کد لوگوهای سه گوشه
کد لوگوهای سه گوشه
حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ
کربلا هوایی و زمینی نقد واقساط تحت نظارت سازمان حج وزیارت با دریافت ارز مسافرتی ثبت نام مشهد مقدس همه روزه تهیه بلیط و ویزا کربلا در اسرع وقت 09125969399 # 09147428701 # 09361322233 # 021- 55015030 ) ثبت نام کربلا و حج عمره ومشهد مقدس (تحت نظارت سازمان حج وزیارت (خرید وفروش فیش حج عمره و تمتع با دریافت مجوز نقل انتقال از سازمان حج وزیارت مدارک برای ثبت نام کربلا (گذرنامه معتبر از تاریخ اعزام باید 6 ماه اعتبار داشته باشه 3 قطعه دریافت ویزای کربلا در اسرع وقت ثبت نام مشهد مقدس همه روزه تورزیارتی نور (ثبت نام کربلای معلا و حج عمره و تمتع و مشهد مقدس
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


حسین جانم! به خدا عزیزتر از پدر و مادر و همسر در این دنیا ندارم اگر چیزی قیمتی تر از این داشتم دیگر نمی گفتم بأبی انت و امی و نفسی و اهلی یا اباعبدالله ...

حسین جانم!

می دانید نماز اول وقت به حرمت شماست که شرافت گرفت!

چون نماز اول وقت، وقت نماز شماست... وقت رکوع شماست.... وقت عروج یاران شماست...

حسین جانم!

در کربلا غوغایی شد که هفتاد و دو آیه بر مُلک وحی نازل کرد...

از این سرزمین هر روز ندایی به آسمان بلند است....

جبرئیل چرا معطلی! اقراء ...

سوره حسین را بخوان! بسم الرب الحسین(1) عباس (2) علی(3) علی(4).....

بگذار تا یادم نرفته سئوالی را از شما بپرسم...

ادب یعنی چه؟ آقا جان چرا من سئوال می پرسم و شما فقط به عباس نگاه می کنید؟!

راستی از همه سوی مشک برادرتان عباس آب می ریزد....

بچه های هیئت همه از تشنگی سیراب شدند...

عباس که برای دشمن رجز نخواند، دارد برای شما ترانه می سازد!

ولله ان قطعتموا یمینی

انی احامی ابداً عن دینی....

حسین جانم!

شما که دل من را بردی...

اما مگر می شود دلربای عالم!

دلی را برده باشی که به زخم معصیت خونابه باشد؟!

شنیده ام در آن هنگامه جنگ زخم های حر را به دستمال سبزی بسته ای...

آقا جانم!

از آن دستمال چیزی برای دل من هم مانده است؟!

تو رو خدا بس است حسین جان...

خواهش می کنم بس است دیگر...

بازوانت خسته اند دیگر...

مگر نمی شنوید ندای اهل آسمان را!

قبول است .... قبول!

همه شهادت می دهند که شما بهترین سرِّ باز خدایی...

آقا جان رسم عرب این است که وقتی کسی از اهالی خانه ای خونش به ناحق زمین ریخته می شود تا وقتی انتقام خون او گرفته نشده بر سر در آن خانه پرچم سرخ نصب کنند. این پرچم وقتی جایش را به پرچم سیاه می دهد که کسی انتقام خون ریخته شده را بگیرد....

صدها سال است که گنبد طلایی شما پرچمش سرخ است...

حسین جانم!

فرزند شما با دعای ما که نیامد...

تو را به مادرتان قسم شما دعا کنید که بیاید....

 






تاریخ : چهارشنبه 93/8/7 | 8:12 عصر | نویسنده : حاج شهنام دراوه | نظرات ()

امضاهای متحرک و جداکننده های متن ویژه ماه محرم ‍92امضاهای متحرک و جداکننده های متن ویژه ماه محرم ‍92
امضاهای متحرک و جداکننده های متن ویژه ماه محرم ‍92
                                         عطری که از هوای پرچم وزیده است                                            
مارا به سمت مجلس آقا کشیده است

از صحن هر حسینه تا صحن کربلا
صد کوچه بازکنید ،محرم رسیده است

السلام علیک یا مولای , یا حسین شهید 



باز هم محرم است و ماه درس ها!

ای عزیز مصطفی، ای پسر فاطمه ی زهرا، ای شهید کربلا،
ای خون خدا! باز هم پرچم عزای تو را افراشته ایم و در سوگ تو سیه پوشیم.

این پرچم عزا و لباس مشکی، ما را به یاد کربلا و عاشورا
می اندازد، به یاد حماسه و شهادت، به یاد عدالت و شجاعت، به یاد
خدا ورسول، به یاد مدینه و کوفه و کربلا، به یاد نماز و نیایش و اشک
و سجاده و قرآن و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و تولی و
تبری و به یاد همه ی خوبی ها، ارزش ها، وفاها و دینداری ها.

امضاهای متحرک و جداکننده های متن ویژه ماه محرم ‍92


ای حسین مظلوم!
عاشورا برای ما تشنگان حقیقت، سیراب کننده ی جان است
و الهام بخش ایمان. هنوز هم درجان ما، علقمه ی عطش
جاری است و ما تشنه لبِ فراتیم.
دل های ما یک «حسینیه ی» پرشور است و خانه هایمان «تلّ زینبیه»
و جبهه هایمان «قتل گاه». در حسینیه ی دل هایمان مرغ های محبت و
کبوتران عشق، سینه می زنند و اشک های یتیم، در
خرابه ی چشممان بی قراری می کنند.
ای صاحب محرم، ای پناهِ جان های شیفته و عاشورایی!
سینه های ما تکیه ای قدیمی است که با کتیبه های اشعار محتشم، سیه پوش است.
دربِ آن با کلیدِ «یا حسین» باز می شود و زمین آن با اشک و مژگان
چشم ها، آب و جارو می شود. ما دل های خود را وقف تو کرده ایم یا حسین!
تو خودت این وقف نامه را امضا کرده ای برای
این ادعا، سند و شاهد بسیار داریم:
این که شوق کربلا در دل و شور شهادت در سر داریم،
این که هیچ روزی بی یاد تو بر ما نمی گذرد و هیچ مجلس و محفلی
بدون سلام بر تو شکل نمی گیرد و هیچ امر به معروف و نهی ازمنکری
جز با الهام از کربلای تو انجام نمی یابد،
این که تربت تو زینت سجاده های ماست، این که اشک عزای تو،
شستشو دهنده ی چشم و چهره ی گنهکار ماست، این که روزهای نخست
محرم را ایام احیای امر به معروف و نهی از منکر نام گذاشته ایم.
این ها و صدها شاهد دیگر، گواه عشق عاشورایی ماست.
تو را عاشق تر از ما کیست؟ ای محبوب پیامبر و معشوق خدا!
سلام بر تو، که محرمت جوشاننده ی چشمه ی مقدس اشک است



محرم می آید؛ مثل پرنده ای غریب،
از التهاب خاکستری آسمان.
ماه سرخ بلوغ؛ ماهی که در آن، عشق آفریده شد
و مردانگی و شرف در عطش معنا گرفت.
ماهی که هیچ واژه ای گنجایش اندوه بی کرانه ی آن را ندارد؛
ماهی که هر ساله، خون خدا را بر آسمان دنیا می پاشد
تا ابرهای روزمره، سرخی آفتاب را نپوشاند.
محرم، ماه فریاد، ماه بیداری و پایداری است؛
ماهی که تمام تاریخ، وام دار یک نیم روز آن است.
ماهی که خاک و خون، آتش و عطش
و مشک و تیر، رازهای سر به مهر آنند.
ماهی که هفتاد و دو آیه ی سرخ، بر صحیفه ی دل ها نازل شد
و هفتاد و دو کهکشان، در مدار هستی قرار گرفت.
ماهی که دست می افتاد و پر و بال می رویید.
ماهی که هر ساله انتظار من و تو را می کشد.
محرّم، فصل مَحرم شدن با خوبی هاست؛ فصل فشردن
دست هایی که در کنار فرات، رویید؛ فصل عاشقی کردن.
سال هاست که محرم سیاه پوش است
و سینه ها از سوگ، در جوش و خروش.
سال هاست که کربلا، روزهای سردمان را گرما می دهد
و بر شب های سیاه مان نور می پاشد.
کیست که آزاده باشد و محرم را به سوگ ننشیند؟
کیست که سوار بر راهوار اشک،
به مهمانی عاشوراییان برود و شیفته برنگردد؟
کیست که در سفینه ی نجات وارد شود
و در موج های هوس غرق گردد؟
کیست که حسین را چراغ راهش کند
و در بیراهه های پر پیچ و خم، گم شود؟
کیست که گوش جان بسپارد
و نام تو را در هیاهوی فرات نشنود؟
نمی دانم این چه رازی است
که محرم، ماه آغازین سال است،
شاید سرّ آن در این باشد که عزت،
در گرو قیام و جهاد است
و حیات، در سایه ی خون.



دوباره کوچه های عرش رنگی مشکی به خود دید
و نذر اسپند های محرم و از همه والا تر
فریاد های حسین با نم نمی از اشک...
می خواهم قدری با مولایم
اباعبدالله درد و دل کنمl
آری آقا جان
امسال هم سخت نگران سه ساله ات هستم
سخت دل تنگ شش ماهه ات
بی تاب مادرش رباب
بی قرار زینب تو
و علی اکبرت
لحظه ای دوری عباس از خیام حرم
نگران چشمان بارانی صاحب الزمان (عج)




پیش از آنی که عزادار محرم باشی
سعی کن در حرم دوست تو محرم باشی
خاک از حُرمت شش گوشه ی او حُرمت یافت
گر شوی خاک رهش قبله عالم باشی
منزلت نیست تو را بی مددِ مهرِ حسین
گر چه موسی شوی و عیسی مریم باشی
گر چه نیکوست به اندوه و غمش ناله زدن
سعی کن زینت این روضه و پرچم باشی
همره زمزم اشکی که تو را بخشیدند
می توان مُحرم بیت اللهِ اعظم باشی
به همان دست و سر و سینه ی مجروح قسم
شرط عشق است بر این زخم تو مرهم باشی



محرم، ماه ایثار و از جان گذشتگی است!
ماه عشق و شور و فریاد است!
ماه سرافرازی بر فراز نیزه هاست!
ماه آمیختن با خون و آمیختن عشق است.
سلام بر حسین (ع)
ای ماه خون، بار دیگر از راه میرسی و با نسیم گرم کربلایی،
قصه آلاله های سرخ را به گوش جان می رسانی
دوباره سکوت تاریخ را در هم می شکنی و
بغض ناله را از تنگنای حنجره ها آزاد می کنی
بار دیگر از راه میرسی و برف سکوت را با آفتاب
عشقی که بر آسمان سینه داری، آب می نمایی
و آن را به اقیانوس خروشان فریاد می رسانی!
ای ماه خدا! قدومت گر امی.


شهر را بوی غمی آسمانی در برگرفته و کوچه و
خیابان ها، در تسلّی وارثان زخم، سیاه پوشیده اند.
این یعنی محرم، مترجم حقیقت به زبان تمام کائنات است.
این یعنی آغاز محرم، ابتدای باور گمشده ترین فضایل در گستره زمان هاست.
این یعنی هنگامه مرور خویشتن در محضر عاشوراست.
که تمام زمین، کربلای یاد است و سراسر زمان، عاشورای اقتدا
به حسین علیه السلام و سلام بر آنان که در پس سوختن در
غم محرّم، جهانی از ساختن را دنبال می کنند.



باز محرم رسید ماه عزای حسین
سینه ی ما می شود کرب و بلای حسین
کاش خدا قسمتم رزق حلالی کند
تا که توانم کنم خرج عزای حسین
کاش که ترکم شود غفلت و جرم و گناه
تا که بگیرم صفا من ز صفای حسین
هر که عزادار اوست شیعه و غمخوار اوست
ناله ی او می‌دهد سوز صدای حسین
مادر او فاطمه، خوب دعاگو بوَد
هر که بریزد ز چشم اشک برای حسین
اشک عطای خداست هدیه ی خیرالنساست
نیست کسی لایقش غیر گدای حسین
ماه محرم کند جامعه را زیر و رو
جمله جوانان شوند مست ولای حسین
بهتر از این گریه ها نیست سلاحی به دست
تا که بماند به پا دین خدای حسین



باز هم محرم و یک دنیا اشک و عشق و عبرت.
باز هم کربلا و سرزمینی که تمام هستی به گردش طواف می‌کنند
و باز هم عاشورا و یک روز به وسعت تمام روزهای خدا.
به محرم که می‌رسی عاشورا را به یاد می‌آوری و
حسین را، عباس را،اکبر را،
اصغر را، قاسم را
و...
زینب را...
به محرم که می‌رسی، عطش را به یاد می‌آوری
و رشادت راو شجاعت را
و حمیت راو ولایت‌مداری را
و ایثار را و شهادت را
و ...
اسارت را...
به محرم که می‌رسی ،
روزهایت را همسایه‌ شیرمردان میدان کربلا
و شب‌هایت را در کنار خیمه‌های ذکر و مناجات و دعا
باش تا همیشه کربلایی باشی.
به محرم که می‌رسی،
سوگوار عزیز فاطمه(س) می‌شوی و سینه‌زن
و زنجیرزن ثارالله و اشک برگونه‌هایت پرپر می‌شود.
به خود ببال که خدا خیرخواه توست،
که صادق آل محمد می‌فرماید:
«من اراد الله به الخیر فقذف فی قلبه حب الحسین
وحب زیارته»
«هر کس خدا برایش خیر بخواهد محبت حسین
و شوق زیارت او را در دلش می‌گذارد.»
به خود ببال که عاشق و شیفته‌ حسینی
و عشق به حسین خیمه‌ همیشه افراشته در جان توست،
خیمه ای به وسعت همه‌ هستی،
خیمه‌ای به بلندای همه‌ آسمان‌ها و کهکشان‌ها،
با خوانی گسترده از عطش که
تشنگی بشریت را خاتمه خواهد داد.
هرگز مباد بی این عشق زندگی کنیم
و بی این محبت بمیریم.




شهادت حسین(ع) شعله ای در جان ها برمی افروزد که
تا ابد به سردی و خاموشی نمی گراید.
هر کس نشان از این شعله ندارد، فسرده و مرده است.
چون در جامعه ، بارقه ای از این شعله مقدس فرو افتد،
شور حیات و حرکت در خویش خواهد یافت.
هر کس حسین(ع) را شناخت، «سراجی» در ظلمت و «سفینه ای»
در موج خیز حادثه یافته است.
شیعیان و شیفتگان حسین(ع) که در فضای عشق حسینی تنفس کرده
و به مدد عشق و اشک اشتیاق ایستاده اند،
هماره هستی خویش را در پرتو پاس حرمت حادثه عاشورا یافته اند.
به امید این که در این ایام شناخت خود را بالا ببریم





محرمی دیگر از راه می رسد و بهار اشک دیگری
بر عاشقان ولایت، که در آن غبار از جان های خسته خویش
زدایند و وجودشان را به عطر حسینی معطر کنند.
محرمی که با نام حسین پیوند خورده و با آمدنش فکرها و دل ها
متوجه روزی می شود که بزرگ ترین روزهای مصیبت است.
اشک ها در غم برترین انسان های عالم جاری می شوند.
وقتی که فرشتگان آسمانی بر حسین گریانند و پریان و
پرندگان در زمین و هوا بر او نوحه گرند؛
آیا نباید انسان ها با این آفریدگان هم نوایی کنند و با یادآوری
آن چه بر خاندان ولایت گذشت، گریه و نوحه ای همیشگی داشته باشند؟!
آسمان بر او گریسته است، چشم آسمان چهل روز در عزای حسین
گریان بود، آیا سزاست چشم زمینیان بر مصیبت او گریان نشود؟!
در حالی که قرن ها پیش از ولادتش، انبیای الهی چون آدم و نوح
و ابراهیم مصیبت های او را می شنوند و بر مظلومیتش اشک می ریزند.


تو در سرزمین حج بودی و کائنات، گرم طواف به دور تو بودند.
کعبه، به هُرم نفس هایت دلخوش بود که ناگاه، میعاد را ناتمام رها کردی
به سمت سرزمین نامه ها... تو را خوانده بودند؛
اگرچه با لب های تزویر...
تو باید می رفتی تا اجابتِ همیشگی پروردگار به دعوت خاکیان،
بی مصداق نماند، تا مردم بدانند تو اجابت فراگیری...
تو تمام دعوت ها را به پاسخ، می شتابی.
سفر هنوز در نیمه راه بود که ناگهان، همان آغوش های
منتظر، به فرستاده تو خیانت کرد.
خبر پر کشید و به سمت تو آمد؛ تو اما دست برنداشتی از ادامه راه.
تقدیر دیگری در راه بود. کفر، با سپاهی انبوه، سر راهِ مهربانی تو قد علم کرد.
آمده بود به آزارِ مهرِ خداوندی. آمده بود تا فتنه برپا کند،
تا چشم در چشم خون خدا بایستد به آغازِ حادثه.
صف های مداوم کینه، عبور تو را سد کرد و اجبارِ آن کفرِ
سنگدل، تو را که صبر خداوند بودی، به عرصه دیگری کشاند؛
به بیابانی تهیدست و نامهربان، به صحرای بی جرعه ای
که هیچ نشان از زندگی نداشتند...
امضاهای متحرک و جداکننده های متن ویژه ماه محرم ‍92

«باز این چه شورش است» که می خواهد این چنین
شور از هر آنچه گریه و ماتم درآورد

باید دوباره عشق، لباس سیاه را
از بقچه های کهنه پُر غم درآورد



باز شد ماه محرّم، کربلا را بنگرید
حجّ عاشورای خون، سعی و صفا را بنگرید

وعده‏گاه وصل جانان، قبله‏ گاه اهل دل
کوی هفتادودو قربانی، منا را بنگرید

السلام علیک یاأبا عبدالله یاحسین بن على، أیهاالشهید یابن رسول الله
 





تاریخ : یکشنبه 93/8/4 | 12:43 عصر | نویسنده : حاج شهنام دراوه | نظرات ()

پریسا دنیای شکلک ها   www.sheklakveblag.blogfa.com/

 

         غدیر خم در مُسند أحمد بن حنبل

غدیر خم در مسند أحمد بن حنبل، کوششی است در جهت ارائه‌ی راهکاری برای تفاهم و همدلی و هم‌اندیشی در میان مسلمانان بر مبنای واقعه‌ی تاریخی غدیر. به این منظور احادیث یکی از شاخص‌ترین و معتبرترین کتب در نزد اهل سنت – کتاب مسند أحمد بن حنبل که حداقل در دوازده حدیث به واقعه‌ی غدیر خم اشاره نموده است -در مقابل دیدگان اهل بصیرت قرار می گیرد تا حقایق ذیل مشخص گردد:.........

 

?

? علی ابن ابیطالب : حاجت محتاج را به تاخیر نینداز زیرا نمی دانی از اینکه فردا برای تو چه پیش خواهد آمد

? علی ابن ابیطالب : حق سنگین است اما گوارا ، باطل سبک است، اما در کام چون سنگی خارا

? علی ابن ابیطالب : دوست مومن عقل است ، یاورش، علم ، پدرش مدارا و برادرش ، نرمش

? علی ابن ابیطالب : علم خویش را به جهل و یقین خود را به شک مبدل نکنید، آنگاه که به علم رسیدید عمل کنید و آنگاه که به یقین دست یافتید ،اقدام نمایید.

