کد لوگوهای سه گوشه
کد لوگوهای سه گوشه
حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ
کربلا هوایی و زمینی نقد واقساط تحت نظارت سازمان حج وزیارت با دریافت ارز مسافرتی ثبت نام مشهد مقدس همه روزه تهیه بلیط و ویزا کربلا در اسرع وقت 09125969399 # 09147428701 # 09361322233 # 021- 55015030 ) ثبت نام کربلا و حج عمره ومشهد مقدس (تحت نظارت سازمان حج وزیارت (خرید وفروش فیش حج عمره و تمتع با دریافت مجوز نقل انتقال از سازمان حج وزیارت مدارک برای ثبت نام کربلا (گذرنامه معتبر از تاریخ اعزام باید 6 ماه اعتبار داشته باشه 3 قطعه دریافت ویزای کربلا در اسرع وقت ثبت نام مشهد مقدس همه روزه تورزیارتی نور (ثبت نام کربلای معلا و حج عمره و تمتع و مشهد مقدس
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

لیست امامزاده های تهران

گورستان یا قبرستان های تهران



لیست امامزاده های تهران

بقعه متبرکه امامزاده عباس(ع)

امامزاده عباس از نوادگان امام زین‌العابدین است و به 10 فاصله به وی می‌رسد. در منطقه 19 تهران، اسلامشهر، چهاردانگه، دوراهی تمام نشده که تابلو امامزاده به چشم می‌خورد.

بقعه متبرکه امامزادگان سید ابراهیم و سید اسماعیل (ع)  

این بقعه مطهر که معروف به امامزاده قلعه شیخ است، در قسمت شرقی بخش کهریزک در محله قلعه شیخ و در امتداد خیابانی که به طرف آسایشگاه معلولین کهریزک می‌رود واقع شده و اطراف آن قبرستان عمومی محل قرار دارد.

امامزاده سید محمد نوربخش (ع)

از اتوبان نیایش که به سمت غرب تهران می‌آییم، انتهای اتوبان وارد خیابان کوهسار می‌شویم. در طول مسیر، تابلو امامزاده داوود به چشم می‌خورد. بعد از پیمودن تقریبا 10 کیلومتر، به روستای سولقان می‌رسیم. روستا را که به سمت جاده امامزاده داوود طی می‌کنیم، در سمت راست و در بین باغ‌هایی که عمدتا درختان گیلاس است، گنبد مخروطی شکل و طلایی امامزاده به چشم می‌خورد.

نام و نسب: محمد نوربخش از طرف پدر منسوب به امام زین العابدین علیه السلام و از طرف مادرمنسوب به امام موسی کاظم علیه السلام  نشانی: تهران، بخش کن، دهستان سولقان، ده پایین، کوچة امامزاده، (منطقه 5 شهرداری)

امامزاده زید ابن علی (ع)

امامزاده زید (ع) با کنیه ابوالحسن (ع) از نوادگان امام زین‌العابدین (ع) است. بقعه و بارگاه ایشان در محله صادقیه (نعمت آباد)، جاده ساوه قرار دارد که در میان گورستان عمومی واقع شده است.

ین امامزاده در منطقه 18، جاده ساوه، شهرک ولیعصر قرار دارد که محل بازدید مشتاقان زیادی است.

امامزاده طاهر(ع)

این امامزاده در جنوب تهران قرار دارد و آدرس آن نیز این می باشد. تهران، منطقه 19، جاده ساوه، جعفرآباد، روستای ناصریه، امامزاده طاهر …

امامزاده ابراهیم (ع)

تهران منطقه 19 جاده صالح آباد بهشت زهرا

امام زادگان کابل حسین (ع)

یکی از اماکن مذهبی منطقه کن که در محله درقاضی (دار قاضی) واقع شده، بقعه متبرکه امزادگان کابل حسین است. در کتاب بحر الانساب آمده است که امامزاده «حسین» و «ابوالحسین» از نسل امام چهارم، زین‌العابدین (ع) هستند که در منطقه کن شهید و مدفون شده‌اند

نشانی :تهران ،بخش کن ،محله در قاضی (منطقه 5 شهرداری )

امامزاده عبدالله و زید بن عباس بن علی (ع)

«بقعه امامزاده عبدالله (ع) در خیابان 30 متری جی، خیابان حاجیان، در جنوب غربی تهران واقع شده است و محلی آرام برای دلدادگان در نقطه‌ای جنوبی قرار گرفته که هر روز عده‌ای بیشمار برای زیارت و ایجاد ارتباط معنوی گسترده‌تر در آن حضور می‌یابند. نسبت شریف ایشان به حضرت ابوالفضل العباس (ع) می‌رسد

نشانی : جنوب غرب تهران ، سه راه آذری ، خیابان امامزاده عبدالله ، کوچه امامزاده (منطقه 9 شهرداری/

سیدولی بن محمد التقی الجواد (ع)

در محدوده بازار بزرگ تهران، در نزدیکی بقعه امامزاده زید (ع) مزار دیگری به نام بقعه امامزاده سیدولی قرار دارد که در جنب بازار کفاش‌ها و «بازار پاچنار» واقع شده است. بقعه سیدولی در منتهی‌الیه شرقی بازار ارسی‌دوزها واقع است که از غرب به خیابان خیام و از جنوب شرقی به پامنار متصل می‌شود

نشانی: تهران، محدودة بازار قدیم، در مجاورت راستة سید ولی، بازار کفاشان، (منطقة 12 شهرداری)

ابوالقاسم عزالدین یحیی (ع) مشهور به امامزاده یحیی 

بقعه متبرکه حضرت ابوالقاسم عزالدین یحیی (ع) مشهور به امامزاده یحیی در کوچه‌ای به همین نام در خیابان ری، نرسیده به خیابان شهید مصطفی خمینی در یکی از محلات قدیمی شهر تهران که سابقا به آن عودلاجان گفته می‌شد واقع شده است.

نشانی : تهران، خیابان پانزده خرداد، کوچه امامزاده یحیی (منطقه 12 شهرداری)

قاسم بن حسن بن زید بن حسن مجتبی علیه السلام 

امامزاده قاسم در شهر تهران ؛ در شمال تجریش که در دامنه رشته کوه البرز و در ارتفاع 1700 متری و در شمال منطقه شمیران و در روستای قدیمی « دژ علیا» واقع است.

بقعه متبرکه امامزادگان جعفر و حمیده خاتون (ع)

بقعه مبارکه امامزاده جعفر و حمیده خاتون (ع) در بلوار آیت‌الله اشرفی اصفهانی، منطقه باغ فیض در محوطه‌ای وسیع و مشجر، به مساحت حدود 7000 متر مربع و در مجاورت باغ‌های کن واقع شده است.

نشانی: تهران، محلة باغ فیض، (منطقه 5 شهرداری)/

امامزاده سیدناصرالدین بن علی بن احمد (ع)

ساختمان آستانه و مسجد سیدنصرالدین (ع) روبروی بازار بزرگ تهران و در خیابان خیام واقع است.

شانی :تهران ضلع غربی خیابان خیام ،حد فاصل میدان محمدیه و چهار راه گلوبندک

امامزاده علی اکبر (ع) – چیذر

این بنا منتسب به امامزاده علی اکبر، از نوادگان حضرت زین‌العابدین‌(ع‌) بوده و تاریخ ساخت آن دقیقا مشخص نیست. این امامزاده ظاهرا در زمان منصور دوانیقی از مدینه تحت تعقیب بوده و پس از فرار به سوی ایران، در این منطقه به شهادت می‌رسد.

نشانی: شهرستان شمیران، چیذر، میدان ندا، میدان امامزاده علی‌اکبر (منطقه 1 شهرداری)

امامزاده سیدرضا از نوادگان امام حسن مجتبی (ع)

آدرس: تهران، منطقه 19، بزرگراه آزادگان، خروجی روستای علی‌آباد قجر، امامزاده سیدرضا.

امامزاده سیداسماعیل (ع) 

امامزاده اسماعیل در خیابان شهید مصطفی خمینی، نزدیک میدان «سیداسماعیل» قرار دارد و منسوب به اسماعیل از اعقاب امام علی النقی (ع) است. یک سوی این بقعه به واسطه بازار سرپوشیده، به خیابان اصلی بازار تهران راه پیدا می‌کند. آستان امامزاده سیداسماعیل (ع) از قدیمی‌ترین آثار تاریخی در بین امامزاده‌های تهران محسوب می‌شود؛ که به قرن هشتم هجری

نشانی :تهران جنوب غرب خیابان مصطفی خمینی بین دو خیابان پانزده خرداد و مولوی بازار قدیم تهران (منطقه 12)

امامزاده سید محمد والی(ع) 

در مرکز روستای درکه، و بر دامنه‌های غربی، زیارتگاهی به نام بقعه امامزاده سید محمد والی(ع) قرار دارد. آن حضرت از نوادگان امام زین‌العابدین (ع) است. در زبان مردم محلی به ایشان آقا سید محمد می‌گویند.

بقعه متبرکه امامزاده هادی (ع)

امامزاده هادی (ع) در مسیر جاده قدیم شهر ری، بین خیابان فداییان اسلام و ابن‌بابویه در محوطه‌ای وسیع و پردرخت -که محوطه گورستان است- واقع شده و محیط آن اخیرا توسط شهرداری، فضاسازی و دیوارکشی شده است.

 نشانی:شهرستان ری،قبرستان ابن باویه (شیخ صدوق )،(منطقه 20شهرداری )

امامزاده حسن(ع)

بقعه امامزاده حسن (ع) در جنوب غربی تهران در خیابان امین‌الملک مابین پل امامزاده معصوم و سه راه آذری واقع است. بر اساس شجره‌نامه موجود، آن حضرت از نوادگان امام حسن مجتبی (ع) و پسرعموی حضرت عبدالعظیم (ع) است.

شانی: تهران، خیابان امین الملک محله امامزاده حسن (منطقه 17)

امامزاده اسماعیل ابن موسی ابن جعفر (ع)

امامزاده اسماعیل از پسران امام موسی بن‌جعفر (ع‌) است و از نظر شجره‌نامه، اصالت‌، اعتبار و صحت دارد. این آرامگاه در شمال بزرگراه آیت‌الله صدر و جنوب چیذر واقع شده و از خیابان پاشاظهری نیز به آن دسترسی هست‌.

امامزاده پنج تن(ع)

بر فراز تپه‌هایی در شرق تهران و کوهپایه‌های شمال شرقی در خیابان شهید فرشادی، آنجا که آبادی شمس‌آباد تمام می‌شود و خانه‌ها و باغ‌های منطقه خوش آب و هوای لویزان آغاز می‌شود، بقعه‌ای قرار دارد که به امامزادگان پنج تن لویزان شهرت یافته است.

 نشانی: تهران، لویزان، خیابان شهید فرشادی (منطقه 4 شهرداری)/

امامزاده زید – بازار

سومین بقعه متبرکه شهر تهران از نظر قدمت تاریخی، امامزاده زید است که در مرکز بازار تهران و در انتهای جنوبی بازار بزازها به نام بازار امیر قرار دارد.

امامزاده مطیب(ع)

«اوین، خیابان شهید کچویی، 80 متر بالاتر از حسینیه اوین، کوچه امامزاده، آستان مقدس امامزاده مطیب»

بقعه متبرکه امامزاده عین‌علی و زین‌علی (ع)

میدان پونک، بزرگراه اشرفی اصفهانی، بلوار پونه یک، خیابان پونه سه

امامزاده اسماعیل زرگنده (ع)

امامزاده اسماعیل از نوادگان امام چهارم شیعیان‌ است که در سال 850 هجری قمری دار فانی را وداع گفت.اسماعیل بن ابراهیم بن موسی بن عبداللطیف بن مرتضی بن شرف‌الدین علی بن فخرالدین حسن بن علاءالدین مرتضی بن فخرالدین حسن بن جمال‌الدین محمد بن حسن بن ابی‌زید بن قاضی علی الهادی بن ابی‌زید بن علی الکیاکی بن عبدالله بن قاضی‌القضات شرف‌الدین ابراهیم بن اسماعیل المنقدی بن جعفر صمع بن عبدالله بن شرف‌الاشراف بن ابی‌عبدالله الحسین الاصغر بن السجاد بن الامام الحسین بن علی بن ابیطالب علیهم السلام.

امامزاده علی ابن جعفر (ع)

آستانه مبارکه علی بن جعفر (ع) در محله سر آسیاب کن ،از مکانهای مهم مذهبی در غرب تهران است که مورد توجه و احترام اهالی منطقه قرار دارد.

مامزادگان عقیل, علاءالدین, محمود (ع)

کن .. جاده سولقان

امامزاده اهل ابن علی (ع)

امامزاده اهل بن علی منطقه 15?? «میدان خراسان، خیابان خاوران، خیابان تفرشی، کوچه شهید سمنانی.»

امام زاده سید محمد رضا (ع)

امامزاده سیدمحمد رضا از نوادگان امام چهارم شیعیان است که به روایتی حین فرار از دست حکومت وقت به شهادت رسیده است. وی با شش فاصله به امام سجاد می رسد و مقبره اش 200 سالی قدمت دارد. مزار متبرکه امامزاده سید محمد رضا (ع) درمحله میانده کن و پایین تر از جاده کن – خیابان احمدکاشانی؛ کوچه برادران بعد از حسینیه سیدمحمدرضا قرار دارد اما به دلیل بافت سنتی و قدیمی این محله دسترسی به آن کمی سخت و بدون راهنمایی مردم محلی کارسختی است.

امامراده صالح (ع) – فرحزاد

بقعه حضرت امام‌زاده صالح (ع) از نوادگان حضرت امام زین‌العابدین (ع)، با قدمتی طولانی یکی از اماکن مقدس قدیمی و شناخته شده در منطقه فرحزاد است.

بقعه متبرکه امامزاده عبدالله (ع)

بقعه متبرکه امامزاده جلیل‌القدر ابوعبدالله حسین (ع) مشهور به امامزاده عبدالله واقع در خیابان فدائیان اسلام، سه راه ورامین و نزدیک به میدان و حرم حضرت عبدالعظیم (ع) واقع شده است.

بقعه متبرکه امامزاده ابوالحسن علی(ع) 

یکی از با صفاترین زیارتگاههای حومه تهران و ری بقعه متبرکه امامزاده ابوالحسن (ع) است که در قریه (آب)اندرمان_خیابان شهید رجایی _خیابان امامزاده ابوالحسن (ع) در محوطه باغ مشجر و با صفایی واقع شده است .

