علم،
بر دل های پژوهندگانی که از روزگار غفلت و تاریکی می آیند.
ساعات امروز، روبه روی بوته های رویایی یاد، ماندگار است
و از سخاوت گنجینه های باقری، تمام لحظات بهره می برند.
تو نیز بی توشه نمان!
هماره نامت بلند باد ای آسمانی مرد زمینی!
تو از تبار نوری و تاریخ
وامدار شعاع تباناک اندیشه توست.
ای تو سیراب از سرچشمه کلام خداوند!
کامهایمان تشنه باران کلام توست.
سخن بگو، تا نور کلامت بر ما ببارد
و زمین و زمان سینه به سینه
از عطر گل محمدی آکنده شود.
دانش، از نام تو آوازه گرفت،
آنگاه که شکافته شد و شگفتی آفرید.
ای اَبَرمردِ دانش و ای شکوه فرهنگ!
تو در زمانهای که ابرهای سیاه،
سایه تردید میگستردند،
خورشیدوار تابیدی تا بذرهای یقین جوانه زند
و یخهای یأس و تردید آب شود.
ای امانتدارِ رسالت توحید
و وارث تعلیمات محمدی و علوی!
تو یادگار کربلا بودی و سند مظلومیت بقیع.
اینک بقیع قلب ما روشن از نور توست.
اینک خیل قاصدکها را بدرقه سلامی میکنیم
که پیامبر(ص) بر تو فرستاد.
سلام ما را نیز پذیرا باش
میلادت مبارک
ای حلم و علم به هم درآمیخته!
فرشتهها ز عرش حق آمدهاند بر زمین
دسته گلی داده خدا به دستِ زین العابدین
لاله و یاس و یاسمن، گلِ شقایق و چمن
برای دیدنِ رخش، چشمِ همه کرده کمین
گاه همه به زاری و گاه همه به شادیاند
گریه به خنده زد گره، خنده به گریه شد عجین
این که به آسمانِ دل در شبِ تیره روشن است
ماه امام باقر است، ماهِ امامِ پنجمین
شد پدرش پورِ حسین، مادر او دختِ حسن
حاصلِ زوج علوی، فخرِ وجود نازنین
بیند اگر به کودگی رنج و مصیبت فزون
وارثِ کربلاست این دشمنِ ظلمِ ظالمین
پای بنه به کوی او از سرِ عشق و معرفت
ذکرِ توسلش شده، مرهمِ زخمِ مؤمنین
گنجینه اسرار محمد
به دست هایی درود که سبزی نوزادی ات را در آغوش گرفت!
به لب هایی درود که اذان مقدس امامت را در گوش هایت خواند!
به چشم هایی درود که با نگاه ظلمت براندازش، ریشه های نور را در سیمای تو کاشت!
به قدم هایی درود که برداشته شد تا تو را به ولایت عشق منصوب کند!
بایسته تر از تو نبود در زمان و شایسته تر از تو نبود در زمین.
انگشت هایت، بوی سخاوت می دهد.
«گنجینه اسرار محمد صلی الله علیه و آله » و «ذوالفقار علی علیه السلام »
را در پنجمین خوان حقیقت به تو سپرده اند.
بقچه های غذای کوفه را در نیم شب های مدینه به دوش گرفته ای؛
کلون های تشنه، با عطر دست هایت سیراب می شوند و دریچه
های فقیر از دیدارت سیر می شوند!
حضورت، در منازعه ها پرچم صلح است و منطق صواب
هیچ گاه از کلام تو دور نخواهد شد.
تو، آمده ای در بلاتکلیفی دوران، روشنی راه باشی.
زمین پر از عطر بهاره
فرشته نزد امام باقر گلاب و آئینه میاره
سحر روشن امید
تو آسمونا در اومده
میتابه نور معرفت
که عمر ظلمت سراومده
روی دست امام سجاد
گل پیغمبر اومده
باغ های امامت و عدالت، در حاشیه نام بلند تو شکوفه می کنند.
در سایه امن امامت جهانی تو، همه پیله های دوستی، پروانه شدند.
تو، بیرق امامت را بر بالای بام همه دل ها افراشتی.
به واسطه لبخند مهربانی های تو، اولین پنجره ها را به سوی آفتاب باز کردند
در سایه سار امامت تو سنگ ها سکوت خود را شکستند و
بغض های هزار ساله ترک برداشتند و باران های تند
و مهربان تو بر تشنه کامی ما باریدند.
تو عادل ترین عاشق بودی که در روزگار
قحطی آغوش، پناه دلتنگی های دنیا شدی.
چقدر دلتنگ لب گشودن توییم!
کاش دوباره پروانه های کلامت پر بگیرند!
هنوز پروانه های کلامت در هوای عاشقی ما بال می زنند.
به حرفی که می زدی، ایمان داشتی و عمل می کردی؛
چراکه می فرمودی: «آنکه بر خدا توکل کند، مغلوب نشود و
آن که به خدا توسل جوید، شکست نخورد».
با آمدنت، روزهایمان رنگ و بوی مهربانی گرفت و ابرهای
دلتنگی ازبالای سر روزهایمان رخت بربستند.
تو که آمدی، عشق در گلدان هایمان شکوفه داد.
با آمدنت، پنجره هایمان به سمت آفتاب چرخیدند
و خورشید، در آستانه شب هایمان نشست.
ای به تو از خالق داور سلام
از لب جان بخش پیمبر سلام
شمس و قمر را به نسب اختری
نسل امام از پدر و مادری
اختر تابنده ی دانش تویی
بلکه شکافنده ی دانش تویی
دانش کل نقطه ای از مکتبت
علم لدنی سخنی بر لبت
هر نفست باغ گلی از کمال
هر سخنت پاسخ صدها سؤال
فتنهها و کیدها و محلهای دیدن فاسقان و از اینکه در دینم بلغزم و آخرتم را فاسد گرداند و اینکه آنان در زندگیام ضرری به من برسانند، یا مرا به بلایی دچار گردانند که قدرت تحملش را ندارم و صبر بر آن در توانم نیست به تو پناه میبرم؛ خدایا! پس مرا به مشکلات آن دچار مگردان تا از یاد تو مانع گردد و از عبادتت مرا مشغول دارد، تو حافظ و نگهبان و حراست کننده از تمامی امور میباشی.
خدایا!
تا آنگاه که زندهام مرا در زندگی آسوده گردان،
زندگی که بدان بر طاعتت نیرومند گردیده و به خشنودیت دست یابم و در روز قیامت به بهشت رهنمون گردم،
و مرا از رزق و روزی که مرا به طغیان کشاند،
بهرهمند مکن و به فقری که مرا بدبخت سازد و بر من تنگ گیرد مبتلا مساز.
خدایا از جانب خود سکینه و وقار بر من نازل فرما و زره محکمت را بر من بپوشان، و به پوشش فراگیرت مرا حفظ فرما و لباس عافیت را بر من بپوشان و سخن و کردارم را تصدیق گردان، و در فرزندان و خاندان و اموالم برکت عطا کن.
"