? علی ابن ابیطالب : گیتی برای تو شیواترین پندآموز است اگر پندپذیر باشی

? علی ابن ابیطالب : بپرهیز از انجام کاری که اگر فاش شود انجام دهنده را خوار و خفیف سازد

? علی ابن ابیطالب : بهترین شیوه صداقت وفای به عهد است

? علی ابن ابیطالب : هیچ ارثی مانند ادب و اخلاق پر ارج و گرانمایه نیست

? علی ابن ابیطالب : بهترین شیوه عدل ، یاری مظلوم است

? علی ابن ابیطالب : مربی لایق کسی است که از غریزه عشق به کمال و ترقی خواهی کودک استفاده کند

? علی ابن ابیطالب : بوسیدن فرزند ، رحمت و محبت است.

? علی ابن ابیطالب : حق بگویید تا به حق معروف شوید،حق را به کار ببندید تا از اهل حق باشید

? علی ابن ابیطالب : آنچه را نمی دانی مگو ، بلکه هر آنچه را که می دانی نیز اظهار مکن

? علی ابن ابیطالب : پیش از این که نسبت به کاری تصمیم بگیری مشورت کن ، و قبل از این که وارد عمل شوی ، فکر کن

? علی ابن ابیطالب : اطمینان را با امیدواری مبادله نکن

? علی ابن ابیطالب : همانا پاداش دانشمند از شخص روزه دار و شب زنده دارکه در راه خدا جهاد می کند بیشتر است

? علی ابن ابیطالب : عاقل ترین مردم کسی است که عواقب کار را بیشتر بنگرد

? علی ابن ابیطالب : بزرگترین نادانی ها برای بشر عدم شناخت خود است

? علی ابن ابیطالب : برای مردم آن را بخواه که برای خود می خواهی و با دیگران طوری رفتار کن که مایلی درباره ات آنچنان کنند.

غدیر اکمال دین و اتمام نعمت

غدیر اساس دین اسلام و ثمره نبوت پیامبر(ص) است. نام غدیر تعیین کننده صراط مستقیم تا آخرین روز دنیاست،‌ و خطابه غدیر زنده‌ترین سند آن نتیجه‌اش، ولایت امیرالمومنین (ع) است. در طول تاریخ بعثت پیامبر اسلام تنها حکم غدیر است که با مقدماتی خاص دور مکانی خاص و در بین اجتماعی عظیم مطرح شده است، زیرا احکام الهی دیگر یا در مسجد پیامبر(ص) و یا در خانه آن حضرت برای عده‌ای گفته می‌شد و بعد خبر به همه می‌رسید. از این رو ما می‌توانیم به متمایز بودن مسئله

غدیر پی ببریم.

ماجرای غدیر

در سال دهم هجرت پیامبر (ص) از طرف خداوند مأمور شدند تا دو مسئله مهم دین اسلام را به مردم ابلاغ نمایند و آن دو مسئله عبارت بودند از حج و ولایت و خلافت دوازده امام (ع). پس از این اعلان مردم با عجله آماده خروج از مکه شدند. بعد از اینکه افراد به محل غدیر خم رسیدند پیامبر بر روی منبری که در زیر درخت کهنسالی که در آنجا بود ساخته بودند رفت و سپس دستور داد تا امیرالمومنین (ع) را فراخواندند و دستور دادند بالای منبر پیامبر و دست راست آن حضرت بایستد، پس پیامبر منتظر ایستادند تا مردم کاملاً جمع شدند و آنگاه خطابه رسمی خود را بیان نمودند.

ایشان در اثنای خطبه دو عمل را انجام دادند، در ابتدا پس از مقدمه چینی و ذکر مقام خلافت و ولایت امیرالمومنین(ع) برای اینکه هرگونه شک و شبهه‌ای را برطرف نموده باشند پس از شرح مقام ولایت به صورت لسانی حضرت علی(علیه‌السلام) را جانشین خود خواندند و آن را بدینگونه عنوان کردند که: «باطن قرآن و تفسیر آن را برای شما بیان نمی‌کند مگر این که کسی که دست او را می‌گیرم و او را بلند می‌کنم و بازویش را گرفته‌ و او را بالا می‌برم» سپس حضرت بازوان علی (ع) را گرفتند سپس فرمودند: «هر کس من مولی و صاحب اختیار اویم این علی مولی و صاحب اختیار اوست». و اقدام عملی دوم حضرت پیامبر، بیعت گرفتن از مردم بود، چون زیاد بود و گرفتن بیعت از آن جمعیت انبوه غیرممکن بود لذا ممکن بود که افرادی به بهانه‌های مختلف از بیعت شانه خالی کنند، حضرت فرمودند به خاطر ازدحام جمعیت امکان بیعت‌گرفتن از همه وجود ندارد این سخن را که من می‌گویم تکرار کنید و بگویید: «ما فرمان تو را از جانب خداوند که درباره علی‌بن‌ابیطالب و امامان و مریدانش به ما رساندی اطاعت می‌کنیم و به آن راضی هستیم، و با قلب و جان و زبان و دستمان با تو بر این مدعا بیعت می‌کنیم... عهد و پیمان در این‌باره برای آنان از ما از قلب‌ها و جان‌ها و زبان‌ها و ضمایر و دستانمان گرفته شد. هر کس با دستش توانست وگرنه با زبانش بدان اقرار کرده است».

وقتی کلام حضرت پایان یافت همه مردم سخن ایشان را تکرار نمودند و بدینوسیله بیعت عمومی گرفته شد. در مراسم بیعت، پیامبر (ص) عمامه خود را که «سحاب» نام داشت، به عنوان تاج افتخار بر سر امیرالمومنین (ع) قرار دادند.

ادعای منافقان و دشمنان علی مبنی بر اینکه هدف از مراسم غدیر، اعلان دوستی حضرت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و اله) به علی(علیه‌السلام) است:

پیامبر زمانی که صحابه جمع شدند تا ایشان خطبه غدیر و مراسم غدیر را اجرا کنند و فرمودند: «ای مردم من علی را دوست دارم!» و چند بار این جمله را تکرار نمودند و سؤالی که مطرح می‌شود این است که آن حادثه‌ای که پیامبر می‌خواست مردم ببینند و آن را به گوش دیگران برسانند آیا به این علت بود که پیامبر علی را دوست دارد؟ آیا چنین حرکتی از یک انسان عادی قابل قبول است؟ و آیا حرکتی بیهوده نبوده است؟ و مگر مسلمانان نمی‌دانستند که پیامبر را دوست دارد؟ ولی می‌توان این موضوع را اینگونه پاسخ داد که اگر روز غدیر تنها برای ابلاغ دوستی بود، پس چرا جبرییل، آن فرشته بزرگ وحی بیاید و رسول خدا را از پیام وحی آگاه کند و چنانکه خود شخص رسول خدا (ص) فرمودند: همانا جبرییل که درود خدا بر او باد سه بار بر من نازل شده و سلام خدا را رساند، و فرمود که در این مکان (غدیرخم) توقف نمایم، و به سیاه و سفید شما اعلام کنم که علی‌بن‌ابیطالب وصی و جانشین و پیشوای شما بعد از من است، جایگاه او نسبت به من، مانند هارون نسبت به موسی پیامبر است، با این تفاوت که پس از من پیامبری نخواهد آمد، علی(ع) پس از پیامبر، رهبر شماست، و خداوند بزرگ آیه‌ای در قرآن در همین مسئله نازل فرموده که: همانا رهبر و سرپرست شما خدا و رسول او و کسانی که ایمان آوردند و نماز را به پای دارند، و در حال رکوع زکات بپردازند. همانطور که می‌دانیم علی‌(علیه‌السلام) نماز را به پاداشت، و در حال رکوع زکات پرداخت و در هر حال خدا را می‌طلبید و اگر هدف آن حضرت تنها اعلان دوستی با علی (علیه‌السلام) بوده، پس چرا آیه نزول آیه 55 سوره مائده (بلغ ما انزل الیک) به اعلام رهبری امام علی (علیه‌السلام) ارتباط دارد که در این آیه خداوند می‌فرماید: ای رسول خدا آنچه درباره علی از طرف خدا بر تو نازل شد، ابلاغ کن یعنی رهبری علی (علیه‌السلام) بر امت اسلامی را به مسلمانان بازگو و چرا در سخنرانی خود، امامت و وصایت امام علی (علیه‌السلام) را آشکارا بیان نمود.

 

خطابه‌های قبل از غدیر

اولین خطابه حضرت رسول در منا بود. این خطبه اشاره به امنیت اجتماعی مسلمین از نظر مال، و جان و آبرو داشت، سپس آن حضرت خونهای به ناحق ریخته شده و اموال به ناحق گرفته شده در دوران جاهلیت را بخشیدند تا بدین وسیله کینه‌توزی‌ها از بین برود، و سپس در این خطابه فرمودند: «اگر من نباشم علی‌بن‌ابیطالب در مقابل متخلفین خواهد ایستاد» و سپس ایشان حدیث ثقلین را بیان فرمودند: « من دو چیز گرانبها در میان شما باقی می‌گذارم که اگر به این دو تمسک کنید هرگز گمراه نمی‌شوید: کتاب خدا و عترتم یعنی اهل‌بیتم».

دومین خطابه را حضرت در مسجد حنیف در منا فرمودند: ایشان در این خطبه به اخلاق عمل، دلسوزی برای امام مسلمین و تفرقه نینداختن سفارش فرمودند و تساوی همه مسلمانان در برابر حقوق و قوانین الهی را اعلام کردند.

 

نگاهی به حدیث روز غدیر در منابع اهل سنت

در صفحات 56/ 55 ج اول سنن ابن‌ماجه چنین آمده است که: «همراه رسول خدا از سفر حج برمی‌گشتیم که در میان راه ایشان دستور دادند تا همه افراد جمع شدند، آنگاه خطاب به جمعیت فرمودند: آیا من بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر نیستم؟ گفتند: آری، فرمود: این شخص- علی (علیه‌السلام)- ولی هر کسی است که من مولای اویم، خدایا! دوست بدار هر که را که او را دوست می‌دارد و دشمن بدار هر که را که او را دشمن می‌دارد.

ترمذی در ج دوم جامع خود با سند خویش از مسلمه‌بن کهیل نقل می‌کند که می‌گفته است، از ابوالطفیل شنیده که او از ابوسریحه یا از زیدبن ارحم از فرموده رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و آله) نقل کرده که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و آله) فرموده‌اند: «هر که من مولای اویم، علی مولای اوست». کتاب مجمع الزوائد خود، حدیث غدیر را نخست به نقل از طیرنی آورده و سپس از گفته علی(علیه‌السلام) نیز نقل می‌کند که فرموده است: به دستور پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و آله) در منطقه خم نخست زیر درختی را از خار و خاشاک پاک کردند، آنگاه پیامبر در حالی که دست مرا در دست گرفته بودند: خطاب به مردم فرمودند: ای مردم! آیا شما گواهی نمی‌دهیدکه خداوند پروردگار شماست؟ گفتند: آری، گواهی می‌دهیم. سپس فرمود: آیا گواهی نمی‌دهید به اینکه خدا و رسول او بر شما از خودتان سزاوارترند و اینکه خدا و رسول خدا مولای شمایند؟ گفتند: آری، همین‌گونه است. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و اله) فرمودند: هر کس که خدا و رسولش مولای اویند این مرد مولای او خواهد بود. 4

غدیر از نظر اهل‌بیت (علیه‌السلام)

پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و اله) فرمودند: روز غدیرخم برتر اعیاد امت من است و آن روزی است که خدای متعال به من امر فرمودند تا برادرم علی‌بن‌ابیطالب (علیه‌السلام) را به عنوان علم (هدایت) برای امتم معرفی کنم، تا پس از من به وسیله او هدایت شوند.

حضرت علی (علیه‌السلام) می‌فرمایند: ایشان در سالی که روز جمعه و عیدغدیر در یک روز افتاده بود فرمودند: امروز، روزی بس بزرگ است. امروز روز کامل‌شدن دین است، امروز روز عهد و پیمان است. امروز،‌ روز بیان حقایق ایمان است. امروز روز راندن شیطان است.

حضرت فاطمه زهرا(س): محمدبن‌لبید گوید: روزی به حضرت فاطمه‌(س) عرض کردم، آیا رسول خدا بر امامت علی‌(علیه‌السلام) تصریح فرمودند: حضرت فرمودند: و اعجبا، آیا روز غدیر را فراموش کردید! امام حسن مجتبی: در سال 41 هجری، زمانی‌ که امام حسن مجتبی(علیه‌السلام) می‌خواست پیمان صلح را با معاویه منعقد کند خطبه‌ای خواندند که در ضمن آن خطبه فرمودند: این امت، جدم(صلی‌الله‌علیه‌و اله) را دیدند و از او شنیدند، که دست پدرم را در غدیرخم، به دست گرفت و به آن‌ها فرمود: (من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه، سپس به آن‌ها امر فرمودکه حاضران به غایبان بگویند.

امام محمد باقر(علیه‌السلام) فرمودند: ابلیس چهار روز از سر ضعف و عجز ناله سرداد: روزی که مورد لعن قرار گرفت، روزی که به زمین فرستاده شد، روزی که پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌و اله) به نبوت مبعوث شد، و روز عیدغدیرخم.5

در کتاب ثواب الاعمال روایتی به نقل از قاسم‌بن‌یحیی از پدربزرگش حسن‌بن‌راشد آمده که گفته است: به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم: فدایت شوم آیا برای مسلمانان عید دیگری جز فطر و قربان وجود دارد؟ فرمود: ای حسن! آری، عیدی که از این دو عید شریف‌تر و برتر است. گفتم: آن کدام است؟ فرمود: روزی که امیرالمومنین برای مردم به عنوان نشانه هدایت برگزیده شد. پرسیدم: کدام روز هفته بوده است؟ فرمود: روزی در سال‌ها تغییر می‌کند، آن‌ روز هجدهم ذی‌حجه است گفتم: فدایت شوم، برای ما چه کاری شایسته است که در آن روز انجام دهیم؟ فرمود: ای حسن! آن روز را روزه بگیر و فراوان بر محمد اهل‌بیت او درود فرست و به پیشگاه خداوند از آنان که بر ایشان ستم کرده‌اند و منکر حق آنان شده‌اند، بیزاری بجوی! و پیامبران گذشته به اوصیای خود سفارش می‌کرده‌اند که این روز را عید بگیرند. حسن‌بن راشد می‌گوید گفتم: برای کسی از ما که آن روز را روزه بدارد چه پاداشی است؟ فرمود: معادل شصت ماه روزه‌گرفتن.6

امام رضا (علیه‌السلام) می‌فرمایند: این روز، روز عید اهل‌بیت محمد علیهم‌السلام است. هر کس این روز را عید بگیرد خداوند مالش را زیاد می‌کند.

امام هادی(علیه‌السلام) می‌فرمایند: روز غدیر روز عید است، و افضل اعیاد نزد اهل‌بیت و محبان ایشان به شمار می‌آید.7

آیا غدیر، یک حرکت دفعی و یک عمل یک‌باره بود یا در مورد آن تصمیم گرفته شد؟

یکی از سؤالاتی که درمورد غدیر مطرح می‌شود این است که آیا این ماجرا یک حرکت دفعی بوده یا در مورد آن تصمیم گرفته ‌ شده است؟ و یا اینکه اصلاً بحثی در این رابطه بوده و در سرزمین (جحفه) یک مرتبه به پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌و آله) وحی نازل شد که علی(علیه‌السلام) را به عنوان جانشین خود انتخاب کن در غیر این صورت اصلاً دین را تبلیغ نکرده‌ای، کدام یک از این دو دیدگاه درست است؟ به احتمال زیاد دیدگاه دوم صحیح است و این چنین نبوده که در غدیر و یک مرتبه و بدون هیچ به سابقه‌ای پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و آله) وحی شده باشد که علی (علیه‌السلام) را به عنوان جانشین خود معرفی کن واگر معرفی نکنی دین را تبلیغ نکرده‌ای. خیر این‌گونه نبوده‌است زیرا سابقه جانشینی علی(علیه‌السلام) به زمان اعلان رسمی و علنی دین اسلام برمی‌گردد و از زمانی که آیه مبارکه( و انذر عشیرتک الا قربین) نازل شده که طبق آن پیامبر مأمور شدند تا بستگان خود را جمع و آن‌ها را با دعوت و سخن خود آشنا نماید، در همان روز جانشینی علی‌(علیه‌السلام) اعلام شده و از آن پس هم حضرت رسول در طول دوره نبوت خود بارها موضوع جانشینی حضرت علی‌(علیه‌السلام) را مطرح کردند. و در این مورد اسناد بسیار معتبری داریم که حتی برخی از محققین اهل سنت هم به آن اذعان می‌کنند. به عنوان مثال: عمران‌بن حصین می‌گوید: پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌و اله) فرمودند: به درستی که علی از من است و من هم از او هستم،‌ و او ولی هر مؤمن است بعد از من.

معجزه غدیر

واقعه عجیبی که به عنوان یک معجزه تلقی می‌شد در روز عید غدیر اتفاق افتاد و آن ماجرای «حارث فهوی» بود. در آخرین ساعات از روز سوم،‌ او با 12 نفر از اصحابش نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و آله) آمد و گفت:

«ای محمد! سه سؤال از تو دارم: آیا شهادت به یگانگی خداوند و پیامبر خود را از جانب پروردگارت آورده‌ای یا از پیش خود گفتی؟ آیا نماز و زکات و حج و جهاد را از جانب پروردگار آورده‌ای یا از پیش خود گفتی؟ آیا اینکه درباره علی‌بن‌ابیطالب گفتی: «من کنت مولاه فعلی مولاه ...» از جانب پروردگار بود یا از پیش خود گفتی؟

حضرت در جواب هر سه سؤال فرمودند:«خداوند به من وحی کرده است و واسطه بین من و خدا جبرییل است و من اعلان کننده پیام خدا هستم و بدون اجازه پروردگارم خبری را اعلان نمی‌کنم».

حارث گفت: خدایا، اگر آنچه محمد می‌گوید حق و از جانب توست سنگی از آسمان بر ما ببار یا عذاب دردناکی بر ما بفرست» سخن حارث تمام شد و به راه افتاد. خداوند سنگی از آسمان بر او فرستاد که از مغزش وارد شد و از دبرش خارج گردید و همانجا او را هلاک کرد. بعد از این جریان، آیه «سال سائل بعذاب واقع، للکافرین لیس له دافع...» (سوره معارج، آیه 21) نازل شد. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و اله) به اصحابشان فرمودند: آیا دیدید و شنیدید؟ گفتند آری. با این معجزه، بر همگان مسلم شد که «غدیر» از منبع وحی سرچشمه گرفته و یک فرمان الهی است.8



نتیجه

روز غدیر به فرموده امام جعفر صادق(علیه‌السلام) بزرگترین و از بهترین اعیاد اسلامی است. غدیر عیدی است که از تمام اعیاد عظمت و شرافت و فضیلت و حرمتش بیشتر است. در این روز پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌و اله)  به امر پروردگار حضرت علی(علیه‌السلام) را به امامت و خلافت پس از خود منصوب فرمودند و به نص قرآن کریم در چنین روزی اکمال دین و اتمام نعمت الهی بر مسلمانان گردید و به فرموده امام صادق (علیه‌السلام) لازم است در چنین روز باعظمتی جشن و سرور به پا نمایند و به دیدار یکدیگر بروند و تبریک و تهنیت بگویند.

بعضی از  جهات حکم غدیر را می‌توانم این طور بیان کنم که:

1- خطاب خداوند که «ای پیامبر ابلاغ من آنچه از طرف خداوند بر تو نازل شده که اگر ابلاغ نکنی رسالت خود را نرسانده‌ای که در هیچ یک از فرامین الهی چنین مطلبی گفته‌ نشده است.

2- اقرار گرفتن‌های حضرت ‌رسول از مردم در روز غدیر.

3- مسئله امامت فقط صورت یک خبر و پیام و خطابه ابلاغ نشده بلکه به عنوان حکم و فرمان الهی و بیعت عموم مسلمانان و تعهد آنان اجرا شد.

4- خطاب خداوند که فرمودند: «امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم» که تا آن روز مشابه آن را هم در هیچ موردی نفرموده بودند.