امامزاده سید محمد از نوادگان حضرت امام موسی کاظم علیه‌السلام

از سرازیری دره کن در روستای زیبا و کوهستانی کن که بگذری، به جاده‌ای می‌رسی که در میان چنارهای زیبا محصور شده و نهر آبی از بین جاده در حال گذر است که به رودخانه کن منتهی می‌شود. شاخه‌های خرمالو از بالای دیوارهای کاهگلی کنار جاده خودنمایی می‌کند. به اواسط جاده که برسی، سمت راست، امامزاده‌ای غریب و مظلوم را مشاهده می‌کنی که مأمنی برای دلخستگان راه است.

امامزاده ابو طالب (ع)

این امامزاده در منتهی الیه شمالی فرحزاد است که به امامزاده ابوطالب خوانده می شود.

 






تاریخ : سه شنبه 93/6/11 | 12:25 عصر | نویسنده : حاج شهنام دراوه | نظرات ()

میلاد حضرت معصومه سلام علیها وروز دختر مبارک باد

 

 

 

شهر قم آشیان آل عباست
حرم دختر ولى خداست
جلوه گاه تجلى حق است
اشرف از طور وادى سیناست
میلاد حضرت معصومه (ع) مبارک باد

 

 

 

 

مظهر فضایل

حضرت فاطمه معصومه (س) مظهر فضایل و مقامات است. روایات معصومان (ع) فضیلت ها و مقامات بلندی را به آن حضرت نسبت می دهد. امام صادق (ع) در این باره می فرمایند:

آگاه باشید که برای خدا حرمی است و آن مکه است؛ و برای پیامبر خدا حرمی است و آن مدینه است. و برای امیر مومنان حرمی است و آن کوفه است. بدانید که حرم من و فرزندانم بعد از من، قم است. آگاه باشید که قم، کوفه کوچک ماست، بدانید بهشت هشت دروازه دارد که سه تای آن ها به سوی قم است. بانویی از فرزندان من به نام فاطمه، دختر موسی، در آن جا رحلت می کند که با شفاعت او، همه شیعیان ما وارد بهشت می شوند.

ضیلت زیارت

 

دعا و زیارت، پر و بال گشودن از گوشه تنهایی، تا اوج با خدا بودن است. دعا و زیارت، جامی است زلال از معنویت ناب درکام عطشناک زندگی؛ و زیارت حرم معصومه (س)، بارقه امیدی در فضای غبارآلود زمانه، فریاد روح مهجور در هنگامه غفلت و بی خبری، و نسیمی فرحناک و برخاسته از باغستان های بهشت است. زیارت مرقد فاطمه معصومه (س)، به انسان اعتماد به نفس می دهد، و او را از غرق شدن در گرداب نو میدی باز می دارد و به تلاش بیشتر دعوت می کند. زیارت مزار با صفای کریمه اهل بیت (س)، سبب می شود که زائر حرم، خود را نیازمند پروردگار ببیند، در برابر او خضوع کند ، از مرکب غرور و تکبر- که سرچشمه تمامی بدبختی ها و سیه روزی هاست- فرو آید و حضرت معصومه (س) را واسطه درگاه پروردگار عالمیان قرار دهد. بر همین اساس است که برای زیارت آن حضرت، پاداش بسیار بزرگی وعده داده شده و آن، ورود به بهشت است. در این باره از امام جواد (ع) نقل شده که فرمود: هر کس عمه ام را در قم زیارت کند، بهشت از آن اوست.

 

غروب غمگین

حضرت فاطمه(س) پس از ورود به شهر قم، تنها هفده روز در قید حیات بود و سپس دعوت حق را لبیک گفت و به سوی بهشت برین پرواز کرد. این حادثه در سال 201 هجری رخ داد. سلام بر این بانوی بزرگوار اسلام از روز طلوع تا لحظه غروب. درود بر روح تابناک معصومه (س) که اینک آفتاب حرم باصفایش، زمین قم را نورانی کرده است. سلام بر سالار زنان جهان و فرزند پیام آوران مهر و مهتران جوانان بهشتی. ای فاطمه! در روز قیامت، شفیع ما باش که تو در نزد خدا، جایگاهی ویژه برای شفاعت داری.


 

 

امام رضا (ع) و لقب "معصومه"

حضرت فاطمه معصومه (س) بانویی بهشتی، غرق در عبادت و نیایش، پیراسته از زشتی ها و شبنم معطر آفرینش است. شاید یکی از دلایل "معصومه" نامیدن این بانو، آن باشد که عصمت مادرش حضرت زهرا (س) در او تجلی یافته است. بر اساس پاره ای از روایات، این لقب از سوی امام رضا (ع) به این بانوی والامقام اسلام وارد شده است؛ چنان که فقیه بلند اندیش و سپید سیرت شیعه، علامه مجلسی(ع) در این باره می گوید: امام رضا (ع) در جایی فرمود: هرکس معصومه را در قم زیارت کند، مانند کسی است که مرا زیارت کرده است.

شفاعت حضرت معصومه (س)

بالاترین جایگاه شفاعت، از آن رسول گرامی اسلام است که در قرآن کریم، از آن به "مقام محمود" تعبیر شده است. همین طور دو تن از بانوان خاندان رسول مکرم اسلام ، شفاعت گسترده ای دارند که بسیار وسیع و جهان شمول است و می تواند همه اهالی محشر را فرا گیرد. این دو بانوی عالی قدر، صدیقه اطهر، حضرت فاطمه زهرا (س) و شفیعه روز جزا، حضرت فاطمه معصومه (س) هستند. در مورد شفاعت گسترده حضرت زهرا (س) همین بس که شفاعت، مهریه آن حضرت است و به هنگام ازدواج، پیک وحی طاقه ابریشمی از سوی پروردگار آورد که در آن، جمله خداوند مهریه فاطمه زهرا را، شفاعت گنهکاران از امت محمد (ص) قرار داد، با کلک تقدیر نقش بسته بود. این حدیث از طریق اهل سنت نیز نقل شده است. پس از فاطمه زهرا (س) از جهت گستردگی شفاعت، هیج بانویی به شفیعه محشر، حضرت معصومه (س) نمی رسد. بر همین اساس است که حضرت امام جعفر صادق (ع) فرمودند: با شفاعت او، همه شیعیان ما وارد بهشت می شوند.

به جـــان پاک تو ای دختر امام، ســلام                         به هر زمان و مـکان و به هر مقام، سـلام

تویـی که شــاه خراسان بود بــرادر تــو                      بـــر آن مقام رفیــع و بـر این مقام، ســلام

به هر عدد که تکلم شـود به لیل و نهار                      هــــزار بـار فـــزون تـر ز هـر کـلام، ســلام

صبح تا شب و از شام، تا طلیعه صبــح                       بر آستـانه قــدسـت علی الـدوام، ســلام

در آســـمان ولایــت، مــه تمــامی تـــو                      زپای تا به ســرت ای مـــه تـمـام، ســلام

به پیشگــاه تو ای خواهـــر شه کـَـونین                      ز فـرد فـرد خلیـق، به صبح و شام ســلام

منم که هر سر مویم به هر زمان گویـد                        به جـان پــاک تـو ای دخــتـر امـام، ســلام

 

 

مرحوم آیت‌الله مرعشى نجفى هنگامى که از خواب برخاست، تصمیم گرفت به قصد زیارت حضرت معصومه (س) رهسپار ایران شود و بى‌درنگ همراه خانواده‌اش نجف اشرف را به قصد زیارت کریمه اهل‌بیت (س) ترک کرد.

آیت الله مرعشی نجفی سالهای طولانی اولین زائر حرم حضرت معصومه (س) بود

همچنین مرحوم آیت‌الله العظمی سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی در مدت 60 سالی که در شهر قم اقامت داشت، سحرها اولین زائر حضرت معصومه بود. ایشان در طول سال ـ چه شب‌های سرد زمستان و چه شب‌های گرم تابستان قم ـ قبل از اذان صبح در پشت حرم به انتظار می‌ایستاد تا پس از باز شدن درها اولین زائر حضرت باشد.

علامه طباطبایی روزه‌اش را با بوسه بر ضریح،‌ افطار می‌کرد

مرحوم علامه سید محمدحسین طباطبایی غروب ماه رمضان با پای پیاده با کهولت سن به حرم حضرت فاطمه معصومه (س) می‌آمد و با بوسه بر ضریح آن حضرت (با کیفیتی مخصوص) روزه خود را افطار می‌‌کرد سپس به خانه رفته و غذا می‌خورد.

آیت‌الله العظمی بروجردی به خاطر حضرت معصومه (س) شاه عربستان را نپذیرفت

وقتی در عصر مرجعیت عامه آیت‌الله العظمی بروجردی، شاه عربستان به ایران آمده بود و توسط سفیر عربستان تقاضای ملاقات با ایشان را نمود، آقا اجازه نفرمودند!

اطرافیان گفتند مصلحت است که شما اجازه ملاقات بدهید. ایشان فرمودند: او وهابی است اگر به قم بیاید به زیارت حضرت معصومه (س) نمی‌رود و این، هر چند غیر مستقیم، توهینی به ساحت ملکوتی ایشان است.

 

 

امام خمینی(ره) یکی از قصاید خود که با عنوان «مدیحه نورین نیرین، فاطمه الزهرا و فاطمه معصومه(س)» سروده‌اند را تقدیم ساحت ملکوتی این بانوی بزرگوار اسلام کرده‌اند. متن این قصیده به شرح زیر است:

نور خدا در رسول اکرم(ص) پیدا؛ کرد تجلی ز وی به حیدر صفدر

وز وی تابان شده به حضرت زهرا(س)؛ اینک ظاهر ز دخت موسی جعفر

آبروی ممکنات جمله از این نور؛ گر نبدی باطل آمدند سراسر

دختر چون این دو از مشیمه قدرت؛ نامد و ناید دگر هماره مقدر

آن یک، امواج علم را شده مبدأ، وین یک افواج حلم را شده مصدر

آن یک بر فرق انبیاء شده تارک؛ وین یک اندر سر اولیا را مَغفَر

آن یک در عالم جلالت، کعبه؛ وین یک در ملک کبریایی مَشعَر

لم یلدم بسته لب و گرنه بگفتم، دخت خدایند این دو نور مطهر

آن یک بر ملک لایزالی، تارک؛ وین یک بر عرش کبریایی، افسر

آن یک خاک مدینه کرده مزین؛ صفحه قم را نموده این یک، انور

خاک قم این کرده، از شرافت، جنت؛ آب مدینه نموده آن یک، کوثر

عرصه قم غیرت بهشت برین است؛ بلکه بهشتش یساولی است برابر

زیبد اگر خاک قم به عرش کند، فخر؛ شاید گر، لوح را بیابد همسر

خاکی عجیب خاک، آبروی خلایق؛ ملجأ بر مسلم و پناه به کافر

 

 






تاریخ : چهارشنبه 93/6/5 | 5:56 عصر | نویسنده : حاج شهنام دراوه | نظرات ()

تقدیم به ساحت مقدس آقاششمین سکاندارکشتی هدایت آقاامام جعفر صادق علیه السلام

       

فواصل بذکرى استشهاد صادق محمد

         
                             
 

                   ای به صدقت تا صف محشر سلام از صادقان

                   وی درخشیـده کـلامت در کـلام صادقان

                  نـام زیبـایت عیـان در صـدر نـام صادقان

                    هم امـام صـادق استـی هـم امام صادقان

صدای سفر می‏آید...

 

                   مردی از تبار نور و عرفان، به آوایی حزین،

نغمه خداحافظی می ‏خواند و کوچه ‏های غربت جهان،

زیر گام‏ هایش سر خم کرده ‏اند تا عبور

تمام صداقت را در خویش احساس کنند.

                   دل گرفته یاد ایوان بقیع

                    دیده ای داریم گریان بقیع

                     حیف بر خاکش بتابد آفتاب

               سایه ی عرش است بر جان بقیع

  



                         


فواصل بذکرى استشهاد صادق محمد

                                                                                                  

                                              

روزی که دمید نور خلقت *** رخسار تو بود صبح صادق

از جلوه تو تبارک الله *** فرمود به خلقت تو خالق

حسن تو خود از جمال زهراست *** اى زاده بهترین خلایق

بر تخت کمال و تاج عصمت *** آخر که بود به جز تو لایق

تفسیر کمال ایزدى بود *** گفتار تو اى امام صادق

باشد سخن تو جاودانى *** بوده است چو با عمل مطابق

افسوس شدى شهید، آخر *** از حیله ناکسی منافق

از داغ تو شد جهان عزادار *** زیرا به تو عالمى است عاشق

ماتم زدهایم و غم چو دریاست *** دل ها همه چون شکسته قایق

 

 

سه چیز محرومیت ساز

من طلب ثلاثه بغیر حق حرم ثلاثه بحق:

من طلب الدنیا بغیر حق حرم الاخره بحق,

و مـن طلب الریاسه بغیـر حقحرم الطاعه له بحق و

مـن طلب المال بغیـر حق حـرم بقائه له بحق.

هـر که سه چیز را به ناحق خـواهـد از سه چیز به حق محـروم گردد:

1ـ هـر که دنیـا را به نـاحق خـواهـد از آخـرت به حق محـروم گردد

2ـ هـر که به نـاحق ریـاست طلبـد از طـاعت به حق محـروم گردد

3ـ هـر که به نـاحق مـالـى را طلبـد از مـانـدگـارى به حق آن محـروم گردد.

سلامتی در گریز از سه چیز است

ان یسلـم الناس مـن ثلاثه اشیاء کانت سلامه شـامله: لسان السوء و ید السوء و فعل السوء.

اگـر مـردم از سه چیز در سلامت بـاشنـد, سلامت کـامل خـواهنـد داشت: زبان بد ودست بد و کاربد.

کمال احسان به سه چیز است

لایتـم المعروف الا بثلاث خصـال: تعجیله و تقلیل کثیره و ترک الامتنان به.

احسان و نیکى کامل نباشد, مگر با سه خصلت: شتاب در آن , کم شمردن بسیار آن و منت ننهادن بر آن.

