طبیعت، جانی تازه می گیرد.
ماهی ها، هم سفره ما می شوند.
بهار، تا کنج خانه ها نفوذ می کند.
شمشادها، شادترین روزهای زندگی شان را طی می کنند
و آوای تازه منارها سکوت سرد باغچه را می شکند.
بهار، زنبیل عاشقی اش را کوچه به کوچه می گرداند تا هر که دلی به وسعت
آینهو لبخند دارد، به کاروان سبز طبیعت بپیوندد و
روح و جانش را در آبشار جاری فروردین، جلا بخشد.
چشم هایت را که باز کنی، بهار را با تمام سادگی اش، با ظهور تازه شکوفه هایش
و با آغاز انقلاب سبز و فراگیرش، پشت پلک های باران خورده ات احساس خواهی کرد؛
حس تازه بالندگی، دگرگونی آغاز... .
تمام واژه های خوب ذهنت را ردیف می کنی
تا سبزترین فصل خدا را ترسیم کنی.
خدا بهار را برای تو آفرید؛
برای من، برای او و برای هر که راز شگرف «یحیی» و «یمیت» را
در زیباترین اثر نقاش چیره دست خلقت می بیند و باور می کند.
چشم هایت را که باز کنی، بهار را می بینی که با کوله باری از امید و طراوت،
در انتهای کوچه های سرد و تاریک زمستان، بساط تازگی و سرسبزی اش را پهن کرده
و بشارت فردایی را می دهد که تقویم ها دوباره از اول آغاز می شوند.
عاطفه خرمی
بهار آمد بهار آمد بهار خوش عذار آمد
خوش و سرسبز شد عالم اوان لاله زار آمد
ز سوسن بشنو ای ریحان که سوسن صد زبان دارد
به دشت آب و گل بنگر که پرنقش و نگار آمد
گل از نسرین همیپرسد که چون بودی در این غربت
همیگوید خوشم زیرا خوشیها زان دیار آمد
سمن با سرو میگوید که مستانه همیرقصی
به گوشش سرو میگوید که یار بردبار آمد
بنفشه پیش نیلوفر درآمد که مبارک باد
که زردی رفت و خشکی رفت و عمر پایدار آمد
همیزد چشمک آن نرگس به سوی گل که خندانی
بدو گفتا که خندانم که یار اندر کنار آمد
صنوبر گفت راه سخت آسان شد به فضل حق
که هر برگی به ره بری چو تیغ آبدار آمد
ز ترکستان آن دنیا بنه ترکان زیبارو
به هندستان آب و گل به امر شهریار آمد
ببین کان لک لک گویا برآمد بر سر منبر
که ای یاران آن کاره صلا که وقت کار آمد
مولانا
بوی بهار، در لابه لای برگ ها می پیچد.
عطر سوسن، هوای صبحگاهی را مست می کند.
میخک، رز و محمدی، بوی زندگی و تازگی را میان باغچه می پراکنند.
نسیم خوش بهاری، طبیعتی تازه را نوید می دهد.
برگ ها جان می گیرند و چشم اندازی سبز، از پس پنجره های گشوده، جلوه گری می کند.
سفره های سخاوت و یکرنگی، پهن می شوند.
بوی سبزه در فضای رنگارنگ سفره می پیچد.
عطر سیب های سرخ، جای دیگری میان این همه، باز می کند.
دل های یکرنگ و باصفا، آماده می شوند تا به ثانیه های تازه زندگی وارد شوند.
تیک تاک ساعت، فضای پرسکوت خانه را پر می کند.
چیزی به ثانیه های آغازین سال نو نمانده است.
یک سال گذشت و واپسین ثانیه، فاصله میان زمان ها را دو نیمه کرد.
«یا مقلب القلوب و الابصار.
یا مدبر اللیل و النهار.
یا محول الحول و الاحوال.
حوّل حالنا الی أحسن الحال».
چشم ها به روشنی باز می شوند و دل ها به یکدیگر نزدیک و قلب ها آرامش دوباره می یابند
در حلول سال نو و دلگرم به آتیه های مهربانی و صفا می شود.
احساس بهار، نیلوفرانه بر اندام طبیعت می پیچد و زمستان کوچ می کند.
و بهار آمد؛
با طنین همان دعای همیشگی در دل های پر از اشتیاق،
با چشم هایی پر از آرزو و دست هایی رو به آسمان.
ققنوس ماه های بی آسمان، خاکستر شد تا زمین دوباره زندگی را از سر بگیرد.
هنوز بوی اسفند در کوچه ها پرسه می زند که بهار سراسیمه از راه می رسد.
صدایی می آید... .
صدایی اگر هست، صدای تکرار آب است در جویبارها،
صدای آمیختن رود است با کشتزارها.
صدای پرواز مرغان مهاجر است که از سرزمین های دور می آیند.
صدای رویش جوانه ای است بر درختی کهن سال، صدای اشتیاق دانه ای
که از ظلمت خاک، قد می کشد رو به خورشید و صدای سبزه ای است که از
زیر صخره ایسر بر می آورد.
صدای هلهله ابر و باد است در تولد باران.
صدای ترک خوردن پیله ای است که به پروانه شدن می اندیشد.
صدای خزیدن کرم کوچکی است در پهنه این خاک پهناور.
صدایی اگر هست صدای محض بودن است، صدای خداست.
اعظم سعادتمند
فرا رسیدن سال نو همیشه نوید بخش افکار نو
کردار نو و تصمیم های نو برای آینده است
آینده ای که همه امید داریم بهتر از گذشته باشد.
در سال نو، 365 روز سلامتی، شادی، پیروزی
مهر و دوستی و عشق را برای شما آرزومندم.
خوش بحال سال 94 که ماه دوازدهمش رادید
وعمرش به سر رسید
ترسم از آن است که عمرم بسر رسد و دوازدهمین
ماهم را که همه عمر چشم براهش بودم نبینم ...
اللهم عجل لولیک الفرج
به هر عیدی که آید زنده باشید
به انوار خدا تابنده باشید
روا حاجت در این ایام نوروز
همیشه خرم و فرخنده باشید
حلول سال نو و بهار پرطراوت را که نشانه
قدرت لایزال الهی و تجدید حیات طبیعت می باشد
را به تمامی عزیزان تبریک وتهنیت عرض نموده
و سالی سرشار از برکت ومعنویت را
برای همگی آرزو داریم
صد مبارک به تو آن عید که فردا باشد
نوروز نوید وصل دلها باشد
امید که با فضل خداوند جلی
سال فرج مهدی زهرا باشد
بار خدایا ! فصل را تازه کردی و جهان را
به سرانگشت لطفت به بهار آراستی
دلمان را با یادت ? جانمان را با محبت ?
فکرمانمان را با نیک اندیشی
و ذهنمان را با زدودن غبار تلخی ها تازه کن
سرسبز و بهاری باشید