مقاصد حضرت رسول از خطبه غدیر را در چند مورد می‌توان بیان کرد:

1- نتیجه‌گیری از زحمات 23 ساله با تعیین جانشینی که ادامه دهنده این راه باشد.

2- حفظ دائمی اسلام از کفار و منافقین با تعیین جانشینانی که از عهده این مهم برآیند.

3- اقدام رسمی برای تعیین خلیفه که از نظر قوانین ملل در همیشه تاریخ سندیت دارد.

4- بیان یک دور جامع از برنامه 23 ساله و گذشته و حال مسلمین.

5- ترسیم خط مشی آینده مسلمین تا آخر دنیا.

6- اتمام حجت بر مردم که از مقاصد اصلی در ارسال پیامبران است.9

پی‌نوشت‌ها:

1) انصاری زنجانی، محمد باقر، اسرار غدیر، گزارش تحلیلی از واقعه غدیرخم، نشر مولود کعبه، غدیر 1421، ص 29

2) دشتی، محمد، جایگاه غدیر، امیرالمومنین (علیه‌السلام)/ چاپ اول/ زمستان 77، قم، صص 26-28.

3) انصاری زنجانی، همان، ص 39.

4) ندارد

5) شیخ محمدرضا، غدیر در اسلام،‌ ترجمه کتاب الغدیر فی‌الاسلام/ مترجم: دکتر محمود مهدوی دامغانی، انتشارات بنیاد بین‌المللی غدیر، پاییز 1380، صص 46-54.

6) حائری تهرانی، مهدی، پرتوی از غدیر/ انتشارات هجرت، 1374، صص 59-62.

7) شیخ محمدرضا، همان، ص 256.

8) نعیم‌آبادی، غلامعلی، غدیر در آینه تاریخ، ص 235/ مؤسسه فرهنگی انتشاراتی توسعه قلم، 1381، ص 235.

منبع:

 

 

از آنجا که در شب قدر سرنوشت انسانها براى یک سال، بر طبق لیاقتها و شایستگی هاى آنها، تعیین مى‏شود؛ لذا باید آن شب را بیدار بود، توبه کرد خودسازى نمود و به درگاه خدا رفت و لیاقتى بیشتر و بهتر براى جلب رحمت او پیدا کرد

به استناد روایات وارده ماه رمضان افضل ماه‌ها نزد خداوند متعال است؛ که اوّل آن رحمت، وسط آن مغفرت و آخر آن اجابت دعا و رهایی از آتش می‌باشد و به استناد آیات نورانی قرآن کریم شب قدر شب نزول قرآن است که این شب در ماه مبارک رمضان قرار دارد و عظمت این شب به قدرى است که خداوند آن را بهتر از هزار ماه دانسته است.

به اعتقاد مفسران[1] شب قدر به این جهت" قدر" نامیده شده که جمیع مقدرات بندگان در تمام سال در آن شب تعیین مى‏شود.[2]

در روایتی از امام باقر علیه السلام آمده است که ایشان فرمودند:« شب قدر که همه‏ ساله در ماه رمضان در دهه آخرش تجدید مى‏شود شبى است که قرآن جز در آن شب نازل نشده، و آن شبى است که خداى تعالى در باره‏اش فرموده:«فِیها یُفْرَقُ کلُّ أَمْرٍ حَکیمٍ»[3].

آن گاه فرمود: «در آن شب هر حادثه‏اى که باید در طول آن سال واقع گردد چه خیر و چه شر، چه طاعت و چه معصیت، و چه فرزندى که قرار است متولد شود، و یا اجلى که بنا است فرا رسد، و یا رزقى که قرار است (تنگ و یا وسیع) برسد، تقدیر مى‏شود؛ پس آنچه در این شب مقدر شود، و قضایش رانده شود قضایى است حتمى، ولى در عین حال مشیت خداى تعالى در آنها محفوظ است».[4]

به اعتقاد شیعه شب قدر یکی از سه شب نوزدهم بیست و یکم و یا بیست و سوم از ماه مبارک رمضان می باشد که در این خصوص در متون روایی شیعه روایتی ازامام صادق علیه السلام آمده که ایشان فرمودند:«تقدیر مقدرات در شب نوزدهم، و تحکیم آن در شب بیست و یکم، و امضاء در شب بیست و سوم است».[5]

 برای این شب در کتب ادعیه اعمال خاصی[6] ذکر شده که لازمه آن تهجد و شب زنده‌داری در این شب است. لکن برخی بدون توجه به آثار و اهمیت این شب در تعیین سرنوشت آنان شب قدر را همچون سایر شب‌ها انگاشته و اجازه می‌دهند خواب غفلت آنان را برباید.

 خواب نیاز طبیعی هر انسانی است که جسم وی پس از ساعت‌ها تلاش برای کسب روزی و کارهای روزانه آن را می‌طلبد با این وجود از آنجا که در شب قدر سرنوشت انسانها براى یک سال، بر طبق لیاقتها و شایستگی هاى آنها، تعیین مى‏شود؛ لذا باید آن شب را بیدار بود، توبه کرد خودسازى نمود و به درگاه خدا رفت و لیاقتى بیشتر و بهتر براى جلب رحمت او پیدا کرد.[7]

زیرا هیچ عقل سلیمی نمی پذیرد که در لحظاتى که سرنوشت انسان تعیین مى‏شود و فرد می تواند در سرنوشت و مقدرات خود اثر مستقیمی داشته باشد او در خواب و از همه چیز غافل و بی‌خبر باشد. از طرفی کسانی که به دنبال آمرزش و توبه به درگاه الهی هستند شب قدر بهترین فرصت برای آنان است؛ زیرا درهای رحمت و مغفرت الهی در این ماه و به ویژه در این شب بیش از پیش به روی بندگان گناهکار باز است و وعده استجابت دعا و نیایش‌های آنان نیز به آن‌ها داده شده است. به نظر می‌رسد اینکه در روایات رهایی از آتش جهنم را به دهه آخر ماه رمضان نسبت داده اند به دعا و نیایش فرد در شب قدر بستگی دارد.
شب قدر

در این خصوص امام باقر علیه السلام فرمودند: «کسی که شب قدر را احیا بدارد گناهان وی حتی اگر به تعداد ستارگان آسمان سنگینی کوه‌ها و اندازه دریاها باشد آمرزیده می‌‌شود.» [8] و همچنین امام صادق علیه السلام فرمودند: «کسی که ماه رمضان آمرزیده نشود آمرزیده نمی‌شود مگر آنکه عرفه را درک کند و در آن حاضر باشد».[9]

برخی از انسانها به گونه‌ای در این دنیا زندگی می‌کنند که گویی به ماندن ابدی در آن اطمینان دارند و یا دست کم مرگ را فرسنگ‌ها از خود دورتر می‌پندارند در حالی که چنین نیست و تضمینی برای هیچ‌یک از افراد وجود ندارد که لحظه‌ای بعد در قید حیات باشند و یا اینکه شب قدر دیگری را بتوانند تجربه کنند؛ لذا بر هر انسانی واجب است تا از فرصت‌های موجود بیشترین بهره را کسب کند. و شب قدر همان فرصتی است که خداوند در اختیار انسان قرار داده تا از آن در جهت تقرب به درگاه الهی استفاده کند و کاهلی انسان در این شب به هر نحو که باشد سرنوشت غم‌انگیزی برای وی به دنبال خواهد داشت.

و به راستی:

گر گدا کاهل بُود  تقصیر صاحب خانه چیست؟  

 پی نوشت ها
[1]. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، چاپ اول، تهران, دار الکتب الإسلامیة، ‏1374ش, ج‏27، ص187
[2]. شاهد این معنى در آیات 3و4 سوره دخان است که مى‏فرماید: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرِینَ فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ»
[3]. الدخان/4
[4]. الکلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق, الکافی, تصحیح: على اکبر غفارى و محمد آخوندى, چاپ چهارم, تهران, دار الکتب الإسلامیة ‏1407ه, ج 4 صص158 و 157, ح6
[5]. ر.ک: همان ج 4 ص159 ح9
[6].همچون: صد رکعت نماز, دو رکعت نماز با هفت قل هو اللَّه احد استغفار هفتاد مرتبه  قرآن به سر گرفتن هزار بار سوره انا انزلناه فى لیله القدر خواندن, دعاء شریف جوشن و زیارت حضرت ابى عبد اللَّه الحسین علیه السلام و اعمال دیگر
[7].ر.ک: مکارم شیرازی تفسیر نمونه، ج‏27، صص 192و191
[8]. حر عاملى، وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعه، قم, م?سسه آل البیت علیهم‏السلام قم، 1409 ه, ج10, ص 358, ح13599و ر.ک: همان ح13600 و ح13601
[9]. حرعاملی, وسائل‏الشیعه ج10 ص305 ح13480








تاریخ : جمعه 93/7/18 | 10:14 صبح | نویسنده : حاج شهنام دراوه | نظرات ()

 

میلاد فرخنده

امام هادی علیه السلام سحرگاه روز پانزده ذیحجه قدم به عرصه گیتی نهاد تا وجود تابناکش روشنایی بخش تاریکی های جهل و بی ایمانی شود. نوزادی در آینده ای نه چندان دور مایه سربلندی و افتخار اسلام شد. امام دهم ادامه دهنده رسالت خطیر امامان ماقبل خویش بود. میلاد با سعادت و پر برکت امام علی النّقی علیه السلام بر تمامی دوست داران خاندان نبوّت و شیعیان جهان مبارک باد.

  

محل ولادت

دهمین ثمره باغ ولایت و دوازدهمین نهال عصمت و طهارت و نخستین فرزند پیشوای نهم در یکی از محلات مدینه، شهر نورانی پیامبر بزرگوار اسلام، در محلی به نام «صریا» دیده به جهان گشود. میلادش به پیشگاه مقدس خاندان عصمت و طهارت مبارک باد.




نام و القاب حضرت

در چنین روزی هنگامی که خورشید اشعه تابناک خود را بر روی زمین می گسترد، ماه نورافشان امامت و مولود مسعود خاندان ولایت، امام هادی علیه السلام دیده به جهان گشود. پدر بزرگوارش او را به زیباترین نامی که در خاندان رسالت سابقه داشت نامید و نام علی بر وی نهاد. بعضی ازالقاب مبارک حضرت علیه السلام هادی، ناصح عالم،فقیه، امین، عسکری، دلیل، فتّاح، نقی، و مرتضی است؛ چنان که امروز بیشتر شیعیان و دوست داران اهل بیت علیه السلام حضرت را با لقب مشهور «هادی» می شناسند.






مادر حضرت هادی علیه السلام

حضرت هادی علیه السلام فرزند اول حضرت جواد علیه السلام است. مادر عزیز و مهربانش، سَمانه نام داشت و از شاهزادگان رومی بود که به اسارت لشکر مسلمانان درآمد و به عنوان «ام ولد» آزاد شد و افتخار همسری امام نهم را پیدا کرد. وی در نهایت فداکاری و دلسوزی و از بانوان صالح و درستکار و پاکدامن روزگار بود و از پشتیبانان سرسخت امامت و خلافت الهی و نسبت به مقام ولایت آشنا و آگاه بود.



دانش امام هادی علیه السلام

حضرت هادی علیه السلام فرزند دریای دانش و معرفت و میوه درخت امامت و ولایت، و همچون پدران خویش از فضل و دانش سرشار بهره مند بود آن حضرت هفت سال و اندی تحت تربیت الهی و معنویِ پدر زندگی کرد و بعد از وفات پدراز درخشان ترین و برجسته ترین چهره های علمی اسلام بود و مشکلات فقهی و علمی جهان اسلام را با دانش و بینش خود حل و فصل می فرمود.


 

سیمای حضرت هادی علیه السلام

حضرت امام هادی علیه السلام علاوه بر روشنایی ضمیر چهره ای درخشان و دوست داشتنی داشت. آنان که امام را دیده اند، نقل کرده اند که آن گرامی قامتی متوسط، چهره ای سپیدِ آمیخته به سرخی، چشم هایی درشت، ابروهایی گشاده و سیمایی شاداب و دلگشا داشت، به طوری که هرکه غمگین بود و به ایشان نظاره می کرد اندوهش را از یاد می برد.

عرض تبریک به امام زمان

بارِ دیگر فرزندی از دودمان پاک رسول اللّه صلی الله علیه و آله به دنیا آمد و زمین را به روشنایی وجودش متبرک ساخت. صدای کودکی معصوم از خانه امام جواد بلند شد که در آینده ای نه چندان دور روشنی بخش محفل شیعیان و دوست داران حق و حقیقت می شد. بار دیگر روح قدسی در کالبد انسانی از سلاله پیامبر علیه السلام دمید و چراغ روشنی بخش ظلمات جهل و بی ایمانی شد. میلاد سعید امام هادی علیه السلام ، امام دهم شیعیان، را به حضور فرزند گرامی اش، امام زمان(عج) تبریک و تهنیت می گوییم.




تسلط بر زبان های گوناگون

از آن جا که دانش خاندان رسالت از منبع وحی و الهام سرچشمه می گیرد توانایی هایی در وجود امامان و اولیای الهی نهفته است که در انسان های معمولی نیست؛ زیرا آنان در مکتب وحی الهی پرورش پیدا می کنند و برای هدایت جامعه انسانی آماده می شوند. امام هادی علیه السلام ، دهمین امام شیعیان، از همان دوران کودکی از دانش الهی برخوردار بود. گاهی در محیط های عربی با یک ترک با زبان ترکی گفتگو می کرد و دیگر هنگام با علی ابن مهزیار اهوازی چنان به فارسی صحبت می فرمود که گویی از فارسی زبانان است.

نشانه ای از نفوذ در دل ها

با وجود آن همه مخالفت و مبارزه پنهان و آشکاری که خلیفه معاصر، متوکّل، در برابر نفوذ و محبوبیّت امام هادی علیه السلام به کار می برد و همیشه در صددِ خاموش ساختن این مشعل فروزان الهی بود، محبوبیت امام روز به روز گسترده تر می شد. تا حدّی که اشعه تابناک آن تا اندرون حرمسرای خلیفه نیز نفوذ کرده بود. نقل شده است که مادر خلیفه اعتقاد استوار و بی ریایی نسبت به امام هادی علیه السلام داشت و او را انسان شریف و شایسته ای می دانست و در عرض حاجت به پروردگار متعال امام را وسیله و شفیع خود قرار می داد.

مذمت روزگار

یکی از یاران امام هادی علیه السلام که نزد حضرت می رفت در بین راه اتفاقا با یک «اسب سوار» برخورد می کند و انگشت و شانه اش آسیب می بیند. وقتی به محضر امام هادی علیه السلام می آید امام او را پانسمان می کند. او به حضرت می گوید: امروز عجب روز شومی بود. خداوند مرا از شرِّ آن نگه دارد. حضرت هادی علیه السلام به این سخنش ایراد می گیرد و می فرماید: کردار شماست که موجب کیفر و پاداش است. یقین داشته باشیدکه تنها جزا دهنده در دنیا و آخرت خدای یکتاست و هرگز ایّام و گردش روزگار در خلقت و افعال پروردگار عالم کوچک ترین دخالتی ندارد.

جدال و برتری جویی

امام هادی علیه السلام درباره بحث های بی ثمر و جِدال آمیز می فرمایند: بحث های خصومت آمیز، درستی های کهن را از میان می برد و پیوندهای محم را گسسته می سازد. کم ترین ضرر این بحث ها آن است که هر یک از دو طرف می خواهد بر دیگری غلبه کند و برتری یابد و این خود مایه اصلی جدایی و پراکندگی است.

جاذبه معنوی امام علی النقی علیه السلام

محمد بن حسن علوی می گوید من و پدرم بر درِ سرای متوکل، خلیفه عباسی، ایستاده بودیم. من در آن هنگام کودکی بودم و در آن سرا جماعت بسیاری حضور داشتند در این هنگام حضرت امام هادی علیه السلام وارد شد. تمام حضار به احترام حضرت پیاده شدند تا آن که امام وارد خانه شدند. بعضی از آن جماعت جاهل صفت به بعضی دیگر گفتند ما چرا برای این جوان پیاده شویم. نه شرافتش از ما بیشتر است و نه سنّش. به خدا سوگند که برای او پیاده نخواهیم شد. ابوهاشم رو به جمعیت کرد و گفت به خدا سوگند که با دیدن هیبت و وقار سرشارش ناخود آگاه پیاده خواهید شد. و حضرت امام هادی علیه السلام تشریف آوردند و جماعت چون نظرشان به جمال حضرت افتاد، همگی به احترام او پیاده شدند و از تاثیر معنوی امام بر خود و جلال و جذبه ایشان تعجّب کردند.

مولودی از سلاله پاک پیغمبر

در صبح درخشان و زیبایی در خانه امام جواد علیه السلام فرزندی پاک به دنیا آمد که با قدوم مبارکش زمین را نورانی ساخت. با تولد امام دهم غنچه های علم و معرفت و ایمان شکفت و دل های مؤمنان شاد شد. زمین و زمان بار دیگر شاهد میلاد با سعادت فرزندی از سلاله پاک پیغمبر صلی الله علیه و آله بود. امام علی النقی علیه السلام نمونه کامل پرورش نبوی بودند و سیرت ایشان همان سیرت امامان گذشته و راه و روشِ رسول اللّه صلی الله علیه و آله بود.

مقام الهی حضرت امام هادی علیه السلام

ابوهاشم می گوید: متوکل محلی بنا کرده بود که در آن جا افراد به ملاقاتش می آمدند و در ان پنجره های مشبک قرار داده بود و کبوتران و مرغان آوازخوان و انواع پرندگان را نگهداری می کرده، به طوری که نه متوکل صدای کسی را می شنیدند و نه کسی صدای او را. لیکن چون حضرت امام هادی علیه السلام وارد آن مجلس می شد، پرندگان ساکت می شدند و هیچ صدایی شنیده نمی شد و هنگامی که حضرت خارج می شدند دوباره شروع به خواندن می کردند. این موضوع برای متوکّل دردناک بود که حتی مرغان هوا نیز به مقام الهی حضرت هادی علیه السلام واقف اند.

امام هادی علیه السلام و مجلس بزم

شبی متوکل امام هادی علیه السلام را به بزم شرابخواری خویش احضار کرد. متوکل در صدر مجلس مشغول میگساری بود و امام علیه السلام را در کنار خود جای داد. متوکل برای تحقیر آن بزرگوار با کمال بی شرمی جام شرابی که در دست داشت به امام علیه السلام تعارف کرد. چون امام مقاومت و نکوهش کردند، متوکل به ایشان گفت: پس شعری بخوان و مجلس ما را رونق ده. او نمی دانست که صاعقه های آتش بار سخنان امام بر سرش فرو می بارد. امام علیه السلام شروع به خواندن اشعار عبرت انگیز و هشدار دهنده ای فرمودند که در آن از منزل نهایی ستمکاران و شهوت پرستان و سرانجام شرابخواران یاد کردند و چنان تصویری در برابر چشمان شان ترسیم فرمودند که مستی از سرشان پرید عیش شان منغّص شد.



اقتباسی از اشعار امام هادی علیه السلام

بعضی از اشعار عبرت انگیز امام هادی (ع) که با هدف روشن ساختن عاقبت جایگاه ستمگران است بدین ترتیب است .آنان در قله های مرتفع منزل گزیدند و مردان مسلح را به پاسداری از آن منازل گماشتند.لیکن آنان را از گزند مرگ حتمی نجات نداد و از آن کاخ ها و قله های سر به فلک کشیده با فلاکت و بدبختی به دورن گودال مرگ فرود آمدند. سپس فریادی برخاست و بانگ زد: کجا رفتند آن تاج ها و زینت ها و آن شکوه و شوکت؟

کجا رفتند آن چهره های نازپرورده ای که در پس پرده های رنگارنگ، خویشتن را از دیگران ممتاز ساختند؟ سرانجام قبر آنان را رسوا ساخت و آن چهره های شاداب و نازپرورده جولانگاه کرم های زمین شد.