 

نه عمامه به سر و نه که ردا در بر داشت

در دلش حال و هوایی ز غم حیدر داشت

نیمه شب تا که به صورت به زمین خورد آقا

با لب غرق به خون زمزمه ی مادر داشت

شهادت مظلومانه شیخ الائمه آقا امام جعفر

صادق بر شیعیان تسلیت باد

 

 

ز غربتش چه بگویم که سینه ها خون است

برای صادق زهرا مدینه محزون است

دلم دوباره به یاد رئیس مذهب سوخت

که داغ غربت لیلی حدیث مجنون است

شهادت مظلومانه شیخ الائمه آقا امام جعفر

صادق بر شیعیان تسلیت باد

 

 

آن فرقه ای که تیشه به نخل فدک زدند

بر زخم کاری دل مولا نمک زدند

او را ز خانه نبمه شب برد خصم دون

از کوچه ای که مادر ما را کتک زدند

شهادت جانگداز امام جعفرصادق علیه السلام تسلیت باد

 

آسمان هنگام دفن پیکرت با گریه گفت

ای چراغ عرشیان در خاک نَبوَد جای تو

سوز تو از قلب شیعه سرکشد بر آسمان

قبر تـو یـادآور غم‌های جانفرسای تـو

شهادت جانگداز امام جعفرصادق علیه السلام تسلیت باد

 

دلم هواى بقیع دارد و غم صادق

عزا گرفته دل من ز ماتم صادق

دوباره بیرق مشکى به دست دل گیرم

زنم به سینه که آمد محرم صادق

شهادت مظلومانه شیخ الائمه آقا امام جعفر

صادق بر شیعیان تسلیت باد

سلام من به ششم ماه فاطمىّ بقیع

سلام من به گل یاس هاشمىّ بقیع

ز غربتش چه بگویم که سینه‏ها خون است

براى صادق زهرا مدینه محزون است

شهادت مرد آسمانی مدینه تسلیت باد

 

 

زین ماتمى که چشم ملایک ز خون، ترست

گویا عزاى صادق آل پیمبرست

یا رب چه روى داده، کزین سوگ جانگداز

خلقى پریش خاطر و دل ها پرآذرست

شهادت کوه صبر و صلابت امام جعفر صادق تسلیت باد

 

امشب غریب آباد دل سیه‏ پوش عزای توست

امشب بر گلوی آسمان بغضی سخت بر جای مانده

امشب ابرها صیحه می‏زنند، زمین بر خود می‏لرزد

و ضجه‏ هایی غریب بنیان مدینه را از هم می‏پاشد

شهادت امام جعفر صادق (ع) دریای عمیق علوم لدنی

بر پیروان آن حضرت تسلیت باد

 

روح دین بود ولی بی تب و بی تابش کردند

شمع کانون وفا بود که آبش کردند

چارمین قبله عشق است به دامان بقیع

رونق دیگر از او یافت گلستان بقیع

شهادت صادق آل طاها بر شیعیان تسلیت باد

 

بار دیگر ظالمانه، خیل جلادان شبانه

با دو دست بسته بردند یک غریبی را ز خانه

بار دیگر دست گلچین در مدینه آتش افروخت

بار دیگر آشیانی در میان شعلهها سوخت

داغ یک دسته شقایق، بر دل خونین صادق

بار دیگر شد شکسته حرمت قرآن ناطق

 

سنگین تر از مصیبت تو درد و داغ نیست

وقتـی بـرای قـبـر تـو حـتـی چراغ نیست

مـسـت انـد از سـبـوی کـلامـت زراره ها

سروی به امتداد تو در صـحن باغ نیست

پـر می کشد کبوتر احساس من ... ولی

جـز بـر فــراز گــنـبـد تـو اشـتیاق نیست!

شهادت جانگداز ششمین سکاندار کشتی هدایت

صادق آل طاها , شیخ الائمه ، بنیانگزار مکتب فقه جعفری

حضرت امام جعفر صادق علیه السلام بر شیعیان تسلیت باد

 

شهادت جانسوز ششیمن پیشوای شیعیان جهان

بنیان گذار فقه جعفری ?‌ رهبر مکتب تشیع ?‌

مظهر مهر و رافت ?‌چشمه جود و سخاوت، کوه صبر و صلابت ،

تجسم اخلاص و ایمان و بحرعمیق علوم لدنی ? حضرت امام

جعفر صادق علیه السلام را به محضر مولا صاحب الزمان

عج الله تعالی ظهوره و همه شیعیان و رهروان راهش

و سوگواران حضرتش تسلیت عرض می کنیم

 






تاریخ : جمعه 93/5/31 | 10:13 صبح | نویسنده : حاج شهنام دراوه | نظرات ()

دامه مطالب بروید

 
AKSGIF.IR_BARAK OBAMA GIF-تصاویر متحرک باراک اوباما

AKSGIF.IR_BARAK OBAMA GIF-تصاویر متحرک باراک اوباما

 

 

بستنی خیلی خوشمزه است  اسرائیلی 


AKSGIF.IR_BARAK OBAMA GIF-تصاویر متحرک باراک اوباما

 


AKSGIF.IR_BARAK OBAMA GIF-تصاویر متحرک باراک اوباما

 

بیب من اومدم

 

 

 


AKSGIF.IR_BARAK OBAMA GIF-تصاویر متحرک باراک اوباما

AKSGIF.IR_BARAK OBAMA GIF-تصاویر متحرک باراک اوباما

AKSGIF.IR_BARAK OBAMA GIF-تصاویر متحرک باراک اوباما

چرا اسرائیل شکست خورد منکه این همه مهمات بهش دادم خاک بر سرشان

 

 



AKSGIF.IR_BARAK OBAMA GIF-تصاویر متحرک باراک اوباما

 

سیاه سوخته ها



AKSGIF.IR_BARAK OBAMA GIF-تصاویر متحرک باراک اوباما

 

AKSGIF.IR_BARAK OBAMA GIF-تصاویر متحرک باراک اوباما






تاریخ : سه شنبه 93/5/21 | 2:31 عصر | نویسنده : حاج شهنام دراوه | نظرات ()


 

 

بدرود ای ماهی که پاداش آن بی حساب بود و بخشش آن، بی دریغ.


بدرود ای زمزمه های سحر، ای گریستن های پنهانی و ای جاذبه های قرآنی.


بدرود ای سحرهای قشنگ دعا و لحظه های سبز اجابت.


بدرود ای سجده های حضور و دقایق سرشار از نور.


بدورد ای ماه فراوانی، ای شب های قدر، ای سفره گسترده رحمت.


بدرود ای ماهی که دعا در آن مستجاب بود.


بدرود ای بهترین ماه ها، ای ماهی که به یمن حضور تو، درهای بهشت گشوده بود و درهای دوزخ بسته.


بدرود ای ماهی که توبه و بازگشت را پاسخی جز قبول نبود.


بدرود ای ماه رخسار که دیروز چشم به راه آمدنت بودیم و امروز برای بازگشت دوباره ات، اشک شوق به دامن می ریزیم.



عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت


صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت


 

 


 

سی روز جان را در آزمون بندگی محک زدیم و چونان مجاهدی دست از جان شسته، به مصاف با هوای نفس و وسوسه ابلیس رفتیم و اینک هنگامه رهاشدن از دام های تنیده مال و منال دنیاست. و آنجا که دنیا با همه زرق وبرق هایش خودنمایی می کند، جهاد با مال، کم از جهاد با جان نیست و گاه دشوارتر از جان باختن می نماید.

مبادا که گاه بریدن از مال، دلت بلرزد و گاه دهش و بخشش، دستت سستی کند که هرچیز را زکاتی است که گذشتن از آن، شرط سپاسگزاری و فرمان بری است.


سی روز تن و جان را در بهاری ترین فصل از گردش عمر در سایه بندگی و پرهیز، سرسبزی دادند و پربار کردند و اینک زکاتی باید پرداخت تا از رنج گرسنگان کاست و چهره ر از غبار فقر پیراست و فراوانی را به خانه های ماتم زده برد و سفره های بسته را با عطر نان آشنا کرد که نگاهداشت ایمان، بی نان دور و دشوار می نماید. پس به شکرانه به بارنشستن جان و سلامت تن، دستی باید گرفت و باری از دوش برداشت. آمده ایم تا در پیمانی دوباره با خداوند، با دل کندن از زرق وبرق خاک و با پرداخت زکات، جامع عمل بر نیایش های رمضانی خود بپوشیم و دامن رستگاری را به کف آریمو خویشتن را پاک کنیم.

نمی توان اطراف خود را از سفره های خالی، پر دید و غبار بی چیزی را در چهره یتیمان و گرسنگان دید و بر خود نلرزید.

نمی توان لاف بندگی خداوند کریم را زد و دل نگران شکم های از گرسنگی به پشت چسبیده نبود. باید کاری کرد؛ باید مجاهدانه، نان را به سفره های خالی شهر برد که نماز و روزه، بی زکات کاری از پیش نمی برند و نوری نمی آفرینند.

این کلام خداوند است که می فرماید: «مؤمنان خانه نشین که زیان دیده نیستند، با آن مجاهدانی که با مال و جان خود در راه خدا جهاد می کنند، یکسان نمی باشند.»همچنین می فرماید: «با مال و جانتان در راه خدا جهاد کنید. اگر بدانید، این برای شما بهتر است.»


 

گفت پیغمبر که نفحت های حق

اندر این ایام می آرد سبق

گوش و هش دارید این اوقات را

در ربایید این چنین نفحات را

نفحه آمد مر شما را دید و رفت

هر که را می خواست، جان بخشید و رفت

نفحه دیگر رسید آگاه باش

تا از این هم وانمانی خواجه تاش

 

انگار همین دیروز بود که چشم های اشتیاقمان را به پهنه آسمان دوخته بودیم و آمدن ماه نو را انتظار می کشیدیم؛ ماهی که زمین را به آسمان پیوند می دهد و انسان را از تعلقات تن می کَنَد و به حقیقت ایمان نزدیک می کند، ماهی که آدمی را به میهمانی حضرت دوست دعوت می کند و او را بر کنار سفره بی پایان رحمت می نشاند، ماهی که با نور نماز و نیایش و با ریسمان روزه و پرستش و در سایه سار قرآن، تو را از چاه بردگی به ستیغ بلند بندگی می رساند. اینک آن ماه دلربا، آهنگ رفتن دارد و ما مانده ایم با یک دنیا انس و دل سپردگی و رنج تنهایی و بی تابی فراق. باید بسوزیم و بسازیم و چشم به راه آمدنش باشیم، تازه اگر نفسی از عمر باقی باشد و قافله مرگ، ما را با خود نبرد.

آری، مهمان عزیزی که سی روز عطر معنویت و ملکوت را در کوچه پس کوچه های جان ما می پراکند و شهر را مژده آبادانی می داد، انیک آماده رفتن است.

دریغا که ماه رمضان، دامن کشان می رود و دل های شیفته آنان که روزهایش را روزه داشتند و شب هایش را با قرآن و نیایش خوش بودند، با خود می برد.

ماه رمضان می رود و ما حیرانیم که شب قدر را جز در این ماه مبارک در کدام پاره زمان و در کجای روزگاران سراغ بگیریم! چه سخت می گذرد غروب های پس از این تا طلوع رمضانی دیگر!

یادش بخیر قرآن به سر گرفتن شب قدر، زانوزدن کنار سفره افطار، دعای سحر، بی قراری لحظه های اذان.

یادش به خیر روزهای روزه و شب های افطار و اشک های دم سحر.

یادش به خیر سی روز عاشقانه زیستن و سی روز بندگی کردن، سی روز دل سپردن و سی روز سربه زیری محض و اینک وداع با ماه خوبی ها، بدرود با ماه آدم شدن... .

بدرود ای ماهی که پاداش آن بی حساب بود و بخشش آن، بی دریغ.

بدرود ای زمزمه های سحر، ای گریستن های پنهانی و ای جاذبه های قرآنی.

بدرود ای سحرهای قشنگ دعا و لحظه های سبز اجابت.

بدرود ای سجده های حضور و دقایق سرشار از نور.

بدورد ای ماه فراوانی، ای شب های قدر، ای سفره گسترده رحمت.

بدرود ای ماهی که دعا در آن مستجاب بود.

بدرود ای بهترین ماه ها، ای ماهی که به یمن حضور تو، درهای بهشت گشوده بود و درهای دوزخ بسته.

بدرود ای ماهی که توبه و بازگشت را پاسخی جز قبول نبود.

بدرود ای ماه رخسار که دیروز چشم به راه آمدنت بودیم و امروز برای بازگشت دوباره ات، اشک شوق به دامن می ریزیم.

عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت

صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت


شعر

افسوس که ایام شریف رمضان رفت

سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت

افسوس که سی پاره این ماه مبارک

از دست به یک بار چو اوراق خزان رفت

ماه رمضان حافظ این گلّه بُد از گرگ

فریاد که زود از سر این گلّه، شبان رفت

شد زیر و زبر چون صف مژگان، صف طاعت

شیرازه جمعیت بیداردلان رفت

بی قدری ما چون نشود فاش به عالم؟

ماهی که شب قدر در او بود نهان، رفت

برخاست تمیز از بشر و سایر حیوان

آن روز که این ماه مبارک ز میان رفت

تا آتش جوع رمضان چهره برافروخت

از نامه اعمال، سیاهی چو دخان رفت

با قامت چون تیر در این معرکه آمد

از بار گنه با قد مانند کمان رفت

برداشت ز دوش همه کس بار گنه را

چون باد، سبک آمد و چون کوه، گران رفت

چون اشک غیوران به سراپرده مژگان

دیر آمد و زود از نظر آن جان جهان رفت

از رفتن یوسف نرود بر دل یعقوب

آنه که به صائب ز وداع رمضان رفت

 

نغمه ریزید غیاب مه نو آخر شد

باده خرم عید است که در ساغر شد

روز عید است ، سوی میکده آیید به شکر

که ببخشند هرآن کس که در این دفتر شد

ساقی از میمنت عید دهد باده صاف

جرعه گیرید چو معشوق به خم رهبر شد

مطربا! نغمه عیدانه زن و دست فراز

که زهر پرده نغزت، هله ای دیگر شد

صد کنم شکر بر این عید که از عرش رسید

صد کشم رشک که ایام صیام آخر شد

فرصتی بود که این تیره دلی صاف شود

بر تشنبه لبان کوثر شد

آتشی بود که در سردی سوزان وجود

دم گرمی شد و در مجمر دل اخگر شد

وای بر ما که از این جام نگیریم لبی

حیف زان آتش اگر سوخت و خاکستر شد

حالی عید شد و رونق می افزون گشت

مستی افزون کند این باده چو پرشکر شد


دردا که ماه رحمتِ حق باز هــم گذشت

با آن که لحظه لحظه او مغتنـــــــم گذشت

درهای مغفــــرت به روی ما گشوده بود

مهمانی خدا به وسعت جود و کرم گذشت

شـــب‌های قـــدر او چقــدر باشکوه بود

ساعات غـــرق عفــو گنه، دم‌به‌دم گذشت

بر خرمن گناه من آتش کشــــید دوست

با آن که دیــــد معصیتـــم از رقــــم گذشت

دســــت مــــرا گرفت خـــدا و نجات داد

وقتی ز پا فتــــادم و آب از ســــرم گذشت

ای دل به هوش باش پس از ماه مغفرت

ماهــــی که می‌زدند گنه را قلــــم گذشت

هــــر کس نبُرد بهره از این چشمه زلال

باور کنیــــد زندگــی‌اش در عـــــدم گذشت

در عیـــد فطر خوان کـرم چیده می‌شود

گــــر ماه رحمت و کــــرم ذوالکــرم گذشت




مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو / یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
آیا چیزی قابل درو در این رمضان کاشته ایم ؟

تا ز رویت گرفته ام روزه / جز به یادت نکرده ام افطار
عید فطر، روز چیدن میوه های شاداب استجابت مبارک باد . . .