آنان مدت درازی در دنیا خوردند و آشامیدند، لیکن امروز غذای کرم ها و حشرات زمین شدند.

تمام عمر خود را در دنیا به ساختن منازلی صرف کردند که آن ها را از گزند طوفان حوادث ایمن سازد، لیکن با شنیدن بانگ کوچ آن خانه ها و اهل و عیال را ترک گفتند و رفتند....

جود و بخشش و تقویت اراده

ابوهاشم از اصحاب امام هادی علیه السلام می گوید: چنان سختی معیشتی به من روی آورد که چاره ای جز اظهارنیاز به پیشگاه سرور سخاوتمندان، امام هادی علیه السلام نداشتم. به حضور امام شرف یاب شدم. تا نشستم فرمودند: ابوهاشم توانایی به جا آوردن سپاس یک از نعمت های الهی را داری؟ من نتوانستم پاسخ بگویم. امام علیه السلام شروع به شمردن نعمت های الهی کردند و فرمودند: آیا از این که خداوندبه تو توفیق ایمان عنایت فرموده و به سبب آن بدنت را از آتش دوزخ مصون داشته، یا از این که نعمت عافیت و سلامت یا نعمت قناعت به تو عنایت فرموده و تو را از ذلت و حقارت مصون داشته است، از او سپاسگذاری می کنی؟ سپس سفارش فرمودند که صد دینار به من بدهند؟!






فرزندان امام دهم علیه السلام

امام هادی علیه السلام دارای پنج فرزند به نام های ابومحمد معروف به ـ حسن عسگری علیه السلام ـ، محمد بزرگترین آنان، حسین، جعفر و دختری به نام عایشه بود.



راه و رسم امام علیه السلام

امام هادی علیه السلام زندگی ساده و بی آرایشی داشت. همیشه با مردم و در عمق اجتماع بود. ایشان نمونه انسان کامل بودند.



داروی یک بیمار

زید بن علی بن الحسین می گوید: در سامرا به بستر بیماری افتاده بودم و سخت در تاب و تب و اضطراب به سر می بردم. در دل شب طبیبی به بالینم آوردند و نسخه ای برای من نوشت که به دست آوردن آن در شب امکان نداشت. تصمیم گرفتیم که صبح آن را تهیّه کنیم. ولی درد همچنان به شدّت مرا می آزرد. وقتی پزشک رفت دیدم خدمتکار امام هادی علیه السلام وارد شد و با خود کیسه ای همراه داشت. وقتی کیسه را باز کرد، دیدم همان دوایی است که دکتر سفارش کرده است. خدمتکار امام گفت: ابوالحسن علیه السلام به شما سلام می رساند و می فرماید این دارو را به این ترتیب میل کنید، شفا خواهید یافت. من طبق دستور امام رفتار کردم و شفا یافتم.




نام او را محمد انتخاب کن

ایوب پسر نوح می گوید: به امام هادی علیه السلام نوشتم من در انتظار مولودی هستم. از شما درخواست می کنم که دعا فرمایید خداوند متعال پسری به من عطا کند. امام در پاسخ مرقوم داشتند هنگامی که نوزاد به دنیا آمد، نام او را محمد بگذار. خداوند متعال به من پسری عنایت فرمود که نامش را مطابق فرموده امام علیه السلام محمد گذاشتم.




بهتر از پسر

یحیی پسر زکریا می گوید: من در انتظار نوزادی بودم. به امام هادی علیه السلام نوشتم دعا فرمایید که آن نوزاد پسر باشد. امام در پاسخ نامه من مرقوم داشتند بسا از دختران بهتر از پسرانند. پس از مدتی خداوند متعال به من دختری عنایت فرمود.





احترام به حضرت هادی علیه السلام

رسم متوکل این بود که هر وقت امام هادی علیه السلام وارد می شدند، فوق العاده احترام می کرد. حتی دستور داده بود که همه در مقابل او متواضع باشند. روزی حسودان به متوکل گفتند که تو به دست خود خلافت را از میان می بری. متوکل فرمان داد کسی به حضرت احترام نکند. حضرت بعداز چند لحظه وارد شدند. اما این بار هم همه احترام گذاشتند و استقبال کردند. وقتی حضرت رفتند همه از خود می پرسیدند چه شد؟ چرا بلند شدی و چرا استقبال کردی؟



متوکل و امام هادی علیه السلام

کاتب معتز می گوید: شبی پیش متوکل رفتیم و او را غضبناک دیدیم. او به چند نفر از غلامان خود امر کرد که حضرت هادی علیه السلام را بیاورند. مرتب زیر لب می گفت او را می کشم، بدن او را می سوزانم. ناگهان حضرت با کمال شهامت و وقار وارد شد. متوکل به استقبال رفت، تواضع کرد، صورت حضرت را بوسید و پهلوی خود نشاند و پرسید این وقت شب کجا بودید؟ حضرت فرمودند: تو دنبالم فرستاده ای. گفت: دروغ گفته اند و آن گاه حضرت را بدرقه کرد.

امام هادی علیه السلام در مجلس متوکل

روزی متوکل در مجلس خود برای اعتراف گرفتن از امام هادی علیه السلام پرسید: فرزندان پدرت درباره عباس بن عبدالمطلب چه نظری دارند؟ امام علیه السلام فرمودند: شمای خلیفه بگویید که فرزندان پدرم در مورد کسی که خداوند اطاعت فرزندان او را بر مردم واجب کرده است، چه نظری دارند.

متوکل از این پاسخ خوشحال شد و گمان کرد امام از خاندان بنی عباس تعریف کرد. در صورتی که هدف امام از این جمله این بودکه به خلیفه برساند خلافت و ولایت خاندان رسالت از جانب پروردگار عالم تعیین شده است و خلافت آنان همانند دیگر حکومت ها نیست.




چرا عسگری گویند؟

حضرت امام علی النقی علیه السلام و فرزندش امام حسن عسگری علیه السلام را در سامرا نگاه داشتند. چون آن مکان مرکز ارتش عباسی تا عصر متوکل بود. آن دو بزرگوار را عسگری نام نهادند.





 






تاریخ : پنج شنبه 93/7/17 | 9:39 عصر | نویسنده : حاج شهنام دراوه | نظرات ()


عید قربان عیدی که یاد بود خاطره است

خاطره یک پدر و قصه یک پسر

عیدی که یادبود ابراهیم خلیل است

عیدی که قصه ایثار اسماعیل

بیائید به یاد بود بابای ابراهیم به قربان گاه برویم

و الله اکبر را زمزمه کنیم 

 

ای عزیزان به شما هدیه زیـــــــــزدان آمد

عید فرخنـــــــده ی نورانی قربـــــــــان آمد

حاجیان سعی شما شد به حقیقت مقبول

رحمت واسعــــه ی حضــرت ســـبحان آمد . . .








دوست دارم که به درگاه خدا گریه کنم
دست بردارم و با حال دعا گریه کنم
در شب قدر نکردم عمل مقبولی
حال بنشینم و بر جرم و خطا گریه کنم
عرفه آمد و محزون وخجالت زده ام
دوست دارم که به مانند گدا گریه کنم






 

عید قربان زنده دارد یاد قربان‌ گشتگان را

پاسداران و اسیران و به خون آغشتگان را

خیز و در این عید قربان سوی قربانگاه رو کن

معنی بیت و حرم را در شهادت جست‌وجو کن...




 

سربلندی ابراهیم

آرامش اسماعیل

امیدواری هاجر

عطر عرفه

و برکت عید قربان را برای شما آرزومندم.

عید قربان مبارکباد!



























































تاریخ : شنبه 93/7/12 | 8:31 عصر | نویسنده : حاج شهنام دراوه | نظرات ()

 

 


مسلم بن عقیل کیست؟
در میان جوانان برومند «بنى هاشم »، «مسلم بن عقیل »، فرزند عقیل یکى از چهره هاى تابناک و شخصیت هاى بارز، به شمار مى رفت. «عقیل » برادر حضرت على علیه السلام و دومین فرزند ابوطالب بود.
معاویه، پس از بیست سال سلطنت استبدادى مُرد. یزید، پس از معاویه بر سر کار آمد و با تهدید و تطمیع بر اوضاع مسلط شد. مى خواست اباعبدالله الحسین علیه السلام را هم به بیعت وادار کند، که سیدالشهدا نپذیرفت و به طور مخفیانه، همراه با جمعى از خانواده خود، شبانه از مدینه بیرون آمد و به حرم خدا در مکه پناهنده شد، تا در ضمن آن، از فرصت مناسب ایام حج در جهت آگاهانیدن مردم، بهره بردارى کند.
«مسلم بن عقیل »، برادرزاده امیرالمؤمنین و پسر عموى حسین بن على بود. دودمانى که مسلم در آن رشد یافت، دودمان علم و فضیلت و شرف بود و خاندانى که شخصیت انسانى و اسلامى «مسلم بن عقیل » در آن شکل گرفت، بهترین زمینه را براى تربیت و تکامل معنوى و حماسى مسلم فراهم کرد.
از آغاز کودکى، در میان جوانان بنى هاشم به خصوص در کنار امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) بزرگ شد و کمالات اخلاقى و بنیان ولایت و درس هاى حماسه و ایثار و شجاعت را به خوبى فرا گرفت. اجداد «مسلم بن عقیل » کسانى، چون «ابوطالب » و «فاطمه بنت اسد» بودند که در فرزندان خویش، شجاعت و ایمان و دلاورى را به ارث مى گذاشتند و «مسلم بن عقیل »، شاخه اى پربار از این اصل و تبار بود؛ و بنا به اصل وراثت، خصلت هاى برجسته را از نیاکان خود به ارث برده بود.
به نقل مورخان، در زمان حکومت آن حضرت (بین سال هاى 36 تا 40 هجرى) از جانب آن امام، متصدى برخى از منصب هاى نظامى در لشگر بوده است، از جمله در جنگ صفین، وقتى که امیرالمؤمنین (علیه السلام) لشگر خود را صف آرایى مى کرد، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام و عبدالله بن جعفر و «مسلم بن عقیل » را بر جناح راست سپاه، مامور کرد.
شناسنامه «مسلم بن عقیل » را، پیش از آن که از نیاکان و سرزمین و قبیله جستجو کنیم، باید در فکر، عمل و زندگانى اش بیابیم؛ این بهترین معرف «مسلم بن عقیل » است. «مسلم بن عقیل »، در دوران خلافت على علیه السلام در خدمت آن حضرت، مدافع حق بود و پس از شهادت آن امام، هرگز از حق که در خاندان او و امامت دو فرزندش، حسنین (علیهماالسلام) تجسم پیدا کرده بود جدا نشد و عاقبت هم، جان پاکش را بر این آستان فدا کرد.
یزید براى حفظ سلطه و حاکمیت بر کوفه عنصر ناپاک و سفاک و خشنى همچون «عبیدالله بن زیاد» را که حاکم بصره بود، انتخاب کرد. «ابن زیاد» با حفظ سمت، والى کوفه نیز شد. ماموریت ابن زیاد آن بود که به کوفه برود و «مسلم بن عقیل » را دستگیر کند و سپس او را محبوس یا تبعید کند، یا به قتل برساند.
در دوران امامت ده ساله امام حسن مجتبى (علیه السلام) که از سخت ترین دوره هاى تاریخ اسلام نسبت به پیروان اهل بیت و طرفداران حق بود، «مسلم بن عقیل » با خلوص هر چه تمام در مسیر حق بود و از باوفاترین یاران و از خواص اصحاب امام حسن محسوب مى شد. پس از شهادت امام مجتبى (علیه السلام) که امامت به حسین بن على (علیهماالسلام) رسید تا مرگ معاویه که یک دوره ده ساله بود؛ باز «مسلم بن عقیل » را در کنار امام حسین (علیه السلام) مى بینیم. در این دوره بیست ساله، یعنى از شهادت على علیه السلام تا حادثه کربلا بسیارى از کسان، یا مرعوب تهدیدها شدند یا مجذوب زر و سیم و فریفته دنیا و صحنه حق را رها کردند و یا به معاویه پیوستند و یا انزواى بى دردسر را برگزیدند، ولى آنان که قلبى سرشار از ایمان و دلى سوخته در راه حق داشتند و مسلمانى را در صبر و مقاومت و مبارزه در شرایط دشوار مى دانستند، امامان حق را تنها نگذاشتند و با زبان و مال و جان و فرزند، به فداکارى در راه خدا و جهاد فى سبیل الله پرداختند.
ارزش و فضیلت پیروان حق در آن دوره، به خصوص وقتى آشکارتر مى شود که به شرایط دشوار دیندارى و حق پرستى در روزگار سلطه امویان آگاه باشیم.
حضرت على علیه السلام از پیامبر اسلام حدیثى را در مدح «عقیل » نقل مى کند که آن حضرت فرمودند:
«من او را (عقیل ) به دو جهت دوست دارم: یکى، به خاطر خودش، و یکى هم به خاطر این که پدرش ابوطالب او را دوست مى داشت.» و در آخر، خطاب به على علیه السلام فرمود:
«فرزند او «مسلم بن عقیل » کشته راه محبت فرزند تو خواهد شد. چشم مؤمنان بر او اشک مى ریزد و فرشتگان مقرب پروردگار بر او درود مى فرستند.»
معاویه، پس از بیست سال سلطنت استبدادى مُرد. یزید، پس از معاویه بر سر کار آمد و با تهدید و تطمیع بر اوضاع مسلط شد. مى خواست اباعبدالله الحسین (علیه السلام) را هم به بیعت وادار کند، که سیدالشهدا نپذیرفت و به طور مخفیانه، همراه با جمعى از خانواده خود، شبانه از مدینه بیرون آمد و به حرم خدا در مکه پناهنده شد، تا در ضمن آن، از فرصت مناسب ایام حج در جهت آگاهانیدن مردم، بهره بردارى کند.
سال شصت هجرى بود. اقامت چهار ماهه امام حسین علیه السلام در مکه و برخورد با مردم و تشکیل اجتماعات و گفتگوها، مردم را با انگیزه و اهداف امام، از امتناع از بیعت با یزید، آشنا کرد؛ به خصوص مردم کوفه از اقدام انقلابى امام حسین علیه السلام خوشحال و امیدوار شدند. مردم کوفه، خاطره حکومت چهار ساله علوى را به یاد داشتند و در این شهر، شخصیت هاى برجسته و چهره هاى درخشانى از مسلمانان متعهد و یاران اهل بیت بودند. از این رو نامه ها و طومارهاى مفصلى با امضاى چهره هاى معروف شیعه در کوفه و بصره به امام حسین علیه السلام نوشتند، که تعداد این نامه ها به هزاران مى رسید. کوفیان، گروهى را هم به نمایندگى از طرف خود به سرکردگى «ابوعبدالله جدلى » به نزد آن حضرت فرستادند و نامه هایى همراه آنان ارسال کردند.
در میان نامه ها و امضاها، نام شخصیت هاى بزرگى از کوفه همچون «شبث بن ربعى » و «سلیمان بن صرد» و «مسیب بن نجبه » و ... به چشم مى خورد که از آن حضرت مى خواستند مردم را به بیعت با خود دعوت کند و به کوفه بیاید و یزید را از خلافت خلع کند.
امام، تصمیم گرفت در مقابل اصرار و دعوت هاى مکرر مردم کوفه، عکس العمل نشان داده و اقدامى کند. براى ارزیابى دقیق اوضاع کوفه و میزان علاقه و استقبال مردم و تهیه مقدمات لازم و شناسایى و سازماندهى و تشکل نیروهاى انقلابى، ضرورى بود که کسى قبلا به کوفه رفته و این ماموریت را انجام دهد و گزارشى دقیق از وضعیت شهر و مردم، به او بدهد.
حسین بن على علیهماالسلام در یکى از منازل میان راه، خبر شهادت این سه یار وفادار خویش را شنید. شهادت «مسلم بن عقیل »، «هانى» بن عروه و عبدالله یقطر، امام را ناراحت کرد و امام فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون » و اشک در چشمانش حلقه زد. چندین بار، براى «مسلم بن عقیل » و «هانى» از خداوند رحمت طلبید و گفت: «خدایا براى ما و پیروانمان منزلتى والا قرار بده و ما را در قرارگاه رحمت خویش جمع گردان، که تو بر هر چیز، توانایى!»
حضرت حسین بن على (علیهماالسلام) مناسب ترین فرد براى این ماموریت محرمانه را «مسلم بن عقیل » دید، که هم آگاهى سیاسى و درایت کافى داشت، و هم تقوا و دیانت، و هم خویشاوند نزدیک امام بود. به نمایندگانى که از کوفه آمده بودند، فرمود: من، برادر و پسر عمویم «مسلم بن عقیل » را با شما به کوفه مى فرستم، اگر مردم با او بیعت کردند؛ من نیز خواهم آمد.
این که امام از «مسلم بن عقیل » به عنوان «برادرم » و «فرد مورد اعتمادم » نام مى برد، میزان اعتبار و لیاقت و کفایت مسلم بن عقیل را مى رساند. آنگاه «مسلم بن عقیل » را طلبید و به او فرمود: به کوفه مى روى، اگر دیدى که دل و زبان مردم یکى است و آنچنان که در این نامه ها نوشته اند متحدند و مى توان به وسیله آنان اقدامى کرد، نظر خودت را بر من بنویس و «مسلم بن عقیل » را وصیت و سفارش کرد، به این که:
پرهیزکار و با تقوا باش؛ نرمش و مهربانى به کار ببر؛ فعالیت هاى خود را پوشیده دار؛ اگر مردم، یکدل و یک جان بودند و در میانشان اختلافى نبود، مرا خبر کن.