این عید فرخنده را به همگی شما عاشقان و دلدادگان صیام
تبریک و تهنیت عرض می نمایم.

با خوردن اگر حال تو جا می آید / خوش باش که ایام صفا می آید
آماده به حمله باش در این شب عید / وقتی که صدای ربنا می آید . . .
کم کم غروب ماه خدا دیده می شود / صد حیف ازین بساط که برچیده میشود
در این بهار رحمت و غفران و مغفرت / خوشبخت آنکسی ست که بخشیده میشود
عید شما مبارک


خداحافظ ای ماه غفران و رحمت / خداحافظ ای ماه عشق و عبادت
خداحافظ ای ماه نزدیکی بر آرزوها / خداحافظ ای ماه مهمانی حق تعالی
خداحافظ ای دوریت سخت و جانکاه / خداحافظ ای بهترین ماه الله

خدیا ، خروج از ماه مبارک را برای ما مقارن با خروج از تمامی گناهان قرار بده.
آمین. .

و چقدر سخت است که این عزیزترین عید را بدون آن عزیزترین غایب از نظر بگذرانیم
اللهم عجل لولیک الفرج . . .
عید فطر و جشن طاعت بر ره یافتگان ضیافت الهی مبارک

دلها همه بهاران شد از شمیم باران / مه رخ نموده امشب در عید روزه داران
هر کس که در دعایش یادی کند ز یاران / شیرین تر از عسل باد کامش به روزگاران . . .






تاریخ : پنج شنبه 93/5/9 | 1:24 عصر | نویسنده : حاج شهنام دراوه | نظرات ()

 


شب قدر؛ شــــب توبه

شب قدر،بال گشودن فرشتگان و عرشیان، روی زمین دیدنی است.

ستارگان با نورافشانی زیبای‌شان اشک‌های سوز و توبه بندگان گنه‌کار را

در اوج نگاه‌های‌شان و در آسمان عشق منعکس می‌کنند.

آری،دست‌های نیاز سوی خداوند بلند شده است

تا از عطر رحمت او سرشار شوند.اطرافم را می‌نگرم.

همه جا پر شده است از بوی رحمت و مهربانی و عشق خداوندی.

همه جا لبریز نالة سوزناک عاشقان الهی است.

نواهای عاشقانه با آوایی عطشناک،

تشنگی روح‌های سرگردان در کویر دنیا را سر می‌دهند

و با ناله‌های بک یا الله»، عاشقی و نیاز را به اوج می‌رسانند.

امشب،مهتاب مثل همیشه نیست،

او نیز نورانی‌تر شده تا با تابش رحمت الهی بر دل‌های

تاریک و سیاه چندین ساله،آن‌ها را روشن و الهی کند.

پروردگارا!در این شب،چشم به آسمان دوخته‌ام

و سر بر آستان کبریایی تو.

 


  

بارالها!تسبیح‌گوی توام و چشم در چشم افق دوخته‌ام

و در مدار نگاهم نظاره‌گر کهکشان مهربانی توام.

یا نور!هیچ یاریگری نیست جز مهربانی تو.

پس دستم بگیر.

هیچ تکیه‌گاهی نیست جز پناهگاه مودّت و رحمت تو.

مرا نزد خویش بپذیر. قطرات اشک و ناله‌های سوزناک،

آرام آرام دلم را به سویت می‌کشاند.

مهربانا!می‌دانم که شب قدر را فرصتی برای دل‌سوختگان

و عاشقان راهت قرار داده‌ای و من باید این پلکان صعود را

در این شب زیبا و نورانی بپیمایم.باید راهی به سوی آسمان بیابم

باید خود را به ابدیت نزدیک کنم. باید هم‌چون فرشتگان،

گرداگرد امام هستی بگردم. باید بروم به سوی نورانیت.

باید وجودم را در اینة خوبی‌ها منعکس کنم.

باید در این شب، خود را پیدا کنم که سال‌هاست گم‌کردة راهم

و اسیر پندارهای خویش.

باید در این جاده تنهایی گام بردارم،

عاشقانه نالة بک یا الله»

سر دهم و بند بند یا غیاث المستغیثین»

را بر لوح دلم حک کنم.

باید رنگ خدا گیرم که شب قدر،

شب زیبایی‌هاست،

شب آسمانی شدن

شب هم‌نشینی با فرشتگان است.

شب توبه و استغفار،

شب وعده با خداست.

و من آمده‌ام با چشمانی اشکبار و دستانی تهی

و کوله‌باری از گناه که بر دوشم سنگینی می‌کند.

آمده‌ام تا همیشه نیازم را با بی‌نیازی وجودش یک‌رنگ کنم.

آمده‌ام تا تسبیح توبه و استغفار را دانه‌دانه بشمارم.

آمده‌ام تا وجودم را

در اقیانوس بی‌کران رحمت الهی غرق کنم.

آمده‌ام ای خوب‌ترین! ای بهترین! ای مهربان‌ترین!

تا در میهمانی بندگانت مرا نیز بپذیری و بخشش گناهان را بدرقه راهم کنی.

آمده‌ام تا به چهارده نور پاک،

قسمت دهم و والاترین کتاب را بر سر بگیرم و بالاتر روم.

مرا به خویش وامگذار و در این شب،

با بهترین دوستانت هم‌نشین کن و از خویش مران

که بی‌تو حیرانم و سرگردان.

 

بگذار تا بمیرم در این شب الهی

ورنه دوباره آرم رو روی روسیاهی

چون رو کنم به توبه، سازم نوا و ندبه

چندان که باز گردم گیرم ره تباهی

چون رو کنم به احیاء، دل زنده گردم اما

دل مرده می‏شوم باز با غمزه گناهی

گرچه به ماه غفران بسته است دست شیطان

بدتر بود ز ابلیس این نفس گاه گاهی

ای کاش تا توانم بر عهد خود بمانم

شرمنده ‏ام ز مهدی وز درگهت الهی

تا در کفت اسیرم قرآن به سر بگیرم

چون بگذرم ز قرآن اُفتم به کوره راهی

من بندگی نکردم با خویش خدعه کردم

ترسم که عاقبت هم اُفتم به قعر چاهی

با اینکه بد سرشتم با توست سرنوشتم

دانم که در به رویم وا می‏کنی به آهی

ای نازنین نگارا تغییر ده قضا را

گر تو نمی ‏پسندی تقدیر کن نگاهی

دل را تو می ‏کشانی بر عرش می ‏کشانی

بال ملک کنی پهن از مهر روسیاهی

دل را بخر چنان حُر تا آیم از میان بُر

بی عجب و بی تکبّر از راه خیمه گاهی

امشب به عشق حیدر ما را ببخش یکسر

جان حسین و زینب بر ما بده پناهی

آخر به بیت زینب بیمار دارم امشب

از ما مگیر او را جان حسن الهی

در این شب جدایی در کوی آشنایی

هستم چنان گدایی در کوی پادشاهی

 

 

 

   

 

دستانی تهی و کوله‌باری از گناه که بر دوشم سنگینی می‌کند.

آمده‌ام تا همیشه نیازم را با بی‌نیازی وجودش یک‌رنگ کنم.

آمده‌ام تا تسبیح توبه و استغفار را دانه‌دانه بشمارم.

آمده‌ام تا وجودم را در اقیانوس بی‌کران رحمت الهی غرق کنم.

آمده‌ام ای خوب‌ترین!

ای بهترین!

ای مهربان‌ترین!

تا در میهمانی بندگانت مرا نیز بپذیری و بخشش گناهان را بدرقة راهم کنی.

آمده‌ام تا به چهارده نور پاک،

قسَمت دهم و والاترین کتاب را بر سر بگیرم و بالاتر روم.

مرا به خویش وامگذار و در این شب،

با بهترین دوستانت هم‌نشین کن و از خویش مران که بی‌تو حیرانم و سرگردان.

 

 

امشب چه شبی است؛

شب خوبی ها، نیکی ها، زیبایی ها؛ شب بیداری؛

شب راز و نیاز.

امشب چشم هایم را برهم نمی نهم و با تنها معبودم

سخن می گویم. تنها با او واگویه می کنم دردهای دلم را!

او را می خوانم و از درگاهش اجابت نیازهایم را می طلبم.

امشب چه شبی است؛

ملایک دسته دسته به یمن و بزرگی این شب بر زمین می آی

ند تا چشمان خسته و خیس شب زنده داران را با گلاب بهشتی بشویند.

آنان می آیند تا غبار خطا و گناه را با عطر فردوس از دل ها بزدایند.

امشب چه شبی است؛

شب گردش فرشتگان گرداگرد حجت الهی؛

شب بخشودن، شب تقدیر و چه زیباست امشب!

 

چه شب است یا رب امشب که شکسته قلب یاران

چه شبى که فیض و رحمت، رسد از خدا چو باران

چه شبى که تا سحرگاه، زفرشتگان «الله»

برکات آسمانى، برسد به جان نثاران

شب انس و آشنایى است، شب عاشقان مهدى است

شب وصل هر جدایى است، شب اشک رازداران

شب تشنگان دیدار، شب دیدگان بیدار

شب سینه هاى سوزان، شب سوز سوگواران

شب قلب هاى لرزان، شب چشم هاى گریان

شب بندگان خالص، شب راز رستگاران

شب توبه و انابت، شب صدق و معنویت

شب گریه و مناجات، شب شور و شوق یاران

شب نغمه هاى یاربّ، شب ذکر «توبه» بر لب

شب گوش دل سپردن، به سرود جویباران

چه بسا که تا سحرگاه، سفر شبانه رفتیم

که مگر نسیم لطفى، بوَزَد در این بهاران

چه خوش است یا رب امشب، که خطاى ما ببخشى

ز کرم کنى نگاهى به جمیع شرمساران

تو خدایى و خطاپوش، تو بزرگ و اهل احسان

گنه از غلام مسکین، کرم از بزرگواران

تو انیس خلوت دل، تو پناه قلب خسته

تو طبیب چاره سازى، تو کریم روزگاران

دل دردمند ما را، تو شفایى و تو درمان

به تو مبتلا و محتاج، نه منم، که صد هزاران

به خدائیت خدایا، به مقام اولیایت

به فرشتگان، رسولان، به خشوع خاکساران

شب دلشکستگان را به سحر رسان، خدایا

ز فروغ خود بتابان، به دل امیدواران

 

اعمالی که در هر سه شب مشترک است:

1- غسل. (مقارن غروب آفتاب، که بهتر است نماز عشاء را با غسل خواند.)

2- دو رکعت نماز وارد شده است که در هر رکعت بعد از حمد، هفت مرتبه توحید بخواند و بعد از فراغ هفتاد مرتبه اَستَغفُرِاللهَ وَ اَتوبُ اِلَیهِ و در روایتی است که از جای خود برنخیزد تا حق تعالی او و پدر و مادرش را بیامرزد.

3- قرآن مجید را بگشاید و بگذارد در مقابل خود و بگوید: اَللّهُمَّ اِنّی اَسئَلُِکَ بِکِتابِکَ المُنزَلِ وَ ما فیهِ اسمُکَ الاَکبَرُ و اَسماؤُکَ الحُسنی وَ ما یُخافُ وَ یُرجی اَن تَجعَلَنی مِن عُتَقائِکَ مِنَ النّار. پس هر حاجت که دارد بخواهد.

4- مصحف شریف را بگیرد و بر سر بگذارد و بگوید:

اَللّهمَّ بِحَقِّ هذاالقُرآنِ وَ بِحَقِّ مَن اَرسَلتَه بِه وَ بِحَقِ کُلِّ مومنٍ مَدَحتَه ُ فیهِ وَ بِحَقِّکَ عَلَیهِم فلا اَحَدَ اَعرَفُبِ بِحَقِّکَ مِنکَ.

ده مرتبه بگوید: بِکَ یا الله

ده مرتبه: بِمُحَمَّدٍ

ده مرتبه: بِعلیٍّ

ده مرتبه: بِفاطِمَةَ

ده مرتبه: بِالحَسَنِ

ده مرتبه: بِالحُسَین ِ

ده مرتبه: بِعلیّ بنِ الحُسین

ده مرتبه: بِمُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ

ده مرتبه: بِجَعفَر بنِ مُحَمَّدٍ

ده مرتبه: بِموُسی بنِ جَعفَر ٍ

ده مرتبه: بِعلیِّ بنِ مُوسی

ده مرتبه: بِمُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ

ده مرتبه: بِعَلِیِّ بنِ مُحَمَّدٍ

ده مرتبه: بِالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ

ده مرتبه: بِالحُجَّةِ.

پس از این عمل هر حاجتی که داری طلب کن.


 






تاریخ : شنبه 93/4/28 | 4:10 عصر | نویسنده : حاج شهنام دراوه | نظرات ()

 


خــــــداحافظ

ای کوفه ای شهر غم

که در کام من ریختی زهر غم

بیا ای فروغ شهادت بیا

نجات علی ای شهادت بیا

که شام علی گشته دیگر سحر

به شامم کسی آفتابی نداد

سلام علی را جوابی نداد

خدایا زکارم گره وا شده

خدایا دلم تنگ زهرا شده

که امشب روم نزد پیغمبر

خــــــداحافظ

ای کوچه های خموش

نیاید دگر نان و خرما به دوش

خــــــداحافظ

 

   


ای سجده گاه علی 

که مانده نگاهت به راه علی

خداحافــــــظ

ای ماجـــرای فدک

خداحافـــظ

ای نـــان خشک و نمک

خــــــداحافظ

ای خشـــــــم لب دوخته

خــــــداحافظ

ای خانه سوخته

خــــــداحافظ

ای کوچــــــه ی پر زدود

خــــــداحافظ

ای باغ یــــــــاس کبود

خــــــداحافظ

ای انتـــــظـــــار عجـــــــل

خــــــداحافظ

ای زانــــــــــــوی در بغل

دگر اشـــــک و آهـــــــــم ندارد سحر

خداحافظ ای پــــــــور من ای حـــــــسن

که سهم تو شدخـــــــــــــون دلهای من

خداحافظـی کرده ام با هــــمه

که چشـــــــم انتظارم بود فاطـــــمه

غم و دردم آخر به پایـــــــان رسید

به زهرا بگــــــــو این مهمان رسید

بیا حـــق ز حق ناسپاســـان بگیر

علـــــــی از علـــــی ناشناسان بگیر

خــــــداحافظ

ای سنـــــگ زن های بام

خــــــداحافظ

ای سرشــــــکن های شـــــام

خــــــداحافظ

ای نخــــــــل ها چاها

دگر نشـــــنوید از علـــــــــی آه ها

که شام علــــــــی گشته دیگر سحــــــر

که امشــــــــب رود نزد پیغمـــــــبر

 

 

علی آن شب خدایی تر وضو کرد چه زیبا، مرگ را بی ‏آبرو کرد!