اعزام «مسلم بن عقیل » و فرستادن این پیام به کوفه، پاسخى به همه نامه ها و دعوت ها و طومارها بود. محتواى پیام امام، در این چند محور، خلاصه مى شود:
1 - تایید کامل از «مسلم بن عقیل » به عنوان برادر، پسر عمو و نماینده اى مورد اطمینان.
2 - محدوده مسؤولیت «مسلم بن عقیل » در کوفه نسبت به ارزیابى وحدت کلمه و صداقت مردم.
3 - پاسخى به دعوت هاى مکرر، به عنوان اتمام حجت.
4 - درخواست از مردم براى حمایت و اطاعت از «مسلم بن عقیل. »
«مسلم بن عقیل » با گرفتن دو راهنما از مکه به سوى کوفه حرکت کرد. و اینک، «مسلم بن عقیل »، با شهرى رو به روست، حادثه خیز و پر ماجرا و با گرایش هاى مختلف؛ شهرى با افکار گوناگون که اگر چه به ظاهر آرام است، اما آرامش قبل از طوفان را مى گذراند.
شیعیان، دسته دسته به خانه مختار مى آمدند و با «مسلم بن عقیل » دیدار و بیعت مى کردند و «مسلم بن عقیل » هم نامه امام حسین علیه السلام را خطاب به مؤمنان و مسلمانان کوفه براى هر جماعتى از آنان مى خواند.
روز به روز بر تعداد هواداران امام حسین علیه السلام که با نماینده اش «مسلم بن عقیل »، بیعت مى کردند افزوده مى شد تا این که پس از چند روز، به هزاران نفر مى رسید.
با وجود این همه بیعت گران جان بر کف و انقلابی هاى آماده براى هرگونه فداکارى در راه حمایت حسین (علیه السلام) و بر انداختن حکومت یزید، «مسلم بن عقیل »، طى نامه اى اوضاع را به امام گزارش داد و با بیان شرایط و زمینه مساعد براى نهضت از امام خواست که به سوى کوفه بشتابد.
اکنون «مسلم بن عقیل »، نگینى در میان حلقه انبوه یاران است حضورش مایه دلگرمى امیدواران است شکوه و هیبتى دارد، میان کوفیان جایى و محبوبیتى دارد، و هر شب، صحبت از جنگ است، سخن از شستشوى لکه هاى ذلت و ننگ است کلام از شور جانسوز حقیقت هاست، ز «رفتن »ها و «ماندن » هاست. ولى دوران آن کم بود و کم پایید، تمام شعله ها ناگه فرو خوابید ...
یزید براى حفظ سلطه و حاکمیت بر کوفه عنصر ناپاک و سفاک و خشنى همچون «عبیدالله بن زیاد» را که حاکم بصره بود، انتخاب کرد. «ابن زیاد» با حفظ سمت، والى کوفه نیز شد. ماموریت ابن زیاد آن بود که به کوفه برود و «مسلم بن عقیل » را دستگیر کند و سپس او را محبوس یا تبعید کند، یا به قتل برساند.
مردمى که با «مسلم بن عقیل » بیعت کرده و در انتظار آمدن حسین بن على (علیهماالسلام) به کوفه بودند، با ورود ابن زیاد به کوفه، وضعى دیگر پیدا کردند. فردا صبح که مردم براى نماز جماعت به مسجد آمدند، ابن زیاد از دارالاماره بیرون آمد و در سخنان خود، خطاب به مردم گفت: &laquo... امیرالمؤمنین یزید، مرا فرمانرواى شهر و این مرز و بوم و حاکم بر شما و بیت المال قرار داده است و به من دستور داده که با ستمدیدگان، انصاف و با محرومان بخشش داشته باشم و به فرمانبرداران نیکى کنم و با متهمان به مخالفت و نافرمانى با شدت و با شمشیر و تازیانه رفتار کنم. پس هر کس باید بر خویش بترسد. راستى گفتارم هنگام عمل روشن مى شود؛ به آن مرد هاشمى «مسلم بن عقیل » هم برسانید که از خشم و غضب من بترسد.»
از این پس، مجراى بسیارى از حوادث، دگرگون شد و اوضاع برگشت. ابن زیاد، رؤساى قبایل و محله ها را طلبید و برایشان صحبت هاى تهدیدآمیز کرد و از آنان خواست که نام مخالفان یزید را به او گزارش دهند، وگرنه خون و مال و جانشان به هدر خواهد رفت.
حزب اموى، که مى رفت بساطش نابود و برچیده گردد، دیگر بار جان گرفت و آن تهدیدها و تطمیع ها و فریبکاری ها و تبلیغ هاى دامنه دار، تاثیر خود را بخشید و والى جدید، توانست با قدرت و قوت و با تمام امکانات جاسوسى و خبرگیرى و خبررسانى، جوى از وحشت و ارعاب را فراهم آورد. با دستگیری ها و خشونت ها و برخوردهاى تندى که انجام داد، بر اوضاع مسلط شد و ورق برگشت.
«مسلم بن عقیل »، در خانه «مختار» بود که صحنه حوادث به صورتى که یاد شد، پیش آمد. از آن جا که ابن زیاد، براى سرکوبى انقلابی ها به دنبال رهبر این نهضت؛ یعنى «مسلم بن عقیل » مى گشت، «مسلم بن عقیل » مى بایست جاى امن تر و مطمئن ترى انتخاب کند. این بود که مقر و مخفیگاه خود را تغییر داد و به خانه «هانى » رفت.
«هانى بن عروه»، از بزرگان کوفه و چهره هاى معروف و پر نفوذ شیعه در این شهر بود که هواداران و نیروهاى مسلح و سواره اى که تعدادشان به هزاران نفر می رسید در اختیار داشت. «هانى»، در آن هنگام حدود نود سال داشت و افتخار حضور پیامبر را هم درک کرده بود و در زمان امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم در جنگ هاى جمل و صفین و نهروان ملازم رکاب آن حضرت بود و از اخلاصى والا و وفایى شایسته در حق اهل بیت پیامبر برخوردار بود.
اینک، بار دیگر موقعیتى پیش آمده بود که «هانى»، صداقت و ایمان و تعهد خویش را نسبت به حق نشان دهد و در این شرایط خطرناک و اوضاع بحرانى، پذیراى «مسلم بن عقیل » گردد که در راس نیروهاى شیعى است و تحت تعقیب از سوى حاکم کوفه.
نهضت «مسلم بن عقیل » و هوادارانش، صورت مخفی ترى گرفت و ارتباط ها پنهان تر انجام مى شد. با تغییر شرایط، کوفه به کانون خطرى براى انقلابی هاى شیعه تبدیل شده بود که با کمترین غفلتى ممکن بود خطرات بزرگى پیش بیاید. سیاست کلى «ابن زیاد» نابودى «مسلم بن عقیل » و شکست این نهضت بود و براى این کار، دو نقشه کلى را در دست اجرا داشت:
1- جستجو و تعقیب «مسلم بن عقیل » و طرفدارانش.
2 - خریدن سران شهر و چهره هاى با نفوذ.
براى پی بردن به مخفیگاه «مسلم بن عقیل » و اطلاع از قرارها و برنامه ها و شناختن عوامل مؤثر در نهضت «مسلم بن عقیل »، راهى که از سوى ابن زیاد پیش گرفته شد، استفاده از یک عامل نفوذى بود که با جاسوسى، اخبار نهضت مسلم را به حکومت برساند. این عامل نفوذى ابن زیاد کسى جز «معقل » نبود. معقل که از سرسپردگان حکومت بود، با دریافت سه هزار درهم، مأموریت یافت که به عنوان یک هوادار «مسلم بن عقیل » و طرفدار نهضت با طرفداران «مسلم بن عقیل » تماس بگیرد و به عنوان یک انقلابى، که می خواهد این پول ها را براى صرف در راه انقلاب و تهیه سلاح و امکانات مبارزه به «مسلم بن عقیل » تحویل دهد، کم کم به پیش «مسلم بن عقیل » راه یافته و از خانه او و تشکیلات و افراد مؤثر، گزارش تهیه کرده و به ابن زیاد خبر دهد.
به این صورت، کم کم این جاسوس ابن زیاد، به خانه هانى هم که پناهگاه «مسلم بن عقیل » بود راه پیدا کرد و با مسلم ملاقات نمود و پول ها را به او تحویل داد و به تدریج خود را یکى از طرفداران نهضت، جا زد. صبح ها زودتر از همه می آمد و دیرتر از همه می رفت و اخبار درونى نهضت را به عبیدالله زیاد، گزارش می داد.
با پى بردن به مخفیگاه «مسلم بن عقیل » و مرکزیت نهضت و افراد مؤثر در جریان مبارزه، ابن زیاد، بیشتر احساس خطر کرد و تصمیم گرفت که هر چه زودتر دست به کار شود و انقلاب را قبل از آن که به مرحله غیر قابل کنترلى برسد، در هم شکسته و سران نهضت و مقاومت انقلابی ها را در هم شکند. این بود که نقشه حمله گسترده به نهضت و پیشگامان آن و چهره هاى سرشناس تشکیلات «مسلم بن عقیل » کشیده شد و اولین گام، دستگیرى «هانى » بود.
نقش «هانى » در نهضت، بسیار بود؛ از این رو والى کوفه به فکر دستگیرى «هانى» افتاد تا از این طریق به «مسلم بن عقیل » هم دسترسى پیدا کند، زیرا می دانست تا وقتى که «هانى»، در محل خود مستقر باشد، بازداشت «مسلم بن عقیل » عملى نیست و نیروهاى زیادى که در اختیار و در فرمان «هانى» هستند، مقاومت و دفاع خواهند کرد. پس باید با نقشه ای پاى هانى را به «دارالاماره » بکشد و او را در همان جا زندانى کند تا بین او و «مسلم بن عقیل » جدایى بیفتد.
«هانى» به بهانه مریضى پیش «عبیدالله زیاد» نمی رفت، تا این که ابن زیاد، چند نفر را در پى او فرستاد و با این بهانه که والى کوفه می خواهد تو را ببیند، او را به دارالاماره بردند.
ابن زیاد، با جوش و خروش، براى مردم، سخنانى تهدیدآمیز، همراه با تطمیع، بیان می کرد. قساوت و خشونت از گفتارش می بارید. بیشترین تهدید، نسبت به کسانى بود که به «مسلم بن عقیل » پناه دهند و مژده جایزه به کسى داد که «مسلم بن عقیل » را یا خبرى از او را نزد او بیاورد. «مسلم بن عقیل » نایب و نماینده حسین بود. نسخه اى برابر با اصل. تصمیم گرفته بود کربلایى در کوفه بر پا سازد، و حماسه اى به یاد ماندنى و درسى عظیم از قدرت رزمى و روحى یک «مؤمن » در تاریخ، بر جاى بگذارد. و این چنین کوفه که به خاطر نهضت براى «مسلم بن عقیل » «وطن » شده بود، اینک به غربت تبدیل شده است. «مسلم بن عقیل » بی یاوری چون «هانی&raquo.
و «مسلم بن عقیل »، غریبى در وطن! «مسلم بن عقیل » براى یافتن خانه اى که شب را به روز آورد و در پناه آن، مصون بماند، در کوچه ها غریبانه می گشت و نمی دانست به کجا می رود.
و اما در کوفه، همه درها به روی «مسلم بن عقیل » بسته بود و هر کس، سوداى سلامت و آسایش خویش را در سر داشت. تا این که پس از چند روز آوارگی در محله «بنى بجیله » زنى به نام «طوعه » به مسلم پناه داد. پسر طوعه، بر خلاف مادرش از هواداران «ابن زیاد» بود. شب که به خانه آمد، از حرکات و رفتار مادر، متوجه اوضاع غیرعادى شد. با کنجکاوى فراوان بالأخره فهمید که مهمانِ خانه شان کسى جز «مسلم بن عقیل » نیست. بسیار خوشحال شد، که اگر به والى شهر خبر دهد، جایزه خواهد گرفت. گرچه به مادرش قول داد و تعهد سپرد که به کسى نگوید.
سلام خدا و فرشتگان و پاکان، بر روح بلند حضرت «مسلم بن عقیل » و «هانی بن عروه» باد، که شرط وفا و جوانمردى را ادا نمودند و جان خویش را فداى رهبر و مولایشان سیدالشهدا علیه السلام کردند. و درود بر همه ادامه دهندگان راهشان، که راه «حق » و «آزادى » است.
و سپاهیان ابن زیاد شبانه به قصد جان «مسلم بن عقیل » به خانه طوعه یورش بردند. حضرت «مسلم بن عقیل » یک تنه در برابر انبوهى از سپاهیان ابن زیاد ایستاده بود و دلیرانه مقاومت و جنگ می کرد. هر هجومى را با شمشیر دفع می کرد و هر مهاجمى را ضربتى کارى میزد. «مسلم بن عقیل »، تصمیم داشت که تا آخرین قطره خون و تا واپسین دم و تا شهادت بجنگد، اما اطرافش را گرفتند و در یک حلقه محاصره از پشت سر، نیزه اى بر او زده و او را به زمین افکندند و بدین گونه، اسیرش کردند. طبق برخى از نقل ها سر راهش گودالى کندند و «مسلم بن عقیل » در آن افتاد و اسیر شد. «مسلم بن عقیل » را گرفتند؛ آزاده اى که در اندیشه نجات آن اسیران بود، خود، در دست آنان گرفتار شد. او را به سوى دارالاماره بردند و ورقى دیگر از حماسه در پیش دیدگان تاریخ، نمودار شد.
حضرت «مسلم بن عقیل » با خرسندی از تقرب به مقام والای شهادت خود، دشمنان را ندا داد:
من امروز، از خُم خون، می چشم شهد شهادت را ولى خرسند و خشنودم که مرگم جز به راه حق و قرآن نیست.
از این مردن سرافرازم که پیش باطل و بیداد نیاوردم فرود، این سر نکردم سجده بر دینار، نسودم لحظه اى پیشانی ام بر زر، کنون در چنگ این دشمن، شرافتمند می میرم که من، مردانه جنگیدم و بر مرگ دلیران و جوانمردان نمی بایست گرییدن.
ولى ناگاه «مسلم بن عقیل » را گریه فرا گرفت، و گفت: «انا لله و انا الیه راجعون » یکى از سران سپاه ابن زیاد، از روى طعنه، گفت: کسى که در پى این کارها باشد، بر این پیشامدها نباید گریه کند. «مسلم بن عقیل » گفت:
«به خدا سوگند! گریه ام براى خویش و به خاطر ترس از مرگ نیست، بلکه گریه من براى خانواده ام و براى حسین بن على و خانواده اوست، که به سوى شما می آیند.»
در زیر برق سرنیزه ها، آن اسیر آزاده تشنه لب، و آن آزاده گرفتار را نگهداشته بودند. هم به سرنوشت افتخارآمیز خویش می اندیشید و هم به فکر کاروانى بود که به سوى همین کوفه در حرکت بود و سالار آن قافله، کسى جز اباعبدالله الحسین (علیه السلام) نبود. «مسلم بن عقیل » را به بالاى دارالاماره می بردند، در حالى که نام خدا بر زبانش بود، تکبیر می گفت، خدا را تسبیح می کرد و بر پیامبر خدا و فرشتگان الهى درود می فرستاد و می گفت:
خدایا! تو خود میان ما و این فریبکاران نیرنگ باز که دست از یارى ما کشیدند، حکم کن!
شکوه و عظمت «مسلم بن عقیل » در آن اوج و بر فراز آن سکوى شهادت و معراج، دیدنى بود. گرچه آنان، این قهرمان اسیر و دست بسته را با تحقیر و توهین براى کشتن به آن بالا برده بودند، لیکن عزت مرگ شرافتمندانه در راه حق، چیز دیگرى است که دیده هاى بصیر و دل هاى آگاه، شکوهش را می یابند. با ضربت شمشیر، سر از بدنش جدا کردند، و ... پیکر خونین این شهید آزاده و شجاع را از آن بالا به پایین انداختند و مردم نیز هلهله و سر و صداى زیادى به پا کردند.
پس از شهادت «مسلم بن عقیل »، به سراغ «هانى » رفتند و با دو ضربت، سر این انسان والا و حامى بزرگ «مسلم بن عقیل » را از بدن جدا کردند. در حالی که این چنین با خدای خود می گفت: «بازگشت به سوى خداست. خدایا مرا به سوى رحمت و رضوان خویش ببر!»
آن فرومایگان، بدن هانى را هم به طنابى بستند و در کوچه ها و گذرها بر خاک کشیدند. خبر این بی حرمتى به همه رسید. اسب سوارانشان حمله کردند و پس از درگیرى با نیروهاى ابن زیاد بدن «هانى» و «مسلم بن عقیل » را گرفتند و غسل دادند و بر آنها نماز خواندند و دفن کردند، در حالى که جسد «مسلم بن عقیل »، بی سر بود. آن روز، تنى چند از سرداران اسلام هم دستگیر شده و به شهادت رسیدند و اجساد مطهرشان در کنار آن دو قهرمان رشید به خاک سپرده شد و در روز نهم ذیحجه، کربلاى کوچکى در کوفه بر پا شد و یادشان به جاودانگى پیوست.
در پى این شهادت ها که وضع کوفه اینگونه بحرانى و اوضاع نامساعد بود، کاروان امام حسین (علیه السلام) هم که از مکه به سوى کوفه حرکت کرده بود به سوى این شهر می آمد.
حسین بن على (علیهماالسلام) در یکى از منازل میان راه، خبر شهادت این سه یار وفادار خویش را شنید. شهادت «مسلم بن عقیل »، «هانى بن عروه»  و «عبدالله یقطر»، امام را ناراحت کرد و امام فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون » و اشک در چشمانش حلقه زد. چندین بار، براى «مسلم بن عقیل » و «هانى» از خداوند رحمت طلبید و گفت: «خدایا براى ما و پیروانمان منزلتى والا قرار بده و ما را در قرارگاه رحمت خویش جمع گردان، که تو بر هر چیز، توانایى!» آنگاه نامه اى را که محتوایش گزارش شهادت آنان و دگرگونى اوضاع کوفه بود بیرون آورد و براى همراهان خود، خواند و گفت: هر کس از شما می خواهد برگردد، برگردد، از جانب ما بر عهده او پیمان و عهدى نیست...
آرامگاه حضرت «مسلم بن عقیل »، این شخصیت والا مقام در بیرون باروى - دیوار - مسجد کوفه و در سمت جنوب شرقى آن قرار دارد که به وسیله راهرو کوتاهى از مسجد می توان به درون صحن آن قدم نهاد. حرم حضرت «مسلم بن عقیل » علیه السلام فضاى وسیعى در شرق مسجد کوفه را در برگرفته و از گنبد طلایى بزرگ و چندین رواق و شبستان و ایوان تشکیل شده است و در برابر حرم حضرت «مسلم بن عقیل » و در سمت شمالى صحن او آرامگاه هانى بن عروه قرار دارد.
سلام خدا و فرشتگان و پاکان، بر روح بلند حضرت «مسلم بن عقیل » و «هانی بن عروه» باد، که شرط وفا و جوانمردى را ادا نمودند و جان خویش را فداى رهبر و مولایشان سیدالشهدا (علیه السلام) کردند. و درود بر همه ادامه دهندگان راهشان، که راه «حق » و «آزادى » است.
 
مسلم از دیدگاه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)
شیخ صدوق در کتاب امالی از ابن عباس روایت می کند که علی بن ابی طالب (علیه السلام) به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) عرض کرد: تو عقیل را دوست می داری؟! فرمود: آری ، من عقیل را از دو جهت دوست دارم:
اول: این که عقیل را برای وجود خودش دوست می دارم.
دوم: به جهت این که ابوطالب او را دوست داشت، دوست می دارم. فرزند همین عقیل در راه دوستی فرزند تو فدا می شود و چشمان مؤمنین برای او گریان خواهد شد و ملائکه بر او درود می فرستند.






تاریخ : جمعه 93/7/11 | 9:40 عصر | نویسنده : حاج شهنام دراوه | نظرات ()

 

شهادت امام محمد باقر (ع) بر تمامی شیعیان جهان تسلیت باد

 

 

یک عمر سوخت قلب تو از کینه هشام      آن دشمن سیاه دل بى حیاى تو
تنها نه در عزاى تو چشم بشر گریست     آن دشمن سیاه دل بى حیاى تو
اى خفته همچو گنج، به ویرانه بقیع          پر مى‏ زند کبوتر دل، در هواى تو
در را به روى امت اسلام بسته‏ اند      آن گمرهان که بى خبرند از صفاى تو

 

 

 

 

 



آغوش بگشا ای بقیع!

آغوش بگشا که سرو عالم آرای دانش هم جوارت خواهد شد.

آغوش بگشا ای تربت پنهان زهرا (س)که فرزند مظلومی دیگر به غربت آباد بقیع می پیوندد.

آغوش بگشا که اینک آخرین یادگار لحظه های ارغوانی عاشورا را به دامان خواهی گرفت.

صدای "لا اِلهَ اِلا الله"در سکوت تیغ می پیچد وپیکری مطهر، سوخته از نازیباییها میهمان بهشت می شود وهنوز بعد از گذشت

سالها هم نوا با عرفات ضجّه می زنیم مظلومیت امام غریب شیعه را.

ای که احمد مبتلای روی توست                                 خرمی باغ زهرا بوی توست

ای تمـــام اهـــل عالــم ســـائلت                                  لعن ونفرین خـــدا بر قاتلـــت

ای زمین وآسمان سوگوارغربتت                                آفتاب صبحدم سنگ مزار غربتت

بر جبین فصلها هریک نشان داغ توست                        ای گریبان خزان چاک ازبهارغربتت

یک بقیع اندوه وماتم یک مدینه اشک وخون                   سینه هامان یک به یک آیینه دار غربتت

پاک شد آیینه از زنگ،ای تماشایی ترین                        شستشو دادیم دل را با غبار غربتت

شب سیه پوش از غم واندوه بی پایان توست                   شرمگین خورشید از شبهای تار غربتت

ای بقیعت عاشقان را کعبه عشق وامید                         سینه چاکیم از غم تو،بی قرار غربتت

شهر یثرب داغدارخاطرات رنج توست                        خم شده پشت مدینه زیر بار غربتت

می تپد دلهای عاشق در هوای نام تو                           با غمی خوکرده هریک در کنار غربتت

کاش میشد روشنای تربت پاک تو بود                          چلچراغ اشک ما در شام تار غربتت

دایره در دایره پژواکی از اندوه توست                         هیچ داغی نیست بیرون از مدار غربتت

دامن اشکی فراهم داشتم یک سینه آه                           ریختم در پای تو کردم نثار غربتت

آشنای زخم دل ها غربت معصوم توست                      من دلی دارم پریشان از تبار غربتت

کسی که طعم زبان عسل نمی فهمد                             تو هرچه هم بخوانی غزل ،نمی فهمـد

حکایت نرود میخ اهنی درسنگ                                 مگو به سنگ که ضرب المثل نمی فهمد

حدیث عاشقی به پایان نمی رسد اما...                         دریغ و درد که این را اجل نمی فهمد

هفتم ذی الحجه سالروز شهادت امام مومنان وپنجمین پیشوای عطوف شیعیان امام محمد باقر(ع) را به محضر آقا امام زمان (عج) وعموم شیعیان جهان تسلیت عرض میکنم.

 

 

 

 

مى گرددم دو دیده پریشان و جان، غریب *** در منظرى که نیست به هفت آسمان، غریب

یا رب بقیع، قطعه اى از آسمان توست *** پیچیده در غبار زمین و زمان، غریب

آن گوهرى که بود مَلک خادم درش *** خفته ست در کنار حَرَم، بى نشان، غریب

این خاک، میزبان پریشان کربلاست *** مانده ست در حضور تو، اى آسمان، غریب

اینجا مزار صادق آل محمد(صلى الله علیه وآله) است *** تنها، میان گردش چشم جهان، غریب

در خلوت است بارگه باقرالعلوم(علیه السلام) *** همچون مزار مادر زخمى، جوان، غریب

این سوى میله، مرقد اولاد مصطفاست *** و آن سو، نگاه غمزده زائران، غریب

این محرمان پردگى عرش ذوالجلال *** اینسان فتاده اند در این خاکدان، غریب

اشک است اینکه مى چکد از آستین ابر *** مِهر است اینکه مانده در این آستان، غریب

مى گردد آسمان، به طوافى همیشگى *** بر این مدار غربت و بر این مکان، غریب

یا رب چه حکمتى ست در این قطعه شریف *** مهمان غریب و بارگه میزبان، غریب

یارب کرامتى! که زنم بوسه بر بقیع *** سر را نهم به خاک و بگویم بر آن غریب

 

 

 

شهادت پنجمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت بر عموم مسلمانان جهان تسلیت باد.

 
پیامک ویژه شهادت امام محمد باقر (ع)


  ای هم صدای کودکان، هم بازی بنت الحسین / کی می زنی دل را صدا، ای یادگار کربلا


گوهر آل رسولی
به جهان نور دو عینی
پسر کرب و بلائی
نوه‌ی پاک حسینی
ای که از زهر و عطش ناله زنان می سوزی
از غم شام بلا، گریه کنان می سوزی
خاک بقیعت دل جلا، ای یادگار کربلا
قدرش فزون تر از طلا، ای یادگار کربلا
شمعی شدی در زندگی، روشن نمودی سوختی
غم ها کشیدی از بلا، ای یادگار کربلا
ای خدای باقر! علم نیست آنچه در نزد مردمان است.
علم آن است که مظهرش باقر العلوم است.
ما را سنگ ریزه ای از سلسله جبال علوم باقری عنایت کن!

بـه سر مـی پـرورانم من هوای حضرت بـاقر (ع)
بـه دل باشد مرا شوق لقای حضرت باقر (ع)
زعشقش جان من بر لب رسیده کس نمی دانـد
کـه نبود چاره ساز من سوای حضرت باقر (ع)
.
گهی به زخم زبان قلب حضرتش خستند
گهی به خانه‌اش از کینه خصم برد هجوم
بسان مادر و آباء رنج دیده‌ی خویش
همیشه بود ز حقّ و حقوق خود محروم

سالروز شهادت جانسوز نهال گلشن دین،
نور دیده زهرا، سپهر دانش و بینش،
امام محمد باقر(ع) تسلیت باد
.
تسلیت باد شهادت جان گداز بنیان گذار نهضت علمی علوی

و شکافنده علوم الهی، حضرت امام محمد باقر علیه السلام

 

 

التماس دعا

 

 











































تاریخ : چهارشنبه 93/7/9 | 9:14 عصر | نویسنده : حاج شهنام دراوه | نظرات ()

 

عاقد: خدا

شاهد: رسول خدا (ص)

دفتر: لوح محفوظ

مکان: عرش

عروس: کوثر

داماد: حیدر

سالروز ازدواج آسمانیشان مبارک

 

   

 

        

 

 

عنوان  :  ازدواج حضرت علی (ع) با حضرت فاطمه زهرا (س)تاریخ  :  1387/09/11کلمات کلیدی  :  علی (ع)، فاطمه زهرا

(س)، تاریخ ازدواج، خواستگاری، خطبه عقد، شب ازدواجنوع مقاله : پژوهش

موضوع مقاله : تاریخ اسلام

تاریخ ازدواج
  در تاریخ ازدواج علی (ع) و حضرت زهرا (س) اختلاف است و کسی که قدیمی‌ترین تاریخ را نقل کرده، یعقوبی می‌باشد که نوشته است: رسول‌الله دو ماه پس از ورود به مدینه حضرت زهرا (س) را به تزویج حضرت علی (ع) در آورد؛ این در حالی بود که گروهی از مهاجرین وی را از رسول‌الله (ص) خواستگاری کرده بودند و هنگامی که رسول خدا (ص) وی را به حضرت علی (ع) تزویج کرد، گِله کردند و آن حضرت فرمود:
 
«من فاطمه را به علی تزویج نکردم، بلکه خدا او را به علی تزویج کرد»
   
  کلینی در روضه کافی با سندی از سعید بن مسیّب نقل می‌کند که در مورد هجرت گفت: به علی بن حسین (ع) گفتم: چه وقت رسول الله (ص) حضرت فاطمه (س) را به حضرت علی (ع) تزویج کرد؟ فرمود: یک سال پس از هجرت به مدینه و در آن هنگام فاطمه نُه ساله بود. این قول با آنچه که طبری از واقدی با استناد به امام باقر (ع) روایت می‌کند، سازگارتر است. آن حضرت فرمود:
 
«علی بن ابیطالب (ع) در چند شب باقیمانده از ماه صفر تا شروع سال دوّم هجری حضرت با فاطمه (س) ازدواج کرد»
 
  در جای دیگری با همین سند گفتار خویش را تکمیل می‌کند و می‌نویسد: در ماه ذی الحجه و در آغاز بیست و دومین ماه هجرت، حضرت علی (ع) بر فاطمه (س) وارد شد ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبیین همین مطلب طبری را نوشته و در ادامه دارد که: ... و بعد از بازگشت از غزوه بدر علی (ع) بر فاطمه (س) وارد شد.
  بنابراین آنچه را که در مورد تاریخ ازدواج است سخن طبری است که می‌گوید: چند شب باقیمانده از ماه صفر، و در مورد مصباح المجتهد آمده است که: در اول ذی الحجه سال دوم هجری رسول الله (ص) حضرت فاطمه (س) را به خان? امیرالمؤمنین فرستاد. بنابراین فاصل? زمان عقد تا عروسی تقریباً ده ماه بوده است. و شاید عجله پیامبر اکرم (ص) در اجرای صیغه عقد، برای این بوده است که جواب روشنی به خواستگارها داده باشد و عجله نکردن در بر پایی مراسم عروسی برای این بوده است که فاطمه (س) به ظاهر به رشد و نموّ بیشتری از لحاظ جسم و قوا به حدّ زنان برسد.
 
خواستگاری
  طبرسی در اعلام الوری از علی بن ابراهیم قمی نقل می‌کند که: وقتی رسول الله (ص) منزل‌های خود را در مدینه بنا می‌کرد، فاطمه (س) نزد او به سر می‌برد. در این هنگام ابوبکر از او خواستگاری کرد و آن حضرت در جواب فرمود:
 
«منتظر امر خدای عزوجل هستم»
 
  سپس عُمر به خواستگاری آمد که همین جواب را به او داد. آن گاه به حضرت علی (ع) گفتند: چرا فاطمه (س) خواستگاری نمی‌کنی؟ حضرت فرمود:
 
«به خدا قسم که چیزی ندارم»
 
   به ایشان گفته شد: رسول الله (ص) از تو چیزی نمی‌خواهد. پس حضرت علی (ع) نزد رسول خدا (ص) آمد، ولی شرمش آمد که در خواست خود را مطرح کند و بازگشت. سپس در روز دوم نیز آمد ولی باز شرمش شد و بازگشت. آنگاه در روز سوم آمد که رسول خدا (ص) از او (ع) پرسید:
 
«ای علی، آیا خواسته‌ای داری؟»
 
  عرض کرد:
 
«بله یا رسول الله (ص)»
  
فرمود:
«شاید که برای خواستگاری آمده‌ای؟»
 
  عرض کرد:
«بله، یا رسول الله»
 
 فرمود:
«آیا چیزی نزد خود داری؟»
 
  علی (ع) عرض کرد:
 
«ای رسول الله (ص)، چیزی جز زره‌ام ندارم»
 
  پس رسول خدا (ص) فاطمه را به دوازده و نیم اوقی? طلا به وی تزویج کرده و زره‌اش را به وی باز گردانید.
 
خطبه عقد
  حلبی در مناقب آل ابی طالب می‌نویسد: نبی اکرم (ص) در هنگام تزویج فاطمه (س) به علی (ع)، خطبه‌ای ایراد کرد که آن را امام رضا (ع) و یحیی بن مَعین در امالی‌اش و ابن بُطّة در الانابه به صورت بی سند از انس بن مالک نقل کرده‌اند که آن حضرت (ص) فرمود:
 
«الحمدلله المحمود بقدرته، المطاع فی سلطانه، المرغوب الیه فیما عنده، الموهوب من عذابه، النافذ امره فی سمائه وارضه، خلق الخلق بقدرته ومیّزهم باحکامه واعزّهم بدینه واکرمهم بنبیّه محمّد.
انّ الله جعل المصاهرة نسباً لاحقاً وامراً مفترضاً وَشَبحَ بهاالارحام والزمها الانام. قال تعالی «هو الذی خلق من الماءِ بشراً فجعله نسباً وصهراً» ثم اِن الله تعالی امرنی ازوّج فاطمه من علی، وقد زوّجتها ایاه علی اربعمئة مثقال فضه (کذا) اِنْ رضیتَ یا علی.» فقال علی (ع) رضیتُ یا رسول الله»
 
شب ازدواج
  خوارزمی در المناقب می‌نویسد: رسول خدا (ص) رو به زنان کرد و گفت:
 
«همانا دخترم را به پسر عمویم تزویج کردم و شما مقام و منزلت دخترم را نزد من می‌دانید و حال او را به علی (ع) سپرده‌ام. پس برای او بهتر از دختران خویش اقدام کنید»
 
  زنان در اتاق فاطمه (س) فرشی از لیف و یک بالش و پرده‌ای خیبری و یک تشت لباس شویی گذاشتند و ام ایمن هم دربان شد. آنها برخواستند و بر حضرت زهرا زیورهایی آویختند و خوشبویش نمودند و رسول الله (ص)
بلال را فرا خواند و به او فرمود:
 
«حال که ازدواج دخترم، با پسرعمویم است، دوست دارم که از سنت‌های امت من این باشد که در ازدواج ولِیمه (خوراک) بدهند. پس برو و یک گوسفند و پنج مُدّ جو تهیه کُن تا مهاجران و انصار را دعوت کنم»
 
  بلال آنها را آماده کرد و نزد رسول الله (ص) آورد و آن حضرت آن را جلوی خود گذارد. سپس فرمود:
 
«ای بلال مردم را دعوت کن که دسته دسته به مسجد بیایند»
 
   مردم گروه گروه به مسجد آمدند و پس از غذا خوردن می‌رفتند تا همگی اطعام شدند و مقداری غذا باقی ماند. رسول الله (ص) مقداری از غذای باقی مانده را متبرّک کرد و به بلال فرمود:
 
«اینها را نزد زنان ببر و بگو: این غذا را بخورید و کسانی که با شما هستند را با آن اطعام کنید»
 
   سپس رسول خدا (ص) به همراه علی (ع) به خانه‌اش آمد و فاطمه را صدا زد. هنگامی که فاطمه (س) جلو آمد، همسرش را دید که با رسول الله (ص) است. رسول‌ الله (ص) به وی فرمود:
 
«نزدیک بیا»
 
  فاطمه (س) به پدر نزدیک شد. رسول الله دست او را و دست علی (ع) را گرفت و هنگامی که خواست دست فاطمه را در دست علی (ع) قرار دهد، دل فاطمه گرفت و اشک چشمانش جاری شد... پس آن حضرت سر خود را بالا گرفت و فرمود:
 
«چه چیز باعث گریه تو شده است؟ به خدا قسم که من در حق تو کوتاهی نکرده‌ام و قدر تو را گرامی داشته و تو را به تزویج بهترین فردِ خاندانم در آورده‌ام و به خدا سوگند که تو را به تزویج کسی در آورده‌ام که سیّد و آقای دنیا و آخرت و از صالحان می‌باشد»
 
   پس فاطمه (س) آرام گرفت و دستش را در دست نبی اکرم (ص) قرار داد و آن حضرت (ص) دست او را در دست علی (ع) قرار داد و فرمود:
 
«به سوی خانه خودتان بروید. خداوند این ازدواج را بر شما مبارک گرداند و کارهایتان را اصلاح کند. شما همچنان باشید تا دوباره برگردم»
 
سپس نبی اکرم مراجعت کرد و در زد. ام ایمن گفت: کیست؟ فرمود:
 
«من رسول الله (ص) هستم»
 
  ام ایمن در حالی که می‌گفت: پدر و مادرم فدایت باد، در را باز کرد. رسول‌ الله (ص) از او سؤال کرد:
 
«آیا برادرم اینجاست ای اُمّ ایمن؟»
 
  جواب داد: برادرت کیست؟ فرمود:
 
«علی بن ابیطالب»
 
 عرض کرد: ای رسول خدا (ص) آیا او برادر تو است در حالی که دامادت می‌باشد؟ فرمود:
 
«بله»
 
  آنگاه ام ایمن گفت: ما حلال و حرام را از تو یاد می‌گیریم. آن گاه نبی اکرم (ص) داخل شد و وقتی که زنان از پشت پرده او را دیدند از جای خود برخاستند و به سرعت خارج شدند و وقتی که (اسماء بنت عمیس) او را دید، آماده رفتن شد که رسول خدا (ص) فرمود:
 
         «تو در اینجا چه کاری انجام می‌دهی؟»
 
  گفت: من از دخترت محافظت می‌کنم. دختران جوان در شب ازدواج به همراهی احتیاج دارند تا اگر حاجتی داشتند، برایشان انجام دهد. رسول خدا (ص) به او فرمود:
 
«از خدا می‌خواهم که در همه حال نگهدار تو باشد و تو را از شرّ شیطان در امان نگه دارد. برایم ظرف آبی بیاور»
 
  اسماء برخاست و ظرفی را از آب پُر کرد و آن را آورد. نبی اکرم (ص) صورت و پاهایش را با آن شُست و مقداری از آن را مضمضه کرد. سپس فاطمه را فرا خواند. فاطمه در حالی که لباس بزرگ و نقابی بر چهره داشت نزد او آمد. آن حضرت مشتی از آب برداشت و آن را بر سرش پاشید و کف دیگری برداشت و بر دستهایش پاشید و آن گاه مقداری هم به گردن و بدنش پاشید. سپس فرمود:
 
«خدایا فاطمه از من و من از فاطمه هستم. پس همان طوری که پلیدی را از من دور کردی و مرا تطهیر نمودی، او را هم تطهیر کُن»
 
  پس از آن به او فرمود که از آن آب بخورد و رویش را با آن بشوید و با آن مضمضه و استنشاق کند. سپس ظرف دیگری از آب طلب کرد و علی (ع) را فرا خواند و همین عمل را انجام داد و برای او به همین صورت دعا کرد و آن گاه فرمود:
 
«خداوند دلهایتان را به هم نزدیک و مهربان کند و نسل شما را مبارک گرداند و کارهای شما را اصلاح کند»
 
 
        امام علی علیه السلام و فاطمه زهراسلام الله علیها

       

  1. در فلک‎ها اختران از شور آن فرخنده سور

    با سرور و عیش شادى گشته از هر سو بکار

در چنین مجلس که وصفش را شنیدى مصطفى (ص)

از پى صرف طعام و آب‎هاى خوشگوار

خطبه غرّا بخواند و بست با صد خرمى

عقد مهر و ماه را چون حکم یزدان استوار

ز آن سپس بنمود آن شاهنشه کون و مکان

حضرت صدیقه را بر ناقه شب‎ها سوار

ز آن همایون ناقه فرخنده پى با صد سرور

داشت سلمان از پى فخریه بر دوشش مهار

بود جبریلش به صد عزت روان اندر یمین

بود میکالش به صد شوکت روان اندر یسار

با دل خرم عقیل و حمزه و جعفر ز پى

تیغ‎ها بگرفته بر کف با هزاران اقتدار

دختران پاک عبدالمطلب خرد و بزرگ

تهنیت گویان بدند اندر قفایش رهسپار

عترت عبدالمناف از وجد آن خرم زفاف

با زنان مصطفى بودند شاد و شادخوار

حور و غلان و ملک از هر طرف با صد شعف

گرد او صف بسته بودندى هزار اندر هزار

با چنین عزت بیاوردند آن صدیقه را

تا در دولت سراى والد هشت و چهار

دست هزار را نبى بگرفت و در دست على

داد و آنکه دادشان در حجله شادى قرار

شاد شد خورشید گردون نبوت را روان

زهره زهرا چو آمد مشترى را در کنار

 

 

 





تاریخ : جمعه 93/7/4 | 10:4 عصر | نویسنده : حاج شهنام دراوه | نظرات ()





 

 

 

آرامگاه جواد در شهر کاظمین در شمال بغداد و در کنار جدش موسی کاظم است و یکی از گنبدهای این حرم متعلق به اوست. حرم کاظمین یکی از مهم‌ترین زیارتگاه‌های شیعیان در عراق به شمار می‌رود و روزانه مورد بازدید هزاران نفر قرار می‌گیرد. در نزدیکی این حرم، آرامگاه شیخ مفید (اولین مرجع تقلید شیعه بعد از غیبت کبری)، خواجه نصیرالدین طوسی، سید مرتضی و برادرش سید رضی، ابن قولویه و برخی دیگر از علمای بزرگ شیعه وجود دارد.