عطر قدم‏های علی، در کوچه‏های کوفه می‏وزد.

ناشناس شبگرد کوفه،

به سمت مسجد می‏رود و ماه،

مثل همیشه، مثل همه شب‏ها شاهد است.

و ماه، دوباره، هزار باره، دل سپرده به ضرباهنگ قدم‏هایی که نبض جهان است.

امشب، صدای قدم‏های علی علیه‏السلام

، تندتر از همیشه است.

امشب،طرز راه رفتن علی علیه‏السلام عوض شده است.

مثل همیشه نیست؛ زمین، این را حس می‏کند، علی علیه‏ السلام ، شتاب دارد.

شهادت می‏چکد از گام‏هایش زمان پا می‏ نهد برا جای پایش

در و دیوار،

امشب بی‏قرارند قدم‏های علی را می‏شمارند!!

کاش مولا بازگردد!

کاش مولا به مسجد نرود!

کاش ابن ملجم امشب خواب بماند!

کاش دنیا خراب بشود!

کاش آسمان بر زمین آوار شود،

اما علی نرود؛

علی به مسجد نرود.

ولی رفت.

اینک این کاسه شیر من است که نیمه شب سراغ تو آمده است؛
درست مثل مهربانی تو که همیشه نیمه شبان به سراغمان می آمد.

اینجا پشت در خانه ات، دستان لرزان زیادی، میزبان کاسه های
شیری است که دیگر ناامیدانه دارند به سختی زمین هجرت می کنند.

تا طلوع صبح چقدر راه مانده، نمی دانم؛
من که همیشه آمدن صبح را از طنین گام های تو تخمین می زدم
اما حالا که دو روز است مهمان نیمه شب بیغوله دل ما نشدی
حساب و کتاب زمان از دستم خارج شده، مثل رمق تو از بدنت.

ما را به خانه ات راه نمی دهند، می گویند مولا توان دیدار
کسی را ندارد؛ می دانم که تو این را نخواسته ای.

من خودم مدام کسانی را می بینم که به خانه ات آمد
و شد می کنند؛ کسانی که مثل چراغ خانه همسایه، نورانی
و روشن اند، ولی چهره هایی غمگین و گرفته دارند.

من که باورم نمی شود تو با یک ضربت شمشیر این گونه بیمار شده باشی.
بارها از مادربزرگم قصه جنگ خیبر و در قلعه را شنیده ام، همین طور
جریان نبرد تو را با عمربن عبدود در جنگ خندق، ولی مادربزرگم می گوید
تو دیگر آن علی نیستی خصوصاً بعد از رفتن رسول خدا(ص) و دخترش.

مادربزرگم آن روزها در مدینه تو را دیده است که چگونه از غم دختر
رسول خدا(ص)، توان راه رفتن نداشته ای.
مادرم همیشه از تو بد می گفت.

هر وقت یاد پدرم می افتاد و یواشکی گریه می کرد، می گفت این ها
زیر سر علی است، اما حالا که جریان را فهمیده، مدام گریه می کند و از
خدا و تو می خواهد که او را ببخشید. من هم از تو می خواهم که او را به
خاطر من و خواهر کوچکم که او را بر پشتت سوار می کردی، ببخشی.
حالا من هم آمده ام اینجا پشت در خانه تو و این کاسه شیر را
هم از همسایه برای تو قرض گرفته ام. من اینجا تنها نیستم، این
پیرمرد نابینا هم با آن دستان لرزانش، سر به دیوار خانه گذاشته
می نالد و مدام تو را صدا می زند و آن زن سال خورده ای
که بُهت از نگاهش با قطره های اشک پایین می آید و آن کودک یتیم
و آن مرد جذامی و آن دیگری... .
پس من آن قدر به انتظارت می ایستم تا خود بیایی و این کاسه شیر
را از دستم بستانی و بنوشی.
من اینجا منتظر ایستاده ام تا بیایی؛
درست همین جا.

 

امشب این دل یاد مولا می کند

لیله القـدر است و احیا می کند

بشنو ای گـوش دلها بی صدا

نغمه ی فـزت و رب الکعبه

 


 

امید پیشگر

     

علی ، دل خسته و رنجور ، تنهای تنها ، در مسجد است . و چه دلتنگی عظیمی است ، دوری علی و پسر عمش ، محمد مصطفی . مسجد شلوغ است . ولی اینان کجا می فهمند ، سرخی داغ فراق علی را ، به محراب می رود . دستها را بالا می آورد و طلب صبر میکند . از بیرون مسجد ، صدائی به گوش می رسد و این چه صدائی است که اینگونه علی را بی تاب کرده است . این صدای گریه حسنین است . سراسیمه از مسجد بیرون می اید و آن دو دردانه زهرا را به آغوش می کشد .

علی، می خواهد علت گریه و هراسشان را بپرسد ، اما نوای مادر مادر حسنین ، آنچنان قرار از دل علی می رباید، که گوئی روحش از اسارت فقس تن رها می شود . از حال می رود و روی زمین می افتد . آرزو می کند که حتی یک لحظه ، بی فاطمه ، در این دنیای پر فتنه ، نفس نکشد . ولی او باید بماند . تنهای تنها ، با این همه غربت و درد . و نه تنها بماند ، بلکه سالها سکوت کند و دم بر نیاورد. زیرا که سکوت ، سفارش پیامبر بود به علی و چه سخت است سکوت ، دیدن و گذشتن ، برای فاتح خیبر و شیر خدا ، و چه درد آور است استخوان در گلو نگه داشتن و درد دل با چاههای صبور مدینه ، گفتن .و حال ، سالها گذشته است و ما هنوز به انتظار گرفتن انتقام خون یاس کبود مدینه ، آمدن فرزند زهرا را آرزو می کنیم .

 

نمی‏دانم چرا رمضان، با تمام آسمانی بودنش برایم بار غم دارد؟
هر سال شب‏های قدر، این‏گونه است.
علی جان!
گویی دارم می‏بینم اوج ‏گرفتنت را آرام، آرام.
پروازت را می‏بینم.
تو در نماز هستی، به نماز عشق ایستاده ‏ای و صفی از ملائکه اقامه نماز
کرده ‏اند با تو. قامتت چه پا برجا و استوار است!
هرچند بعد از فاطمه، شکسته شده بودی، اما حالا دارم می‏بینمت
که عشق، راست قامتت کرده است.
حالا دارم می‏شنوم زمزمه ‏های عاشقانه‏ ات، گوش آسمان را چون همیشه
پر کرده است. به رکوع می‏روی، با چه شوری، دارم لبریز بودنت را می‏بینم.
برمی ‏خیزی از رکوع، حالا به قصد سجود... دلهره، لحظه به لحظه بیشتر
می‏شود؛ اما نه! آسمان به غلغله افتاده است...
چرا لبخند می‏زنی یا علی؟! عرش در هیاهو است.
قلب آسمان در التهاب ذوب شده است.
یا علی! زمین مسجد می‏خواهد، شمشیر زهردیده را ببلعد.
محراب می‏خواهد تو را در خود بگیرد؛
اما تو در آرامشی عجیب، دست و پا زدن زمین و آسمان را به سخره
گرفته ‏ای.چه سجده طولانی، چه سجده لبریز از انتظاری!
گویی نقش دیدار را بر صفحه جانمازت حک کرده ‏اند و تو محو تماشایی
که از سجده برنمی‏خیزی. منتظری... منتظری تا آن وعده ‏ها را که
گوش‏هایت سال‏ها از پیامبر صلی ‏الله‏ علی ه‏و‏آله شنیده بودند حالا به
دیده عشق بنگری و سرمست، پایکوبی کنی.
مولا! زبان زمان، گنگ مانده است.
اشقی الاشقیا به سمت تو می‏آید؛
سیه چرده و رعب‏آور، دارم می‏بینمش.
شمشیرش نگاه به میان سر تو دوخته است و حال دارم
می‏بینم اشک زهرآگین شمشیر را که فرو می‏چکد و در تقلا
با سرانگشتان قاتل لعین توست.
هرچه فریاد می‏کشد، رهایش نمی‏کند.
هرچه تکاپو می‏کند، گلویش بیشتر فشرده می‏شود.
دارم می‏بینمش که چگونه تلاش می‏کند...، اما بی‏فایده است.
دستی بالا می‏رود... کاش رضای خداوند در
این بود، تا با آهی همان جا خشک می‏ماند!
دست بالا می‏رود و پایین می‏آید. در و دیوار، شیون می‏کند.
نماز، شرمنده، اشک‏ریز است و صدای تاریخ، در گلو یخ بسته است.
پنجره‏ ها، بی‏قرار باد، زار می‏زنند.
وای، چگونه تاب بیاوریم این لحظه را،
یا علی! چرا لبخند می‏زنی؟


 

 

شد کشته بمحراب عبادت حیدر

هر دیده بحال مرتضی می گرید

بـا گفتن "قد قتل" ز جبریل امین

در خلد برین خیر نساء میگرید

 

دعا بدون علی قابل اجابت نیست،

که مهر اصل اجابت به هر دعاست علی

بزن تو دستتوسل به دامن مولا،

که درد جامعه را بهترین دواست علی(ع)

 

دل را ز شرار عشق سوزاند علی(ع)

یک عمر غریب شهر خود ماند علی(ع)

وقتی که شکافت فرق او در محراب

گفتند مگر نماز می خواند علی(ع)

 

ناله کن اى دل به عزاى على

گریه کن اى دیده براى على

کعبه ز کف داده چو مولود خویش

گشته سیه پوش عزاى على

 

طبیبا کودکان چشم انتظارند

بجز بابای ما بابا ندارد

تکلم کن ز بیمارت سخن گوی

ولی آهسته در گوش حسن گوی . .

 

 

 

کوفه امشب التهاب محشر است

کوفه امشب کربلایی دیگر است

در فلک شوری دگر افتاده است

جبرئیل آوای غم سر داده است

مصیبت شهادت حضرت علی (ع) تسلیت باد

 

 

تیر غصه بر دل زارم نشست

تیغ دشمن فرق مولایم شکست

قلب مجنون سوی صحرا می رود

حیدر-ع امشب سوی زهرا میرود

 

 

محراب کوفه امشب در موج خون نشسته

یا عرش کبریا را سقف و ستون شکسته

سجاده گشته رنگین از خون سرور دین

یا خاتم النبیین، یا خاتم النبیین

از تیغ کینه امشب فرقی دو نیم گردید

رفت آن یتیم پرور، عالم یتیم گردید

 

 

یک عمر تماشای دری خون آلود

یاد آوری حادثه ای سرخ و کبود

کم کم به علی بال پریدن میداد

ای تیغ نیازی به حضور تو نبود 

 






تاریخ : پنج شنبه 93/4/26 | 12:2 عصر | نویسنده : حاج شهنام دراوه | نظرات ()

میلاد با سعادت امام شیعیان جهان امام حسن مجتبی (ع)را تبریک می گویم

 


امام حسن (ع ) فرزند امیرمؤ منان على بن ابیطالب و مادرش مهتر زنان فاطمه زهرا دختر پیامبر خدا (ص ) است .

 

امام حسن (ع)

ولادت

 

امام حسن (ع ) در شب نیمه ماه رمضان سال سوّم هجرت در مدینه تولد یافت . وى نخستین پسرى بود که خداوند متعال به خانواده على و فاطمه عنایت کرد. رسول اکرم (ص ) بلافاصله پس از ولادتش ، او را گرفت و در گوش راستش ‍ اذان و در گوش چپش اقامه گفت . سپس براى او گوسفندى قربانى کرد، سرش را تراشید و هموزن موى سرش - که یک درم و چیزى افزون بود - نقره به مستمندان داد. پیامبر (ص ) دستور داد تا سرش را عطرآگین کنند و از آن هنگام آیین عقیقه و صدقه دادن به هموزن موى سر نوزاد سنت شد. این نوزاد را حسن نام داد و این نام در جاهلیت سابقه نداشت . کنیه او را ابومحمّد نهاد و این تنها کنیه اوست .

 

 

القاب امام


لقب هاى او: سبط، سید، زکى ، مجتبى است که از همه معروفتر (مجتبى ) مى باشد.

 

پیامبر اکرم (ص ) به حسن و برادرش حسین علاقه خاصى داشت و بارها مى فرمود که حسن و حسین فرزندان منند و به پاس همین سخن على به سایر فرزندان خود مى فرمود: شما فرزندان من هستید و حسن و حسین فرزندان پیغمبر خدایند.

امام حسن هفت سال و خرده اى زمان جد بزرگوارش را درک نمود و در آغوش مهر آن حضرت بسر برد و پس از رحلت پیامبر (ص ) که با رحلت حضرت فاطمه دو ماه یا سه ماه بیشتر فاصله نداشت ، تحت تربیت پدر بزرگوار خود قرار گرفت .

 

 

امام حسن (ع ) پس از شهادت پدر بزرگوار خود به امر خدا و طبق وصیت آن حضرت ، به امامت رسید و مقام خلافت ظاهرى را نیز اشغال کرد، و نزدیک به شش ماه به اداره امور مسلمین پرداخت . در این مدت ، معاویه که دشمن سرسخت على (ع ) و خاندان او بود و سالها به طمع خلافت (در آغاز به بهانه خونخواهى عثمان و در آخر آشکارا به طلب خلافت ) جنگیده بود؛ به عراق که مقر خلافت امام حسن (ع ) بود لشکر کشید و جنگ آغاز کرد. ما در این باره کمى بعدتر سخن خواهیم گفت .

امام حسن (ع ) از جهت منظر و اخلاق و پیکر و بزرگوارى به رسول اکرم (ص ) بسیار مانند بود. وصف کنندگان آن حضرت او را چنین توصیف کرده اند:

(داراى رخسارى سفید آمیخته به اندکى سرخى ، چشمانى سیاه ، گونه اى هموار، محاسنى انبوه ، گیسوانى مجعد و پر، گردنى سیمگون ، اندامى متناسب ، شانه ایى عریض ، استخوانى درشت ، میانى باریک ، قدى میانه ، نه چندان بلند و نه چندان کوتاه . سیمایى نمکین و چهره اى در شمار زیباترین و جذاب ترین چهره ها).