 

شناسنامه امام محمد تقی علیه السلام

مقام:امام نهم
نام: محمّد
لقب: جواد، التقی
کنیه: ابو جعفر
نام پدر: علی
نام مادر: خیزران
روز ولادت(ه ق): 10 رجب سال 195 ه ق
مکان ولادت:مدینه-عربستان سعودی
سلاطین زمان تولّد: محمّد امین
مدت امامت(ه ق): 17 سال
مدت عمر(ه ق): 25 سال
روز شهادت(ه ق):  30 ذیقعده سال 220 ه ق
فرمانروایان زمان:معتصم
قاتل: معتصم
محل دفن: کاظمین-عراق
فرزند پسر: 4
فرزند دختر:7
نگاهی به زندگانی امام جواد علیه السلام
آگاهیهای تاریخی درباره زندگی امام جواد علیه السلام چندان گسترده نیست؛ زیرا افزون بر آن که محدودیتهای سیاسی همواره مانع از انتشار اخبار مربوط به امامان معصوم علیه السلام می گردید، تقیه و شیوه های پنهانی مبارزه که برای " حفظ امام و شیعیان از فشار حاکمیت" بود، عامل مؤثری در عدم نقل اخبار در منابع تاریخی است. افزون بر آن، زندگی امام جواد علیه السلام چندان طولانی نبوده است که اخبار فراوانی هم از آن در دسترس ما قرار گیرد.
و نیز گفتنی است، زمانی که امام رضا علیه السلام به خراسان برده شد، هیچ یک از اعضای خانواده خود را به همراه نبرد و در آنجا تنها زندگی می کرد. و از اخبار مربوط به شهادت امام رضا علیه السلام چنین بر می آید که امام جواد علیه السلام آن هنگام در مدینه اقامت داشت و تنها برای غسل پدر و اقامه نماز به آن حضرت در طوس حضور یافت.
هنگامی که مأمون بعد از شهادت امام رضا علیه السلام در سال 204 به بغداد بازگشت، از ناحیه حضرتش اطمینان خاطر پیدا کرده بود، ولی این را می دانست که شیعیان پس از امام رضا علیه السلام فرزند او را به امامت خواهند پذیرفت و در این صورت خطر همچنان بر جای خود خواهد ماند.

او سیاست کنترل امام کاظم علیه السلام توسط پدرش را- که او را به بغداد آورده و زندانی کرده بود- به یادداشت و با الهام از این سیاست، همین رفتار را با امام رضا علیه السلام در پیش گرفت، ولی با ظاهری آراسته و فریبکارانه، به گونه ای که می کوشید نه تنها در ظاهر امر مسأله زندان و مانند آن در کار نباشد، بلکه با برخورد دوستانه، چنین تبلیغ شود که او علاقه و محبت ویژه نیز به ایشان دارد.

اینک نوبت امام جواد علیه السلام فرا رسیده بود تا به نحوی کنترل شود. مأمون برای انجام این هدف، دختر خود را به عقد وی درآورد و او را داماد خود کرد. از همین رهگذر بود که مأمون به راحتی می توانست از طرفی امام را در کنترل خود داشته باشد و از طرف دیگر آمد و شد شیعیان و تماس های آنان را با آن حضرت زیر نظر بگیرد.
بر اساس برخی نقلها، مأمون پس از ورود به بغداد- در سال204- بلافاصله امام جواد علیه السلام را از مدینه به بغداد فراخواند.(1) افزون بر این، مأمون متهم بود که امام رضا علیه السلام را به شهادت رسانده است. اکنون می بایست با فرزند وی به گونه ای رفتار کند که از آن اتهام نیز مبرّی شود.
از روایتی که شیخ مفید از ریان بن شبیب نقل کرده، چنین بر می آید: موقعی که مأمون تصمیم به ازدواج ام فضل با امام جواد علیه السلام گرفت، عباسیان برآشفتند؛ زیرا ترس آن داشتند که پس از مأمون، خلافت به خاندان علوی برگردد، چنانکه درباره امام رضا علیه السلام هم به سختی دچار همین نگرانی شده بودند.(2) ولی به طوری که از دو روایت فوق برمی آید، آنان مخالفت خود را به گونه دیگری وانمود کرده و گفتند: دختر خود را به ازدواج کودکی درمی آورد که :" لَم یتَفَقَّهُ فی دینِ الله ولا یعرف حلاله من حرامه ولا فرضاً من سنّته"؛کودکی که تفقه در دین خدا ندارد، حلال را از حرام تشخیص نمی دهد و واجب را از مستحب باز نمی شناسد.
مأمون در مقابل این برخورد، مجلسی برپا کرد و امام جواد علیه السلام را به مناظره علمی با یحیی بن اکثم، بزرگترین دانشمند و فقیه سنی آن عصر، فراخواند تا بدین وسیله مخالفان و اعتراض کنندگان عباسی را به اشتباه خود آگاه کند.(3) این در حالی بود که بنا به این دو روایت، هنگام عقد ازدواج ام فضل با امام جواد علیه السلام هنوز به آن حضرت " صبی" اطلاق می شده است.
مکتب علمى امام جواد علیه السلام
می‏دانیم که یکى از ابعاد بزرگ زندگى ائمه ما، بعد فرهنگى آنها است. این پیشوایان بزرگ هرکدام درعصر خود فعالیت فرهنگى داشته در مکتب خویش شاگردانى تربیت مى‏کردند و علوم و دانشهاى خود را توسط آنان در جامعه منتشر مى‏کردند، اما شرائط اجتماعى و سیاسى زمان آنان یکسان نبوده است، مثلا در زمان امام باقرعلیه السلام و امام صادق علیه السلام شرائط اجتماعى مساعد بود و به همین جهت دیدیم که تعداد شاگردان و راویان حضرت صادق علیه السلام بالغ برچهار هزار نفر مى‏ شد، ولى از دوره امام جواد تا امام عسکرى علیه السلام به دلیل فشارهاى سیاسى و کنترل شدید فعالیت آنان از طرف دربار خلافت، شعاع فعالیت آنان بسیار محدود بود و ازاین‏ نظر تعداد راویان و پرورش یافتگان مکتب آنان نسبت ‏به زمان حضرت صادق علیه السلام کاهش بسیار چشمگیرى را نشان می‏دهد.
بنابراین اگر مى‏خوانیم که تعداد راویان و اصحاب حضرت جوادعلیه السلام قریب صد و ده نفر بوده‏اند (4) و جمعا 250 حدیث از آن حضرت نقل شده (5) ، نباید تعجب کنیم، زیرا از یک سو، آن حضرت شدیدا تحت مراقبت و کنترل سیاسى بود و از طرف دیگر، زود به شهادت رسید و به اتفاق نظر دانشمندان بیش از بیست و پنج‏ سال عمر نکرد!
درعین حال، باید توجه داشت که در میان همین تعداد محدود اصحاب و راویان آن حضرت، چهره‏هاى درخشان و شخصیتهاى برجسته‏اى مانند: على بن مهزیار، احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى، زکریا بن آدم، محمد بن اسماعیل بن بزیع، حسین بن سعید اهوازى، احمد بن محمد بن خالد برقى بودند که هر کدام در صحنه علمى و فقهى وزنه خاصى به شمار مى‏رفتند، و برخى داراى تالیفات متعدد بودند.
از طرف دیگر، روایان احادیث امام جوادعلیه السلام تنها در محدثان شیعه خلاصه نمى‏شوند، بلکه محدثان و دانشمندان اهل تسنن نیز معارف و حقایقى از اسلام را از آن حضرت نقل کرده‏اند. به عنوان نمونه «خطیب بغدادى‏» احادیثى با سند خود ازآن حضرت نقل کرده است. (6) هم چنین حافظ «عبد العزیز بن اخضر جنابذى‏» در کتاب «معالم العترة الطاهرة‏» (7) و مؤلفانى نیز مانند: ابو بکر احمد بن ثابت، ابواسحاق ثعلبى، و محمد بن مندة بن مهربذ در کتب تاریخ و تفسیر خویش روایاتى از آن حضرت نقل کرده‏اند. (8)
نحوه شهادت حضرت
درباره آمد و شد امام در مدینه و احترام مردم نسبت به آن حضرت، اطلاعات مختصری در پاره ای از روایات آمده است.(9)
فراخوانی آن حضرت به بغداد، در سال 220، توسط معتصم عباسی، آن هم درست در همان اولین سال حکومت خود، نمی توانست بی ارتباط با جنبه های سیاسی قضیه باشد. به ویژه که درست همان سال که حضرت جواد علیه السلام به بغداد آمد، رحلت کرد؛ این در حالی بود که تنها 25 سال از عمر شریفش می گذشت. عناد عباسیان با آل علی علیه السلام به ویژه با امام شیعیان که در آن زمان جمعیت متنابهی تابعیت مستقل آنها را پذیرفته بودند، شاهدی است بر توطئه حکومت در شهادت امام جواد علیه السلام. همچنین خواستن آن حضرت به بغداد و درگذشت وی در همان سال در بغداد، همگی شواهد غیرقابل انکاری بر شهادت آن بزرگوار به دست عوامل عباسی می باشد.
مرحوم شیخ مفید، با اشاره به روایتی درباره مسمومیت و شهادت امام جواد علیه السلام، رحلت آن حضرت را مشکوک دانسته است.(10) بنا به روایت مستوفی، عقیده شیعه بر این است که معتصم آن حضرت را مسموم نموده است.(11)
پاره ای از منابع اهل تسنن، اشاره بر این دارند که امام جواد علیه السلام به میل خود و برای دیداری از معتصم عازم بغداد شده است.(12) در حالی که منابع دیگر، حاکی از آنند که معتصم به ابن زیات مأموریت داد تا کسی را برای آوردن امام به بغداد بفرستد.(13) ابن صبّاغ نیز با عبارت" اِشخاص المعتصم له من المدینة"(14) این مطلب را تأیید کرده است.
مسعودی روایتی نقل کرده که بنابر آن، شهادت آن حضرت به دست ام فضل، در زمانی رخ داده که امام از مدینه به بغداد نزد معتصم آمده بود.(15) ام فضل پس از شهادت امام، به پاس این عمل خود به حرم خلیفه پیوست.(16) این نکته را نباید از نظر دور داشت که ام فضل در زندگی مشترک خود با امام جواد علیه السلام از دو جهت ناکام مانده بود:
نخست آن که از آن حضرت دارای فرزندی نشد.
دوم آن که امام نیز چندان توجهی به وی نداشت .
 ام فضل یک بار (گویا از مدینه) نامه ای نگاشت و از امام نزد مأمون شکایت کرد و از این که امام چند کنیز دارد گله نمود، ولی مأمون در جواب او نوشت:
ما تو را به عقد ابوجعفر درنیاوردیم که حلالی را بر او حرام کنیم، دیگر از این شکایتها نکن.(17) به هر حال، ام فضل پس از مرگ پدر، امام را در بغداد مسموم کرد و راه یافتن او به حرم خلیفه و برخورداری از مواهب موجود در آن، نشانی از آن است که این عمل به دستور معتصم انجام شده است.(18) و بالاخره امام جواد علیه السلام به شهادت رسید و حرم مطهر ایشان در کاظمین عراق قرار دارد که ملجا و پناهگاه عاشقان ایشان است .
 پی نوشت ها
1- الحیاة السیاسیة للامام الجوادعلیه السلام، ص 65.
2- الارشاد، ص 319.
3- همان، صص319-320.
4- شیخ طوسى، رجال، الطبعة الاولى، نجف، منشورات المکتبة الحیدریة، 1381 ه. ق، ص 397-409. مؤلف «مسند الامام الجواد» تعداد یاران و شاگردان امام جواد را 121 نفر مى‏داند (عطاردی، شیخ عزیز الله، مسند الامام الجواد، مشهد، المؤتمر العالمی للامام الرضاعلیه السلام، 1410 ه. ق) و قزوینى آنها را جمعا 257 نفر مى‏داند (قزوینی، سید محمد کاظم، الامام الجواد من المهد الى اللحد، الطبعة الاولى، بیروت، مؤسسة البلاغ، 1408 ه. ق)
 5- آقاى عطاردى در مسند الامام الجواد با احصائى که کرده مجموع احادیث منقول از پیشواى نهم را در زمینه ‏هاى مختلف فقهى، عقیدتى، اخلاقى، و... ، تعداد مذکور در فوق ضبط کرده است.
6- تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتاب العربی،ج3، صص54 و55.
7- امین، سید محسن، اعیان الشیعة، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات،1403 ه. ق،ج2، ص 35.
8- ابن شهرآشوب،قم،المطبعة العلمیة،ج 4، ص384.
9- الکافی، ج1، صص492-493.
10- الارشاد، ص 326.
11- تاریخ گزیده ، صص 205-206.
12- الائمه الاثنی عشر، ابن طولون، ص 103؛ شذرات الذهب، ج2، ص 48.
 13- بحارالانوار، ج50، ص8.
 14- الفصول المهمه، ص 275.
 15- مروج الذهب، ج3، ص 464.
16- الائمة الاثنی عشر، ابن طولون ص 104، الفصول المهمه، ص 276. ام فضل، خواهرزاده معتصم بود.
17- الارشاد، ص 323.
18- الکافی، ج 1، ص 323.

 



امام جواد (ع) زندگانی کوتاه و خدمات بزرگ ان حضرت

اشاره
امام نهم شیعیان، نامش «محمّد»، کنیه اش «ابو جعفر» و معروف ‏ترین القاب او «تقیّ» و «جواد» است. آن بزرگوار در ماه مبارک رمضان سال 195 هجری قمری در شهر «مدینه منوّره» دیده به جهان گشود.
پدر بزرگوار آن حضرت «امام علیّ بن موسی الرضا علیهما السلام» امام هشتم شیعیان می باشند. نام مادر ایشان «سَبیکه» بود  که از خاندان «ماریه قِبطیه» همسر پیامبر اکرم (ص) به شمار می رفت و از نظر فضائل اخلاقی در درجه والایی قرار داشت و برترین زنان زمان خود بود؛ به طوری که امام رضا – علیه السلام– از او به عنوان بانویی منزه و پاک دامن و با فضیلت یاد می کرد. ضمن عرض تسلیت شهادت این امام عزیز، به پیش گاه امام عصر (عج)، مراجع عظام تقلید و عموم شیعیان و پیروان اهل بیت (ع) در سراسر جهان، توجّه علاقه مندان را به نوشتار کوتاهی در باره زندگانی کوتاه، دلائل شناخت کمتر ایشان، فضائل و میراث ماندگار آن حضرت جلب می کنم.

1- ولادت امام جواد (ع)
امام نهم که نامش «محمد»، کنیه اش «ابو جعفر» و معروف‏ترین القاب او «تقی» و «جواد» است، در ماه رمضان سال 195 هجری قمری در شهر «مدینه» دیده به جهان گشود. پدر آن حضرت «امام علیّ بن موسی الرضا علیهما السلام» امام هشتم شیعیان بود. مادر او نیز «سبیکه» نام داشت که از خاندان «ماریه قبطیه» همسر پیامبر اکرم(ص) به شمار می رفت و از نظر فضائل اخلاقی در درجه والایی قرار داشت و برترین زنان زمان خود بود؛ به طوری که امام رضا - علیه السلام - از او به عنوان بانویی منزه و پاک دامن و با فضیلت یاد می کرد.
2- دلیل شناخت کمتر نسبت به امام جواد (ع) امام جواد(ع) به دو دلیل، در بین مردم نسبت به دیگر امامان کمتر شناخته شده است:
الف) کوتاه بودن عمر آن حضرت:
بنا بر آن چه در تاریخ آمده است، امام جواد (ع) در سن 25 سالگی به شهادت رسید. لذا کوتاه بودن عمر حضرت جواد (ع) یکی از دلایلی است که می توانیم بگوییم که امام جواد (ع) نسبت به سائر ائمه (ع) که از عمر بیشتری برخورد بودند، کمتر در بین مردم مطرح شده است. اما در واقع مطابق آن چه در منابع حدیثی شیعه آمده، ما در مورد امام جواد (ع) کم معارف نداریم، یعنی دانستنی ها و مطالب زیادی داریم که متاسفانه این ها کمتر در میان شیعه مطرح شده است. اگر محققین و اهل تحقیق بتوانند در این زمینه میراث فرهنگی و علمی زندگی دوران امام جواد (ع) را برای مردم تشریح و مطرح کنند، شاید بتوان گفت که آنچه که در مورد امام نهم حضرت جواد (ع) وجود دارد، نسبت به سایر ائمه (ع) کمتر نیست.
ب) شرایط خاص دوران امام (ع):
امام جواد(ع) در دوره و برهه خاصی از تاریخ زندگی می کردند که با پیچیدگی ها و مسائلی روبه رو شد که این موارد در زندگانی سائر امامان شیعه (ع) کمتر وجود داشت. امام (ع) در دوران حکومت «مأمون» و «معتصم» عباسی زندگی کردند. در این دوران حکومت عباسیان در افول قرار گرفته بود که با مرگ مأمون عباسی و قدرت گرفتن معتصم، رو به نزول بیشتر گرایید. زمانی که یک حاکم قدرتمند در در جامعه زندگی می کند بر روی تمام مسائل آن زمان تاثیر دارد؛ مانند وقتی که «یزید» به حکومت رسید و امام حسین(ع) در برابر او قیام کرد و آن حادثه مهم اتفاق افتاد و نقطه اوجی شد که در زمان سایر ائمه و امامان معصوم (ع) وجود ندارد.

3- ویژگی های اخلاقی و علمی امام جواد الائمة (ع)
الف- اخلاق حسنه:
حضرت جواد الائمه (ع) مانند دیگر پیشوایان معصوم (ع) این ویژگی را از جدّ بزرگوارشان پیامبر مکرم، حضرت محمّد بن عبدالله (ص) به ارث بردند. در قرآن هم تأکید شده که مسلمانان از اخلاق پیامبر (ص) الگو و سرمشق بگیرید، یعنی به مسلمانان توصیه شده است که در رفتار و زندگی خودشان در تمام مراحل باید از پیامبر الگو بگیرند. فرزندان پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) مانند پیامبر بزرگوار (ص) متّصف و متخلّق به آن اخلاق نیکو و حسنه هستند.
ب- علم فراوان:
 یکی از ویژگی های دیگر امام جواد (ع) علم فراوان و وسیع ایشان است؛ چنانچه پدران بزرگوارشان هم این علم وسیع (علم لدنّی) را داشتند و به معنای واقعی کلمه عالم بودند. این امر در مناظراتی که ایشان انجام دادند و چند نمونه آن وجود دارد قابل مشاهده است. ما شیعیان معتقد هستیم که این علم از طریق اجدادشان منتقل شده و به قدرت الهی، علم پیامبر (ص) به امام علیّ بن ابی طالب (ع) و نسل به نسل تا منجی جهان بشریت حضرت بقیة الله الأعظم، حضرت مهدی (عج) منتقل شده و این علم لَدُنیّ که خداوند در اختیار این الگوهای بشریت گذاشته در نزد امام جواد (ع) هم بوده است.
ج- تقوا و پارسایی:
 امام جواد (ع) مانند همه امامان شیعه (ع)، الگوی کامل تقوا و پارسایی و نمونه بارز عبادت، بندگی و سجده های طولانی برای خداوند  و انسان های کامل بودند.
د- ادب و گشاده رویی با دوست و دشمن:
 امام جواد (ع) با همگان با ادب و احترام برخورد می کردند. این امر باعث جذب مخالفان و دشمنان امام به سوی ایشان می شد. سازش و نرم خویی با دوستان و شیعیان نیز از صفات ایشان است.
و- حرّیت و آزادگی:
البته همه ائمه اهل بیت (ع) از این ویژگی برخوردار بودند.  آن بزرگ واران هیچ گاه تسلیم ظلم و ستم نمی شدند و حاضر بودند در این راه تمام سختی ها را تحمل کنند. این ویژگی الگویی برای ماست که در هیچ زمانی ظلم و ستم را قبول نکنیم و با آزادگی، اعتقادات و مبانی خودمان را مطرح کنیم و تسلیم فتنه ها و توطئه های دشمنان قسم خورده اسلام و مخالفان نشویم. در این زمان که حمله به مقدسات مسلمانان از سوی آمریکائی ها، صهیونیست ها و عوامل فریب خورده آنان با چاپ و نشر کاریکاتورها و فیلم ها شروع شده، مسلمانان و به ویژه پیروان واقعی اهل بیت (ع) می بایست با وحدت و یک پارچگی خاص با حضور در صحنه و راه پیمائی ها و تظاهرات به مبارزه با استکبار جهانی برخیزند که همین کار هم کرده و می کنند.

4- کرامات مهم در زندگی حضرت امام جواد (ع)
الف- تولد حضرت (ع):
تولد امام جواد (ع) ـ که در اواخر عمر امام رضا (ع) رخ داد ـ یک کرامت الهی بود؛ آن چنان که امام رضا(ع) بارها از حضرت جواد(ع) به عنوان مولودی پرخیر و برکت یاد می کرد. «ابو یحیای صنعانی» می گوید: روزی در محضر امام رضا – علیه السلام -، فرزندش ابو جعفر را که خردسال بود، آوردند. امام فرمود:«این مولودی است که برای شیعیان ما، با برکت تر از او زاده نشده است». دو تن از شیعیان به نام «ابن اسباط» و «عبّاد بن اسماعیل» هم می گویند: در محضر امام رضا – علیه السلام – بودیم که ابو جعفر را آوردند، عرض کردیم: این همان مولود پرخیر و برکت است؟ حضرت فرمود: «آری، این همان مولودی است که در اسلام بابرکت تر از او زاده نشده است».
دلیل این خیر و برکت و کرامت خاصّ این بود که عصر امام رضا (ع) عصر ویژه ای بوده و تعیین جانشین و معرفی امام بعدی، با مشکلاتی روبرو شده بود که در عصر امامان قبلی، بی سابقه بود؛ زیرا از یک سو پس از شهادت امام کاظم (ع) گروهی که به «واقفیه» معروف شدند، براساس انگیزه های مادی، امامت حضرت رضا(ع) را انکار کردند و از سوی دیگر امام رضا (ع) تا حدود چهل و هفت سالگی دارای فرزند نشده بود و چون احادیث رسیده از پیامبر (ص) حاکی بود که امامان دوازده نفرند که نه نفر آنان از نسل امام حسین (ع) خواهند بود، فقدان فرزند برای امام رضا (ع)، هم امامت خود آن حضرت، و هم تداوم امامت را زیر سؤال می برد و واقفیه این موضوع را دست آویز قرار داده امامت حضرت رضا (ع) را انکار می کردند!. گواه این معنا، اعتراض «حسین بن قیاما واسطی» از سران «واقفیه» بود که طی نامه ای به امام رضا (ع) او را متهم به عقیمی کرد و نوشت: "چگونه ممکن است امام باشی در صورتی که فرزندی نداری؟!". امام (ع) هم در پاسخ نوشت:" از کجا می دانی که من دارای فرزندی نخواهم بود، سوگند به خدا بیش از چند روز نمی گذرد که خداوند پسری به من عطا می کند که حق را از باطل جدا می کند".







ب- امامت حضرت (ع) در کودکی:
 این که امامت به قدرت الهی به یک نوجوان هشت ساله که هنوز به سن بلوغ نرسیده است منتقل شد یک کرامت مهم بود؛ آن چنان که پیش از این، نبوت به حضرت عیس

ی (ع) در نوزادی داده شده بود.



ج- مناظرات علمی حضرت جواد (ع):
 مناظراتی که امام (ع) با دانشمندان فرقه ها و مذاهب مختلف در این دوره دارد، بسیار مهم است. این که چگونه یک نوجوان می تواند در مناظرات و بحث های مختلف اسلامی و فکری با دانشمندان آن زمان، آنان را مغلوب کند، هم کرامتی بزرگ و هم علامتی بر حقانیت امامت ایشان بود.



5- میراث علمی و شاگردان امام جواد (ع)
امام جواد (ع) با وجود کوتاهی دوران حیات و امامت، شاگردان بزرگی را تربیت می کنند؛ امثال «حضرت عبدالعظیم حسنی»، «علی بن مهزیار اهوازی»، «فضل بن شاذان نیشابوری»، «محمد بن سنان زاهری»، «ابو نصر بزنطی کوفی» و «دعبل خزاعی» از شاگردان آن حضرت هستند که نزد ایشان، رشد علمی یافته و تربیت شدند و یا از آن حضرت(ع) حدیث نقل کردند.
روایان احادیث جواد الائمه (ع) تنها محدثان شیعه نبودند؛ بلکه علماء و دانش مندان اهل تسنن نیز معارف و حقایقی از اسلام را از آن حضرت نقل کرده‏اند. به عنوان نمونه «خطیب بغدادی‏» احادیثی با سند خود از آن حضرت نقل کرده است. هم چنین «حافظ عبدالعزیز بن اخضر جنابذی‏» در کتاب معالم العترة الطاهرة و مؤلفانی مانند «ابو بکر احمد بن ثابت»، «ابو اسحاق ثعلبی» و «محمد بن مندة بن مهربذ» در کتب تاریخ و تفسیر خویش روایاتی از آن حضرت

 نقل کرده ‏اند.



6- شهادت امام جواد (ع)
مأمون خلیفه عباسی که چون سایر خلفای بنی ‌عباس از نفوذ باطنی امامان معصوم (ع) در بین مردم هراس داشت سعی کرد، ابن الرضا (ع) را تحت مراقبت خاص خویش قرار دهد که یکی از حیله‌های وی برای این کار، ازدواج دخترش با امام جواد (ع) بود. لذا دختر خویش «امّ الفضل» را به ازدواج حضرت آن حضرت در آورد تا مراقبی دائمی و از درون خانه، بر امام گمارده باشد.
دلیل دیگری که مأمون دختر خود را به ازدواج امام در آورد، کشاندن امام به سمت خود بود؛ چرا که تصور می کرد امام با این وصلت مجذوب مادیات و جاه و مقام شده!، قداست وی خدشه دار و از راه اصلی منحرف، شیعیان متفرق شده و حکومت عباسیان قوی می شود!.
از طرف دیگر، مأمون هم چنین می خواست با این وصلت علویان را از اعتراض و قیام بر ضد حکومت باز داشته، خود را دوست دار و علاقه مند به آنان نشان دهد.
امام جواد (ع) نیز - که مانند سائر امامان معصوم (ع) از آینده اطلاع داشتند و هیچ کاری را بدون آگاهی انجام نمی دادند- بخوبی از دسیسه های مأمون آگاه بود و به وصلت با دختر وی رضایت داد. یکی از دلایل پذیرش این وصلت از سوی امام، حفظ شیعیان از دسیسه های کینه توزانه مأمون حفظ بود .
لذا امام (ع) اگرچه تن به این ازدواج داد، اما شواهد تاریخی گواه این حقیقت است که مأمون نتوانست به حیله‏های از پیش تعیین شده خود دست یابد.
امام جواد (ع) تا پایان خلافت مأمون در مدینه ساکن بود و پس از مرگ مأمون به دستور معتصم عباسی و در سال 220 هجری قمری، به همراه همسرش امّ الفضل به بغداد رفت. ایشان در ماه ذی القعده سال 220 هجری قمری، با دستور معتصم عباسی مسموم و در بیست و نهم ماه ذی القعده به شهادت رسید.
سلام الله علیه یوم وُلد و یوم استشهد و یوم یُبعث حیّا.
7- معرفی منابع در باره امام جواد (ع)
در باره تاریخ اهل بیت عصمت و طهارت (ع) ـ عموماً ـ و امام جواد (ع) ـ خصوصاً ـ کتاب های فراوانی منتشر شده است که هم به صورت تشریحی و هم توصیفی در این مورد بحث کرده اند. مانند کتاب معجم ما کُتب عن الرسول (ص) و اهل بیته (ع) اثر «عبد الجبار الرفاعی» که در واقع یک دایرة المعارف بزرگ و در 10 جلد چاپ شده است.
کتاب الذریعة الی تصانیف الشیعة تألیف «مرحوم آغا بزرگ تهرانی (ره)» و سائر کتب رجالی و حدیثی و تاریخی بزرگان شیعه مانند «شیخ کلینی (ره)»، «شیخ مفید (ره)»، «شیخ صدوق (ره)»، «علامه برقی (ره)» و «شیخ طوسی (ره)» هم مملوّ است از آثار مختلف که اهل علم و نخبگان با آن ها آشنا هستند.





























































تاریخ : چهارشنبه 93/7/2 | 10:22 عصر | نویسنده : حاج شهنام دراوه | نظرات ()

 

 

اَللّهُمَ صَلِّ عَلی عَلی ابنِ موسَی الرِّضَا المُرتِضی

الاِمامِ التَّقی النَّقی وَ حُجَتِکَ عَلی مَنفَوقَ الاَرضِ

وَ مَن تَحتَ الثَّری الصِّدّیق الشَّهیدِ

صَلوهً کَثیرَهً تامَهً زاکِیهً

مُتِواصِلَهً مُتَواتِرَهً مُتَرادِفَهً

کَافَضلِ ما صَلّیتَ عَلی اَحَدٍ مِن اَولیائِک


 

خراسان در شب میلاد تو، عزیزترین جای عالم است.

 

امشب عطر زعفران و گلاب، عطر عود و اسپند،

 

از زمین به آسمان راه میگشاید

 

و تمام عرش‌نشینان، چراغانی شهری را به هم نشان میدهند

 

که خورشیدی شبانه‌روز در خاکش پرتوافشانی می‌کند.

 

امشب نگاه فرشتگان به مشرق ایران دوخته شده

 

و تمام دلها به‌سوی طوس پر میکشد.

 

همه دلها امشب حسرت پرواز دارند،

 

حسرت داشتن دو بال سبک‌بار که بی وقفه به‌سوی تو پر بگشایند

 

و شادباش میلادت را بر ضریح تقرب بوسه زنند.

 

چه مبارک سحری و چه فرخنده شبی است 


 

یا امام رضا(علیه السلام) 

 

 

وقتی بساط گریه مهیا نمی شود

وقتی که بغض بین گلو جا نمی شود

وقتی تمام شب به در خانه کریم

     درمی زند گدا و دری وا نمی شود

وقتی پس از معاینه ها گویدت طبیب

این قلب مرده است مداوا نمی شود

یک راه مانده بهر تو آن هم زیارت است

مشهد برو که کار تو اینجا نمی شود

********

از این همه انزوا مردد شده ام

دیوانه رنگ زرد گنبد شده ام

امروز دلم حال کبوتر دارد

انگار که بیقرار مشهد شده ام...

********

گریه بهانه ای است که عاشق ترم کنی
شاید مرا کبوتر جلد حرم کنی
آقای من! کلاغ به دردت نمی خورد!؟
از راه دورآمده ام باورم کنی
با ذوق وشوق آمده ام حضرت رئوف
فکری به حال رنگِ سیاه پرم کنی
زشتم قبول؛ بچه ی آهو که نیستم
باید نگاه معجزه بر جوهرم کنی
باید تو را به پهلوی زهرا قسم دهم
تا عاقبت به خیرترین نوکرم کنی

 

یا امام رضا(علیه السلام)

دوست دارم صدات کنم، تو هم منو نگاه کنی

 

   من تورونگات کنم، تو هم منو صدا کنی 

قربون صفات برم، از راه دوری اومدم 

جای دوری نمیره، اگه منو نگاه کنی 

دل من زندونیه، تویی که تنها میتونی 

این قفس رو وا کنی، پرنده رو رها کنی 

میشه کنج حرمت، گوشه قلب من باشه 

 شه قلب منو مثل گنبدت طلا کنی

تو غریبی ومنم غریبم 

 

 

 

اما چی میشه دل این غریبه رو با خودت آشنا کنی 

دوست دارم تو ایوون آیینت از صبح تا غروب 

من باهات صفا کنم، تو هم منو دوا کنی 

دلمو گره زدم به پنجرت دارم میرم 

دوست دارم تا برمی گردم گره ها رو وا کنی 

دوست دارم از حالا تا صبح محشر 

همه شب من رضا رضا بگم، تو هم منو رضا کنی

 

 

 


 

عیون اخبارالرضا(ع) 2:262؛ امالى صدوق 588. 

 

سلام بر تو که عظمت کشور ما هستی

 و ضامن سعادت و سربلندی ما!

سلام بر تو و بر خانه‏ای که قدم در آن نهادی!

سلام بر تو و دامانی که تو را بپرورید!

سلام بر تو و زندگیِ سراسر نورانی‏ات.

سلام بر تو و مزاری که وعده‏گاه

زیارت و التجای عاشقان است!

 مولا جان،ثامن الحج? امام رضا !

 به خانه دل‏های عاشقان خوش آمدید!

مقدمتان گلباران!

 

 

روز یازدهم ماه ذیقعده سال 148 هجرى در مدینه در خانه‏ ى امام موسى بن جعفر علیه‏السلام

فرزندى چشم به جهان گشود که بعد از پدر تاریخ ساز صحنه ‏ى ایمان و علم و امامت‏ شد.

نام او « على » و کنیه اش «ابوالحسن» و لقبش «رضا» است.

مادر گرامى او «تُکْتَمْ» بود که پس از تولد حضرت، از طرف امام کاظم علیه‏السلام «طاهره» نام گرفت.

وی در خردمندى و ایمان و تقوى از برجسته ‏ترین بانوان بود.

اصولا امامان پاک ما همگى از نسل برترین پدران بودند و در دامان پاک و پر فضیلت گرامى ‏ترین مادران پرورش یافتند.

امام رضا علیه السلام در سال 183 هجرى، پس از شهادت پدر بزرگوارش در زندان بغداد

(در سال 183 هجرى) در سن 35 سالگى عهده ‏دار مقام امامت و رهبرى امّت گردید.

مدت امامت آن حضرت بیست سال بود که ده سال آن معاصر با خلافت «هارون‏ الرشید»،

پنج سال معاصر با خلافت «محمد امین»، و پنج سال آخر نیز معاصر با خلافت «عبدالله المأمون» بود.

امام تا آغاز خلافت مأمون در زادگاه خود، شهر مقدس مدینه، اقامت داشت،

ولى مأمون پس از رسیدن به حکومت، حضرت را به خراسان خواند تا

تحت نظارت مستقیم او باشد و سرانجام حضرت در ماه صفر سال 203 هجرى قمرى (در سن 55 سالگى)

توسط مأمون عباسی به شهادت رسید و در همان سرزمین به خاک سپرده شد.

 

علت ملقب شدن حضرت (ع) به رضا 

شیخ صدوق می گوید :

از احمد بن محمد بن ابی نصر بـِزَنطی نقل شده است که گفت :

به امام جواد علیه السلام عرض کردم :

ـ گروهی از مخالفین شما می پندارند که چون مامون پدر شما را برای ولایت عهدی خود پسندید و برگزید ، ایشان را « رضا » (یعنی پسندیده و مورد رضایت) نامید . 

حضرت جواد علیه السلام فرمودند : به خدا دروغ می گویند ، خلاف می گویند ، بلکه خداوند ـ تبارک و تعالی ـ او را « رضا » نامید ؛ زیرا او برای خداوند ـ عزوجل ـ در آسمانش و برای رسولش و ائمه ی بعد از او ( علیهم السلام ) در زمینش مرضی بود .

بـِزَنطی گوید : عرض کردم : آیا مگر سایر پدرانتان ( علیهم السلام ) برای خدا و رسولش و ائمه راضی نبودند؟ 

حضرت فرمود : آری بودند .

عرض کردم : پس برای چه از این میان فقط پدرتان « رضا » نامیده شده است؟

فرمود : چون همان طور که دوستان و طرفدارانش به ایشان رضایت داده و ایشان را پذیرفتند ، مخالفین نیز ایشان را قبول کرده ، به ایشان رضایت داده بودند ، و این حالت برای پدران و اجداد ایشان اتفاق نیفتاد ؛ و لذا از بین آنان فقط ایشان « رضا » نامیده شده اند .

از سلیمان بن حفص مروزی روایت است که :

امام کاظم علیه السلام فرزندش علی را « رضا » می نامید و مثلاً می فرمود : فرزندم رضا را صدا کنید و یا به فرزندم رضا گفتم و یا فرزندم رضا به من گفت و زمانی که با حضرت رضا صحبت می کردند ، ایشان را با لفظ « ابالحسن » خطاب می فرمودند .


 

 

****نیایش هاى حضرت رضا علیه السلام***

 

پروردگارا!

خواسته ام در این جایگاه، یعنى جایگاه بنده فقیر ناامید، آن است که...

گناهان گذشته ام را بیامرزى ،

و در باقیمانده عمرم مرا از گناه بازدارى ،

و پدر و مادرم را که دور از خانه و خانواده و غریبانه در زیر خاکها خفته اند، ببخشى .

...تنهایى شان را با انوار احسانت از بین ببر،

و وحشتشان را با نشانه هاى بخششت به انس بدل کن،

و به نیکوکارشان دم به دم نعمت و شادمانى بخش،

و به گناهکارشان مغفرت و رحمت عطا کن،

... تا به لطف و مرحمتت ازخطرات قیامت درامان باشند،

به رحمتت در بهشت ساکنشان گردان،

و بین من و آنان در آن نعمت گسترده شناسایى برقرار کن،

تا مشمول شادمانى گذشته وآینده شویم.

 

  

فضیلت زیارت امام رضا علیه السلام در کلام بزرگان

1 ـ امام باقر(ع)، از جدّش، از امیرالمؤمنین(ع) نقل کرده است که پیامبر(ص) فرمود: پاره اى از پیکر من در خراسان دفن خواهد شد، هر گرفتارى که او را زیارت کند، خدا ناراحتى او را برطرف سازد، و هر گنهکارى که به زیارت او رود، خداوند گناه او را ببخشد.

عیون اخبار الرضا(ع) 2:257؛ امالى صدوق:119

2 ـ ابوهاشم جعفرى گوید: از امام جواد(ع) شنیدم که فرمود: میان دو کوه طوس، پاره اى است که آن را از بهشت ستانده اند، هر که بدان جا درآید، روز رستاخیز از آتش ایمن خواهد ماند.

به درد ما دوا آمد، رضا آمد، رضا(ع) آمد

خدا داد آنچه را وعده،‌بشد در ماه ذیقعده

که آمد بهترین بنده، رضا آمد ، رضا آمد

 

 

نقاره ها ز اوج مناره وزیده اند

مردم صدای آمدنت را شنیده اند

زیباتر از همیشه شده آستان تو

آقا! چقدر ریسه برایت کشیده اند

 

از عرش سلام سرمدی آوردند

آیینه ی حُسن سرمدی آوردند

با آمدن رضا (ع) از باغ بهشت

یک دسته گل محمدی آوردند

میلاد نور مبارک

 

السلام ای حضرت سلطان عشق

یا علی موسی الرضا ای جان عشق

السلام ای بهر عاشق سرنوشت

السلام ای تربتت باغ بهشت

  

طلوع زیباى شمس الشموس

از مشرق کرامت و رأفت مبارک!

 

میلاد هشتمین امام، هفتمین قبله و دهمین کشتی نجات،

آقا امام رضا (ع) بر شما مبارکباد.

 

ولادت باسعادت سلطان،

امیر و ولی نعمت تمام ایرانیان،

حضرت رضا (علیه السّلام) مبارک.

 

 

 

میلاد هشتمین امام،

هفتمین قبله و دهمین کشتی

نجات آقا امام رضا علیه السلام بر شما مبارکباد.

 

 

السلام ای حضرت سلطان عشق

یا علی موسی الرضا ای جان عشق

السلام ای بهر عاشق سرنوشت

السلام ای تربتت باغ بهشت


از نام رضاست هرچه ایران دارد

از لطف خدا شیعه فراوان دارد

امروز که اهل بیت در طوس جمعند

معصومه نرفته چون که مهمان دارد

 

رضاآمد، رضا آمد

رضا آمد، رضا آمد بشارت میرسد برما

که ای اهل ولا برپا سپاس مقدم مولا

امیر جان ما آمد رضا آمد

 

 

 

 






تاریخ : شنبه 93/6/15 | 12:0 صبح | نویسنده : حاج شهنام دراوه | نظرات ()
<      1   2   3   4   5   >>   >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • زیر وب

  • ابزار پرش به بالا