 

ابن سعد گفته است که (حسن و حسین به رنگ سیاه ، خضاب مى کردند).

 

 

کمالات انسانى


امام حسن (ع ) در کمالات انسانى یادگار پدر و نمونه کامل جدّ بزرگوار خود بود. تا پیغمبر (ص ) زنده بود، او و برادرش حسین در کنار آن حضرت جاى داشتند، گاهى آنان را بر دوش خود سوار مى کرد و مى بوسید و مى بویید.

 

از پیغمبر اکرم (ص ) روایت کرده اند که درباره امام حسن و امام حسین (ع ) مى فرمود: این دو فرزند من ، امام هستند خواه برخیزند و خواه بنشینند (کنایه از این که در هر حال امام و پیشوایند).

 

امام حسن (ع ) بیست و پنج بار حج کرد، پیاده ، در حالى که اسبهاى نجیب را با او یدک مى کشیدند. هرگاه از مرگ یاد مى کرد مى گریست و هرگاه از قبر یاد مى کرد مى گریست ، هرگاه به یاد ایستادن به پاى حساب مى افتاد آن چنان نعره مى زد که بیهوش مى شد و چون به یاد بهشت و دوزخ مى افتاد؛ همچون مار گزیده به خود مى پیچید. از خدا طلب بهشت مى کرد و به او از آتش جهنم پناه مى برد. چون وضو مى ساخت و به نماز مى ایستاد بدنش به لرزه مى افتاد و رنگش زرد مى شد. سه نوبت دارائیش را با خدا تقسیم کرد و دو نوبت از تمام مال خود براى خدا گذشت . گفته اند: (امام حسن (ع ) در زمان خودش عابدترین و بى اعتناترین مردم به زیور دنیا بود).

 

 

سرشت و طینت امام


در سرشت و طینت امام حسن (ع ) برترین نشانه هاى انسانیت وجود داشت . هر که او را مى دید به دیده اش بزرگ مى آمد و هر که با او آمیزش ‍ داشت ، بدو محبت مى ورزید و هر دوست یا دشمنى که سخن یا خطبه او را مى شنید، به آسانى درنگ مى کرد تا او سخن خود را تمام کند و خطبه اش را به پایان برد. محمّد بن اسحاق گفت :

 

(پس از رسول خدا (ص ) هیچکس ‍ از حیث آبرو و بلندى قدر به حسن بن على نرسید. بر در خانه اش فرش ‍ مى گستردند و چون از خانه بیرون مى آمد و آنجا مى نشست راه بسته مى شد و به احترام او کسى از برابرش عبور نمى کرد و او چون مى فهمید؛ بر مى خاست و به خانه مى رفت و آن گاه مردم رفت و آمد مى کردند). در راه مکه از مرکبش فرود آمد و پیاده به راه رفتن ادامه داد. در کاروان همه از او پیروى کردند حتى سعد بن ابى وقاص پیاده شد و در کنار آن حضرت راه افتاد.

 

ابن عباس که از امام حسن (ع ) مسن تر بود، رکاب اسبشان را مى گرفت و بدین کار افتخار مى کرد و مى گفت : اینها پسران رسول خدایند.

 

با این شاءن و منزلت ، تواضعش چنان بود که : روزى بر عده اى مستمند مى گذشت ، آنها پاره هاى نان را بر زمین نهاده و خود روى زمین نشسته بودند و مى خوردند، چون حسن بن على را دیدند گفتند: (اى پسر رسول خدا بیا با ما هم غذا شو). امام حسن (ع ) فورا از مرکب فرود آمد و گفت : (خدا متکبران را دوست نمى دارد) و با آنان به غذا خوردن مشغول شد. آنگاه آنها را به میهمانى خود دعوت کرد، هم غذا به آنان داد و هم پوشاک .

 

در جود و بخشش امام حسن (ع ) داستانها گفته اند. از جمله مدائنى روایت کرده که :


حسن و حسین و عبداللّه بن جعفر به راه حج مى رفتند. توشه و تنخواه آنان گم شد. گرسنه و تشنه به خیمه اى رسیدند که پیرزنى در آن زندگى مى کرد. از او آب طلبیدند. گفت این گوسفند را بدوشید و شیر آن را با آب بیامیزید و بیاشامید. چنین کردند. سپس از او غذا خواستند. گفت همین گوسفند را داریم بکشید و بخورید. یکى از آنان گوسفند را ذبح کرد و از گوشت آن مقدارى بریان کرد و همه خوردند و سپس همانجا به خواب رفتند. هنگام رفتن به پیرزن گفتند: ما از قریشیم به حج مى رویم . چون باز گشتیم نزد ما بیا با تو به نیکى رفتار خواهیم کرد. و رفتند. شوهر زن که آمد و از جریان خبر یافت ، گفت : واى بر تو گوسفند مرا براى مردمى ناشناس مى کشى آنگاه مى گویى از قریش بودند؟ روزگارى گذشت و کار بر پیرزن سخت شد، از آن محل کوچ کرد و به مدینه عبورش افتاد. حسن بن على (ع ) او را دید و شناخت . پیش رفت و گفت : مرا مى شناسى ؟ گفت نه . گفت : من همانم که در فلان روز مهمان تو شدم . و دستور داد تا هزار گوسفند و هزار دینار زر به او دادند. آن گاه او را نزد برادرش حسین بن على فرستاد. آن حضرت نیز همان اندازه به او بخشش فرمود. او را نزد عبداللّه بن جعفر فرستاد او نیز عطایى همانند آنان به او داد.

 

حلم و گذشت امام حسن (ع ) چنان بود که به گفته مروان ، با کوهها برابرى مى کرد.

 

بیعت مردم با حسن بن على (ع )


هنگامى که حادثه دهشتناک ضربت خوردن على (ع ) در مسجد کوفه پیش ‍ آمد و مولى (ع ) بیمار شد به حسن دستور داد که در نماز بر مردم امامت کند، و در آخرین لحظات زندگى ، او را به این سخنان وصى خود قرار داد:

 

(پسرم ! پس از من ، تو صاحب مقام و صاحب خون منى ). و حسین و محمّد و دیگر فرزندانش و رؤ ساى شیعه و بزرگان خاندانش را بر این وصیت گواه ساخت و کتاب و سلاح خود را به او تحویل داد و سپس ‍ فرمود:

 

(پسرم ! رسول خدا دستور داده است که تو را وصى خود سازم و کتاب و سلاحم را به تو تحویل دهم . همچنانکه آن حضرت مرا وصى خود ساخته و کتاب و سلاحش را به من داده است و مرا ماءمور کرده که به تو دستور دهم در آخرین لحظات زندگیت ، آنها را به برادرت حسین بدهى ).

 

امام حسن (ع ) به جمع مسلمانان درآمد و بر فراز منبر پدرش ایستاد. خواست درباره فاجعه بزرگ شهادت پدرش ، على علیه السلام با مردم سخن بگوید. آنگاه پس از حمد و ثناى بر خداوند متعال و رسول مکرم (ص ) چنین گفت :

 

(همانا در این شب آن چنان کسى وفات یافت که گذشتگان بر او سبقت نگرفته اند و آیندگان بدو نخواهند رسید). و آن گاه درباره شجاعت و جهاد و کوشش هایى که على (ع ) در راه اسلام انجام داد و پیروزیهیى که در جنگها نصیب وى شد، سخن گفت و اشاره کرد که از مال دنیا در دم مرگ فقط هفتصد درهم داشت از سهمیه اش از بیت المال ، که مى خواست با آن خدمتکارى براى اهل و عیال خود تهیه کند.

 

در این موقع در مسجد جامع که مالامال از جمعیت بود، عبداللّه بن عباس ‍ بپا خاست و مردم را به بیعت با حسن بن على تشویق کرد. مردم با شوق و رغبت با امام حسن بیعت کردند. و این روز، همان روز وفات پدرش ، یعنى روز بیست و یکم رمضان سال چهلم از هجرت بود.

 

مردم کوفه و بصره و مدائن و عراق و حجاز و یمن همه با میل با حسن بن على بیعت کردند جز معاویه که خواست از راهى دیگر برود و با او همان رفتار پیش گیرد که با پدرش پیش گرفته بود.

 

پس از بیعت مردم ، به ایراد خطبه اى پرداخت و مردم را به اطاعت اهل بیت پیغمبر (ص ) که یکى از دو یادگار گران وزن و در ردیف قرآن کریم هستند تشویق فرمود، و آنها را از فریب شیطان و شیطان صفتان بر حذر داشت .

 

بارى ، روش زندگى امام حسن (ع ) در دوران اقامتش در کوفه او را قبله نظر و محبوب دلها و مایه امید کسان ساخته بود. حسن بن على (ع ) شرایط رهبرى را در خود جمع داشت زیرا اولا فرزند رسول خدا (ص ) بود و دوستى او یکى از شرایط ایمان بود، دیگر آنکه لازمه بیعت با او این بود که از او فرمانبردارى کنند.

 

امام (ع ) کارها را نظم داد و والیانى براى شهرها تعیین فرمود و انتظام امور را بدست گرفت . امّا زمانى نگذشت که مردم چون امام حسن (ع ) را مانند پدرش در اجراى عدالت و احکام و حدود اسلامى قاطع دیدند، عده زیادى از افراد با نفوذ به توطئه هاى پنهانى دست زدند و حتى در نهان به معاویه نامه نوشتند و او را به حرکت به سوى کوفه تحریک نمودند، و ضمانت کردند که هرگاه سپاه او به اردوگاه حسن بن على (ع ) نزدیک شود، حسن را دست بسته تسلیم او کنند یا ناگهان او را بکشند.

 

خوارج نیز بخاطر وحدت نظرى که در دشمنى با حکومت هاشمى داشتند در این توطئه ها با آنها همکارى کردند.

 

در برابر این عده منافق ، شیعیان على (ع ) و جمعى از مهاجر و انصار بودند که به کوفه آمده و در آنجا سکونت اختیار کرده بودند. این بزرگمردان مراتب اخلاص و صمیمیت خود را در همه مراحل - چه در آغاز بعد از بیعت و چه در زمانى که امام (ع ) دستور جهاد داد - ثابت کردند.

 

امام حسن (ع ) وقتى طغیان و عصیان معاویه را در برابر خود دید با نامه هایى او را به اطاعت و عدم توطئه و خونریزى فرا خواند ولى معاویه در جوانب امام (ع ) تنها به این امر استدلال مى کرد که (من در حکومت از تو با سابقه تر و در این امر آزموده تر و به سال از تو بزرگترم همین و دیگر هیچ !).

 

گاه معاویه در نامه هاى خود با اقرار به شایستگى امام حسن (ع ) مى نوشت : (پس از من خلافت از آن توست زیرا تو از هر کس بدان سزاوارترى ) و در آخرین جوابى که به فرستادگان امام حسن (ع ) داد این بود که (برگردید، میان ما و شما بجز شمشیر نیست ).

 

و بدین ترتیب دشمنى و سرکشى از طرف معاویه شروع شد و او بود که با امام زمانش گردنکشى آغاز کرد. معاویه با توطئه هاى زهرآگین و انتخاب موقع مناسب و ایجاد روح اخلالگرى و نفاق ، توفیق یافت . او با خریدارى وجدانهاى پست و پراکندن انواع دروغ و انتشار روحیه یاءس در مردم سست ایمان ، زمینه را به نفع خود فراهم مى کرد و از سوى دیگر، همه سپاهیانش را به بسیج عمومى فرا خواند.

 

امام حسن (ع ) نیز تصمیم خود را براى پاسخ به ستیزه جویى معاویه دنبال کرد و رسما اعلان جهاد داد. اگر در لشکر معاویه به کسانى بودند که به طمع زر آمده بودند و مزدور دستگاه حکومت شام مى بودند، امّا در لشکر امام حسن (ع ) چهره هاى تابناک شیعیانى دیده مى شد مانند حجر بن عدى ، ابو ایوب انصارى ، و عدى بن حاتم ... که به تعبیر امام (ع ) (یک تن از آنان افزون از یک لشکر بود). امّا در برابر این بزرگان ، افراد سست عنصرى نیز بودند که جنگ را با گریز جواب مى دادند، و در نفاق افکنى توانایى داشتند، و فریفته زر و زیور دنیا مى شدند. امام حسن (ع ) از آغاز این ناهماهنگى بیمناک بود.

 

مجموع نیروهاى نظامى عراق را 350 هزار نوشته اند.

 

امام حسن (ع ) در مسجد جامع کوفه سخن گفت و سپاهیان را به عزیمت بسوى (نخیله ) تحریض فرمود. عدى بن حاتم نخستین کسى بود که پاى در رکاب نهاد و فرمان امام را اطاعت کرد. بسیارى کسان دیگر نیز از او پیروى کردند.

 

امام حسن (ع ) عبیداللّه بن عباس را که از خویشان امام و از نخستین افرادى بود که مردم را به بیعت با امام تشویق کرد، با دوازده هزار نفر به (مسکن ) که شمالى ترین نقطه در عراق هاشمى بود اعزام فرمود. امّا وسوسه هاى معاویه او را تحت تاءثیر قرار داد و مطمئن ترین فرمانده امام را، معاویه در مقابل یک میلیون درم که نصفش را نقد پرداخت به اردوگاه خود کشاند. در نتیجه ، هشت هزار نفر از دوازده هزار نفر سپاهى نیز به دنبال او به اردوگاه معاویه شتافتند و دین خود را به دنیا فروختند.

 

پس از عبیداللّه بن عباس ، نوبت فرماندهى به قیس بن سعد رسید. لشکریان معاویه و منافقان با شایعه مقتول او، روحیه سپاهیان امام حسن (ع ) را ضعیف نمودند. عده اى از کارگزاران معاویه که به (مدائن ) آمدند و با امام حسن (ع ) ملاقات کردند، نیز زمزمه پذیرش صلح را بوسیله امام (ع ) در بین مردم شایع کردند. از طرفى یکى از خوارج تروریست نیزه اى بر ران حضرت امام حسن زد، بحدى که استخوان ران آن حضرت آسیب دید و جراحتى سخت در ران آن حضرت پدید آمد. بهر حال وضعى براى امام (ع ) پیش ‍ آمد که جز (صلح ) با معاویه ، راه حل دیگرى نماند.

 

بارى ، معاویه وقتى وضع را مساعد یافت ، به حضرت امام حسن (ع ) پیشنهاد صلح کرد. امام حسن (ع ) براى مشورت با سپاهیان خود خطبه اى ایراد فرمود و آنها را به جانبازى و یا صلح - یکى از این دو راه - تحریک و تشویق فرمود. عده زیادى خواهان صلح بودند. عده اى نیز با زخم زبان امام معصوم را آزردند. سرانجام ، پیشنهاد صلح معاویه ، مورد قبول امام حسن واقع شد ولى این فقط بدین منظور بود که او را در قید و بند شرایط و تعهداتى گرفتار سازد که معلوم بود کسى چون معاویه دیر زمانى پاى بند آن تعهدات نخواهد ماند، و در آینده نزدیکى آنها را یکى پس از دیگرى زیر پاى خواهد نهاد، و در نتیجه ، ماهیت ناپاک معاویه و عهد شکنى هاى او و عدم پاى بندى او به دین و پیمان ؛ بر همه مردم آشکار خواهد شد. و نیز امام حسن (ع ) با پذیرش صلح از برادر کشى و خونریزى که هدف اصلى معاویه بود و مى خواست ریشه شیعه و شیعیان آل على (ع ) را بهر قیمتى هست ، قطع کند، جلوگیرى فرمود. بدین صورت چهره تابناک امام حسن (ع ) - همچنان که جد بزرگوارش رسول اللّه (ص ) پیش بینى فرموده بود - بعنوان (مصلح اکبر) در افق اسلام نمودار شد. معاویه در پیشنهاد صلح هدفى جز مادیات محدود نداشت و مى خواست که بر حکومت استیلا یابد. امّا امام حسن (ع ) بدین امر راضى نشد مگر بدین جهت که مکتب خود و اصول فکرى خود را از انقراض محفوظ بدارد و شیعیان خود را از نابودى برهاند.

 

 

از شرطهایى که در قرارداد صلح آمده بود؛ اینهاست :


معاویه موظف است در میان مردم به کتاب خدا و سنت رسول خدا (ص ) و سیرت خلفاى شایسته عمل کند و بعد از خود کسى را بعنوان خلیفه تعیین ننماید و مکرى علیه امام حسن (ع ) و اولاد على (ع ) و شیعیان آنها در هیچ جاى کشور اسلامى نیندیشد. و نیز سب و لعن بر على (ع ) را موقوف دارد و ضرر و زیانى به هیچ فرد مسلمانى نرساند. بر این پیمان ، خدا و رسول خدا (ص ) و عده زیادى را شاهد گرفتند. معاویه به کوفه آمد تا قرارداد صلح در حضور امام حسن (ع ) اجرا شود و مسلمانان در جریان امر قرار گیرند. سیل جمعیت بسوى کوفه روان شد.

 

 

امام حسن(ع)

 

ابتدا معاویه بر منبر آمد و سخنى چند گفت از جمله آنکه : (هان اى اهل کوفه ، مى پندارید که به خاطر نماز و روزه و زکات و حج با شما جنگیدم ؟ با اینکه مى دانسته ام شما این همه را بجاى مى آورید. من فقط بدین خاطر با شما به جنگ برخاستم که بر شما حکمرانى کنم و زمام امر شما را بدست گیرم ، و اینک خدا مرا بدین خواسته نائل آورد، هر چند شما خوش ندارید. اکنون بدانید هر خونى که در این فتنه بر زمین ریخته شود هدر است و هر عهدى که با کسى بسته ام زیر دو پاى من است ).

 

و بدین طریق عهدنامه اى را که خود نوشته و پیشنهاد کرده و پاى آنرا مهر نهاده بود زیر هر دو پاى خود نهاد و چه زود خود را رسوا کرد!

 

سپس حسن بن على (ع ) با شکوه و وقار امامت - چنانکه چشمها را خیره و حاضران را به احترام وادار مى کرد - بر منبر بر آمد و خطبه تاریخى مهمى ایراد کرد.

 

پس از حمد و ثناى خداوند جهان و درود فراوان بر رسول اللّه (ص ) چنین فرمود:


(... به خدا سوگند من امید مى دارم که خیرخواه ترین خلق براى خلق باشم و سپاس و منت خداى را که کینه هیچ مسلمانى را به دل نگرفته ام و خواستار ناپسند و ناروا براى هیچ مسلمانى نیستم ...) سپس فرمود: (معاویه چنین پنداشته که من او را شایسته خلافت دیده ام و خود را شایسته ندیده ام . او دروغ مى گوید. ما در کتاب خداى عزوجل و به قضاوت پیامبرش از همه کس به حکومت اولیتریم و از لحظه اى که رسول خدا وفات یافت همواره مورد ظلم و ستم قرار گرفته ایم ). آنگاه به جریان غدیر خم و غصب خلافت پدرش على (ع ) و انحراف خلافت از مسیر حقیقى اش ‍ اشاره کرد و فرمود: (این انحراف سبب شد که بردگان آزاد شده و فرزندانشان - یعنى معاویه و یارانش - نیز در خلافت طمع کردند).

 

و چون معاویه در سخنان خود به على (ع ) ناسزا گفت ، حضرت امام حسن (ع ) پس از معرفى خود و برترى نسب و حسب خود بر معاویه نفرین فرستاد و عده زیادى از مسلمانان در حضور معاویه آمین گفتند. و ما نیز آمین مى گوییم .

 

امام حسن (ع ) پس از چند روزى آماده حرکت به مدینه شد.

 

معاویه به این ترتیب خلافت اسلامى را در زیر تسلط خود آورد و وارد عراق شد، و در سخنرانى عمومى رسمى ، شرایط صلح را زیر پا نهاد و از هر راه ممکن استفاده کرد، و سخت ترین فشار و شکنجه را بر اهل بیت و شیعیان ایشان روا داشت .

 

امام حسن (ع ) در تمام مدت امامت خود که ده سال طول کشید، در نهایت شدت و اختناق زندگى کرد و هیچگونه امنیتى نداشت ، حتى در خانه ، نیز در آرامش نبود. سرانجام در سال پنجاهم هجرى به تحریک معاویه بدست همسر خود (جعده ) مسموم و شهید و در بقیع مدفون شد.

 

همسران و فرزندان امام حسن (ع )


دشمنان و تاریخ نویسان خود فروخته و مغرض در مورد تعداد همسران امام حسن (ع ) داستانها پرداخته و حتى دوستان ساده دل سخنانى بهم بافته اند. امّا آنچه تاریخ ‌هاى صحیح نگاشته اند همسران امام (ع ) عبارتند از:

 

(ام الحق ) دختر طلحة بن عبیداللّه - (حفصه ) دختر عبدالرحمن بن ابى بکر - (هند) دختر سهیل بن عمر و (جعده ) دختر اشعث بن قیس .

 

بیاد نداریم که تعداد همسران حضرت در طول زندگیش از هشت یا ده به اختلاف دو روایت تجاوز کرده باشند. با این توجه که (ام ولد)هایش هم داخل در همین عددند.

 

(ام ولد) کنیزى است که از صاحب خود داراى فرزند مى شود و همین امر موجب آزادى او پس از مرگ صاحبش مى باشد.

 

فرزندان آن حضرت از دختر و پسر 15 نفر بوده اند بنامهاى : زید، حسن ، عمرو، قاسم ، عبداللّه ، عبدالرحمن ، حسن اثرم ، طلحه ، ام الحسن ، ام الحسین ، فاطمه ، ام سلمه ، رقیه ، ام عبداللّه و فاطمه .

 

نسل او فقط از دو پسرش حسن و زید باقى ماند و از غیر این دو انتساب به آن حضرت درست نیست .

 






تاریخ : یکشنبه 93/4/22 | 12:56 صبح | نویسنده : حاج شهنام دراوه | نظرات ()

 

عکس کیک تولدحضرت رقیه(س)در حرم حضرت رقیه علیهاالسلام

یارقیه(س)  تولدت مبارک

حرم دختر سه ساله امام حسین علیه السلام این روزها گل باران و نور افشانی شده و ضریح ایشان توسط خادمین حرم به زیبایی آذین بندی گردیده است.

18 شعبان به مناسبت خجسته میلاد فرخنده خاتون مشکل گشا خانم رقیه (سلام الله علیها) یک کیک تولد چند طبقه بین زائرین تقسیم شد که طعام بهشتی را در اذهان تداعی می کرد!

جمله ی " السلام علیکِ یا سیدتنا رقیه " روی این کیک ، نقش بسته شده بود .

 

کیک ولادت حضرت رقیه (س)

کیک تولد حضرت رقیه

من رقیــــه دخترشیرین زبان شــــــــاه دینم

 

غنچه ی پژمرده ی بـــــــاغ امیــــرالمومنینم

 

هردوعالم دردعا،محتاج دست کوچک مــــن

 

تاابدحاجـــت روا گردنــــدازیک آمینــــــــــــــــم

 

پاک سوزدهرکه خواندسطری ازشرح کتابــم

 

دلبرومحبوبــــــــــــه ی محبوب دلبرآفرینـــــم

 

کربــــلا درروزعاشورابـــــلاانــــ ـــدربــــــــلابـود

 

دوربـــــابـــــایم بگردم،مبتـــــــلادرمبتــ لابـــود

 

من هم آخـــرنازنینــــم،نازنینـ ـــم،نازنینـــــــم

 

نوگــــــل آن عشقبـــــازاولیـــــــن وآخرینـــــم


 






تاریخ : یکشنبه 93/4/1 | 10:28 عصر | نویسنده : حاج شهنام دراوه | نظرات ()

 

nime shaban yasgroup 37 تصاویر متحرک ولادت امام زمان (عج) و نیمه شعبان – سری چهارم

nime shaban yasgroup 35 تصاویر متحرک ولادت امام زمان (عج) و نیمه شعبان – سری چهارم

 

 نقش ولی عصر(عج) در عالم هستی به عنوان ولی تکوینی

ظهور

خداوند به بعضی از پیامبران بزرگ خود مانند حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) مقام امامت عطا نموده است که این مقام غیر از مقام نبوت و رسالت ایشان است. زیرا که حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) موقعی به این مقام نائل می‌شوند که سال‌ها از مقام رسالت ایشان گذشته است.

این مقام غیر از مقام پیشوایی دینی و هدایت ظاهری مردم است. ابراهیم (علیه‌السلام) پس از گذراندن امتحانات سخت و خاص و سربلند بیرون آمدن از این امتحانات، مفتخر به دریافت این مقام از جانب پروردگار می‌گردد. (1)

امامت مقامی است که دارنده آن علاوه بر هدایت ظاهری، قادر است از طریق هدایت باطنی و روحی غیر مستقیم، افراد مستعد را به کمال مطلوب برساند. این نوع هدایت، هدایتی فراتر از ارائه راه است. خداوند از این هدایت ویژه در آیه 73 سوره انبیاء یاد می‌کند:

(وَ جَعَلنا اَئِمّهً یَهدُونَ بِاَمرنَا)

آنان (ابراهیم، اسحق، یعقوب) را امامانی قرار دادیم که مردم را به امر خاص ما، هدایت کنند.

 

 

 

 

امام زمان

 

سلام آقا!

شب از نیمه گذشته است و نسیم خنکی که دارد از زیر پرده توریِ پنجره می‌خزد روی چشم‌های خسته‌ام، صدای مناجاتی را آورده با خودش، که حتم، از مسجد محل، بلند است. صدا، هوایی‌ام کرده است و یادم آورده است مناجات‌های سحرهای حرم امام رضا  علیه السلام را و فکرم را کشانده است به شما و مناجاتی که لابد، همین حالا، در گوشه‌ای از همین زمین، با حضرت معبود دارید...

قربان عبادتتان آقا؛ که به برکتش، زمین و آسمان پابرجاست و خدا به واسطه‌اش می‌نازد به فرشته‌های دل‌خور از خلقت بنی‌آدم؛ که «ألَمْ أقُل لَّکُمْ إنِّی أعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْض»(1) و تبارک الله از وجود شما، که غیب آسمان است و زمین؛ و خوش به حال آن‌ها که «یُ?مِنُونَ بِالغَیب» هستند و خوش به حال ما که ایمان داریم به شما، آقای غایب از نظر!

اصلاً... قربان وجودتان آقا؛ که اگر ـ زبانم لال ـ نبودید، «لَساخَت الأرضُ بِأهلِها» می‌شد؛(2) و راستی وقتی عرق شرم، خجلت زده را آب می‌کند و فرو می‌بردش به زمین، وای از زمانی که زمین، خود، آب شود از شرم بی‌آبرویی...

قربان کرامتتان آقا؛ که چنین حق بزرگی به گردنمان دارید و کوچک‌ترین منتی نمی‌گذارید بر ما و تذکرتان هم نه مستقیم و صریح، که در لفافه الفبای زیارت است. آن‌جا که در توقیعی به «محمد حمیری»، یادمان دادید هر گاه دلمان هوایتان را کرد، شما را به لحظاتی که به نماز ایستاده‌اید، سلام دهیم؛ تا یادمان باشد که از برکت عبادت‌های شماست که هدف خلقت، تأمین است و آفرینش، برپاست و وجود طفیلی ما در سایه‌سار لطفتان برقرار است. پس، «السّلام عَلیک حینَ تُصلّی وَ تقنُت؛ السلام علیک حینَ تَرکعُ و تَسجُد؛ السّلامُ عَلیک حینَ تُهلِّل و تُکبِّر...







 

مساله دیدار حضرت مهدی(عج) از مسائل مهمی است که در طول قرنهای متمادی قلوب شیعیان مشتاق را به خود مشغول داشته و آنان که عاشق وصال حضرت بوده اند در این انتظار سوخته اند و ساخته اند، از این میان، شایستگان به مقام دیدار نائل آمده اند و از فیض محضر حضرت ولی عصر(عج) بهره مند گردیده اند و چه زیبا به آرزوی خود رسیده اند.

خوشبختانه برای راهیابی و درک محضر امام عصر(عج) از ناحیه معصومین (علیهم السلام) و راه یافتگان به وصال آن حضرت سفارشهایی شده که مشتاقان را به مقصود نزدیکتر می سازد و راهنمای آنان برای تشرف به محضر قدسی حضرت مهدی(عج) می گردد.

حضرت مهدی(عج) در نامه ای که خطاب به شیخ مفید مرقوم نموده، فرموده است:

و اگر خدا شیعیان ما را برای طاعت خود موفق بدارد، در اینکه دلهاشان با هم باشد و به عهد خود وفا کنند، برکت به لقاء ما از آنها تاخیر نیفتد و سعادت مشاهده ما به آنها به زودی خواهد رسید. - که این لقاء و دیدار ما - به سبب حقیقت معرفت و صدقی است که با ما دارند. پس ما را از آنها دور نمی دارد مگر آنچه که از آنها صادر می شود که ما از آن کراهت داریم و برای آنها اختیار نمی کنیم. (1)

 

 

 

 

 

 

 

 

سیمای حضرت مهدی(ع) در قرآن، عنوان ترجمة کتاب المحجّة، تألیف صاحب تفسیر البرهان، علامه سیدهاشم حسینی بحرانی است، که توسط سیدمهدی حائری قزوینی، به فارسی، برگردانده شده است. این کتاب، دربردارندة آیاتی از قرآن مجید است، که دربارة حضرت صاحب الامر(ع) تفسیر و تأویل گردیده است. مطالب کتاب، کاملاً از سخنان گهربار و بی مانند پیامبر اکرم(ص) و ائمة اطهار(ع)، که درود خداوند بر تمامی ایشان باد، بهره گرفته و مطابق روش اهل حدیث، با ذکر سند در مورد آیات نقل شده است؛ اما مؤلف محترم از بحث و بررسی و غور و خوض نه چندان ضروری، اجتناب کرده است.

تعداد قابل توجهی از آیات شریفه ای که به وجود امام مهدی(ع) تفسیر و تأویل شده است، مستند به احادیث معصومین(ع)، در این کتاب گردآوری شده است.

احادیث مذکور، به چند دسته تقسیم می شوند؛ برخی از آنها به «تفسیر»، گروهی به «تأویل» و تعدادی به «تطبیق» پرداخته اند.

تعداد آیاتی که در این کتاب، مورد تفسیر و تأویل قرار گرفته اند، مشتمل بر یکصد و بیست آیه می باشد که از سورة بقره آغاز می شود و به ترتیب سوره ها و آیات، به سورة عصر ختم می گردد. مؤلف محترم، این کتاب را پس از تألیف تفسیر البرهان تدوین نموده است، به طوری که تفصیل بعضی از روایات را به آن کتاب محول می نماید. این تألیف، اثر ارزنده و لطیفی است که بنابر اطلاع ما، کسی پیش از مؤلف، چنین شیوه ای را به کار نبرده است.

علاوه بر متن اصلی، قسمتی در پایان کتاب، باعنوان: «مستدرک المحجّة» از سوی سید منیر بن سید نورالدینی میلانی، از استنساخ کنندگان کتاب، افزوده شده است که حاوی آیاتی است که دربارة امام عصر، صلوات الله علیه، می باشد، ولی در متن مؤلف گردآوری نشده است و برای تکمیل مطالب کتاب در پایان آن آمده است.

آگاه تر

 

شیداسادات آرامی

ـ بحث رفته رفته بالا می گرفت. مردی که عبا از دوشش افتاده بود، از میان کتاب ها سرک کشید و گفت:

ـ «آقای فتونی! من هر چه فکر می کنم و هر چقدر این کتاب ها را بررسی می کنم، جوابی جز آنچه گفتم نمی یابم».

آقای فتونی، نیز نگاهش را روی چهرة مرد دوخت و گفت:

ـ بنده هم همینطور، آنقدر به نظر و عقیدة خودم اطمینان دارم که حاضر نیستم، حتی یک درصد از رأیم برگردم...

در این وقت درب اتاق آرام باز شده و پیرمردی با قامتی تکیده وارد شد و مؤدّب گوشه ای ایستاد و گفت:

ـ آقاجان! دیر وقت است. اگر اجازه بفرمایید، درب خانه را ببندم.

آقای فتونی، چشم در چشم او دوخت و با مهربانی گفت: تو چرا نخوابیده ای. منتظر ما نباش. بحث ما شاید تا صبح طول بکشد. در خانه را که بستی، برو بخواب.

پیرمرد از اتاق بیرون رفت و درب را نیمه باز کرد. آقای فتونی تبسّمی کرد و گفت:

ـ شیخ باقر! می بینی ما چگونه از میهمان پذیرایی می کنیم. شما چند ساعتی بیشتر نیست که به منزل ما تشریف آورده اید. اما آنقدر گرم این موضوع شده ایم که حتی قید خواب و استراحت را هم زده ایم.

شیخ باقر چشمانش را مالید و گفت:

ـ این حرف ها کدام است؟ من در کربلا هم کلاس درس و بحثم همچنان برگزار می شود. گذشته از اینها، وقتی انسان اعتقاد دارد به اینکه امام زمانش به اوضاع و احوال زندگی اش آگاه است، پس خستگی معنایی ندارد. من با خود گفتم: چند روزی بیایم نجف. هم زیارتی کنم و هم از محضر بزرگان و استادانی چون شما بهره مند شوم.

ـ شما لطف دارید، اما در عوض بحث امشب به یاد ماندنی است و نتیجه هر چه باشد، شیرین خواهد بود.

در این وقت نفس عمیقی کشید و به دست نوشته های کتاب قطوری که مقابلش بود، چشم دوخت و به دنبال آن سکوتی کشدار و سنگین فضای اتاق را در خود فرو برد.

زمان به نرمی نسیمی که از پنجرة باز وارد می شد می گذشت. خانه های نجف در سایة شب به خواب فرو رفته بودند و تنها خانة فتونی بود که زیر سوسوی چراغ، خود را بیدار نگه می داشت. شیخ باقر، کاسة آبی را که در کنارش بود، برداشت. جرعه ای نوشید و در حالی که صفحات آخر کتاب را از زیر انگشتانش رد می کرد، پس از ساعت ها، سکوت یکپارچة اتاق را برچید:

ـ آقای فتونی! شما به جواب تازه ای نرسیدید؟

ـ نه، جواب همان است که گفتم؛ «اگر کسی قصد کند که ده روز در شهری بماند، باید تنها به قصدش عمل کند و از شهر خارج نشود...».

شیخ باقر عمامه را از سر برداشت و گفت:

ـ ببینید حرف شما درست. اما بستگی دارد اگر حاشیه یا باغات اطراف شهری، در عُرف جزء همان شهر به حساب بیاید، همان حکم شهر را دارد. و رفت و آمد در آن مدّت ده روز جایز است.

در این وقت نگاهش را روی چشمان گود افتاده آقای فتونی نشاند و ادامه داد:

ـ گویا شما منظور مرا متوجه نشدید. مثلاً همین مردم که در نجفند، بخشی از مزارع و نخلستان های اطراف شهر را هم جزء نجف می دانند، درست است؟

ـ بله، همینطور است.

ـ بسیار خوب، پس چه دلیلی دارد که انسان خود را بی جهت به زحمت بیاندازد. آنهم در مسئله ای که اسلام به خوبی آن را مشخص و بیان نموده؟

آقای فتونی، دانه های درشت عرق را از پیشانی اش پاک کرد و گفت:

ـ اما من فکر می کنم، حکم شما خالی از اشکال نباشد. جواب مسئله روشن است. همانطور که صورت سؤال واضح است. کسی که قصد کرده در شهر بماند، باید چنین کند. چه، مسافت زیادی طی کند و چه از شهر خارج و بلافاصله وارد نخلستان کنار شهر شود. آشیخ باقر! با همة احترامی که برای شما قائلم اما نمی توانم حرف شما را قبول کنم...

شیخ باقر بلافاصله گفت:

ـ بنده هم اجباری ندارم که حرفم را تأیید کنید. من اگر بدانم نظر شما درست است، بی شک خواهم پذیرفت. اما بد نیست به نظر اسلام در مورد عرف توجه کنید. مثلاً اگر کسی بگوید، سیّدم. نمی شود به او خمس داد. مگر به دلایلی و از جمله اینکه بین مردم طوری معروف شده باشد که انسان یقین کند، سیّد است. وقتی اسلام، دربارة مسئلة خمس تا این اندازه به عرف اهمیت می دهد، دربارة حواشی شهر هم همینطور است.

ـ خیر. شما نباید مسألة خمس را با سفر و مسافرت، مقایسه کنید. کسی که سفر می کند. نماز و روزه اش در گرو همان سفر، تغییر می کند. اما شیخ باقر! اینطور که پیداست، تکلیف بحث ما را کس دیگری باید معلوم کند. اگر تا صبح هم مباحثه کنیم. رأیمان عوض نمی شود... و لبخند نرمی روی لبانش نقش بست و با تبسّم ادامه داد:

ـ گویا حضرت بقیةالله الاعظم،عجل الله تعالی فرجه الشریف، باید بفرماید حق با کداممان است.

شیخ باقر، سری تکان داد و در حالی که به تصویر ماه درون حوض می نگریست، گفت:

ـ حقیقتاً، حضرت، به آنچه می گوییم، آگاه است. فراموش نمی کنم، سال ها پیش که تازه به کربلا رفته بودم و نُه ماه از رفتنم می گذشت، در مسجد محلّه نماز می خواندم تا آن که شب میلاد حضرت (عج) بعد از نماز، برای مردم از ظهور صحبت کردم و گفتم: اینکه آقا ظهور نمی کند از لطف های خداوند است. چون ما توان فرمانبرداری از ایشان را نداریم... . با این صحبت ها، مردم نسبت به من بدبین شدند. به خانه رفتم. دیدم در می زنند. دیدم همان بندة خدایی که هر شب سجاده ام را پهن می کند، سجاده را وسط حیات پرتاب کرد و مرا مرتد خواند و رفت... نیمه شب که فرا رسید، دیدم باز در می زنند. البته با شدت. وحشت زده درب را گشودم، دیدم همان است. بسیار گریه می کرد. گفت: خواب مولا را دیده....

فتونی که کتاب ها را روی طاقچه می چید و برای خواب آماده می شد، گفت:

ـ چه دیده بود؟

ـ او در خواب دیده بود که حضرت ظهور کرده و خطاب به او فرموده بود، لباس هایت غصبی است. آنها را به صاحبانش بده... و یا برای امتحان، اینکه، همسرت بر تو حلال نیست. یا فرزندت را به قتل برسان... و چند نمونه برای آزمایش می فرماید. تا اینکه او عصبانی می شود و می گوید: از کجا معلوم تو به راستی همان مهدی موعود باشی؟ و از خواب بیدار می شود و تازه متوجه می شود که واقعاً هنوز آمادة فرمانبرداری محض از آن حضرت نیست...

فتونی همانطور که فتیلة چراغ را پایین می کشید، گفت:

ـ بله، بی شک آقایمان... به بحث امشب ما نیز آگاه است و خوب می داند، حق با چه کسی است؟...

 

مرد دست به سینه گذاشت و زیر لب گفت:

السلام علیک یا علی بن ابیطالب، و نگاهش را از گنبد طلایی که چون خورشیدی در دل آسمان تاریک و روشن نجف می درخشید، برید و راه خانة شیخ مهدی فتونی را پیش گرفت. از حرم تا خانة او خیلی راه نبود. اما شوقی که برای تعریف خوابش داشت، او را وادار می کرد تا سریع تر قدم بردارد. شب، رفته رفته پس می نشست و چادر سیاهش را از سر کوچه های خواب آلود شهر بر می داشت. مرد مقابل درب چوبی خانه ای ایستاد و کوبة درب را به صدا درآورد. پس از مدتی، صدای ضعیف پیرمرد شنیده شد:

ـ ... آمدم... آمدم...

ـ درب ناله ای زد و نرم و آهسته خود را کنار کشید. چشمان کم سوی پیرمرد به مقابل خیره شد.

ـ سلام، پدر جان! محمد باقر هزارجریبی هستم. به آقای فتونی بفرمایید که...

ـ سلام علیکم. آقا نماز صبح می خواند. بفرمایید تو تا به ایشان اطلاع دهم... و قدم هایش را سمت اتاق روانه کرد. درب هنوز نیمه باز بود و شیخ باقر و آقای فتونی سر به سجده، بر سجاده نشسته بودند.

ـ آقا! مهمان دارید. آقا باقر هزارجریبی تشریف آورده اند.

ـ این وقت صبح؛ بگو داخل شود.

دقایقی از آمدن مهمان گذشته بود که رو به آقای فتونی گفت:

ـ مرا ببخشید که مزاحمتان شدم. پیغام مهمی برای شما آورده ام.

آقای فتونی تسبیح را کنار مهر گذاشت و گفت:

ـ پیغام مهم! از طرف چه کسی؟

ـ آقا باقر نگاهش را به زمین دوخت و گفت: از طرف مولایی که جذبة نگاهش مرا وادار کرد تا به این سرعت خود را به شما برسانم... و رو به حاضرین پرسید:

ـ ببینم؛ آیا شما سر مسأله ای با هم اختلاف نظر دارید؟

نگاه ها در هم گره خورد. آقای فتونی، با تعجّب گفت:

ـ یک اختلاف نظری، دیشب پیش آمد که البته فقط ما دو نفر می دانیم و قرار است که جواب قطعی را کس دیگری بدهد.

شانه های آقای باقر شروع کرد به لرزیدن. دانه های اشک چون سیلی خروشان روی صورتش جریان یافت و در لابلای ریش انبوهش ناپدید شدند. سر بلند کرد و نالید که:

ـ همان که منتظرش بودید، جوابتان را داد.

تسبیح از دست شیخ باقر افتاد، قلبش به شدت تپید. فکرش را هم نمی کرد که حضرت صاحب الزمان(ع) به این زودی جواب آنها را بدهد. به فتونی که او هم به گریه افتاده بود، نگریست و شنید که:

ـ دیشب بی خبر از بحث شما در خانه خواب بودم که حضرت را در عالم رؤیا مشاهده نمودم. حال خوشی داشتم. دلم می خواست، هیچ گاه از خواب برنمی خواستم. و آن لحظات معنوی، عبور نمی کرد. مرا که دید، مجذوب نگاهش شدم. چهره ای دلربا، بویی خوش، و لباسی که از آن سبزی به چشم می خورد. نگاه از رُخَش بر نمی داشتم. نوای دلنشین صدایش در تار و پودم وجودم طنین انداخت و فرمود:

یا باقر! قُل لِلْفتونی، الحقّ فی المسألة مَعَ الباقر.

ای باقر! به فتونی بگو، در آن مسأله، حق با باقر است.

چشمه های اشک از چشمان شیخ محمد باقر بهبهانی و شیخ مهدی فتونی، فوران کرد. آقا باقر هزار جریبی مازندارانی در حالی که گریه، مجال صحبت را از او گرفته بود، گفت:

ـ زودتر آمدم، چرا که می دانم، او به پیغام رساندن من نیز آگاه است

 






تاریخ : سه شنبه 93/3/20 | 10:43 عصر | نویسنده : حاج شهنام دراوه | نظرات ()
<      1   2   3   4   5   >>   >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • زیر وب

  • ابزار پرش به بالا