تقدیم به پدر حقیقی
مان، امام زمان-ارواحُنا فِداه
بشارتت باد، ای زمین سبز!
بشارتت باد ای «مدینه» عشق!
بشارتت باد ای خطه «توس»!
بشارتت باد ای سلطان خراسان، ای علی بن موسی علیه السلام !
بشارتت باد آمدن فرزند؛ فرزندی که در همه آفاق یگانه است!
باعظمتی به وسعت تمام آسمان ها،
که هیچ معمّایی برایش غامض و هیچ علمی برایش دشوار نیست.
فرزندی که آسمان، به سخاوت دست هایش غبطه خواهد خورد!
زینتِ بخشندگان، امام جواد (ع) می آید
تا زمین مدینه، یک بار دیگر مولودی دیگر
از نسل هابیل را به شادباش بنشیند.
می آید تا چشمان آسمان را
به روشنی سیمایش روشن شود
و لاهوتیان و ناسوتیان را در شادی میلاد خویش فرو برد.
کبوتر دل در هوای طواف گنبد نورانی کاظمین،
پر می گشاید تا همراه با فرشتگان الهی؛
حرم مطهرش را با بال های خود غبار بروبد
و دیده را به ضریح او روشن سازد.
در زاد روز مولود مبارک رجب،
با یک آسمان نیاز از یگانه بی همتا می خواهیم
در دریای بی کران بخشش جوادالائمه غرقمان سازد
و در زمره شیفتگان واقعی او قرارمان دهد.
ولادت فرخنده و مسعود نهمین آیت سروری
و پیشوای کرامت و بخشندگی،
امام محمد تقی علیه السلام مبارک باد
آفتابی امشب از بیت رضا سر می زند
کز فروغش طعنه بر خورشید خاور می زند
بشکفد در دامن ریحانه زیبا غنچه ای
کودکی لبخند در دامان مادر می زند
امشب از میلاد مسعود جواد ابن الرضا
شیعیان را پیک شادی حلقه بر در می زند
کوری چشم حسود و شادی قلب رضا
پرده یکسو از رخ او حی داور می زند
حق به پاس حرمت مولود مسعود جواد
عاصیان را مهر آمرزش به دفتر می زند
زینتِ بخشندگان،امام جواد (ع) می آید تا زمین مدینه،
یک بار دیگر مولودی دیگر از نسل هابیل را به شادباش بنشیند.
می آید تا چشمان آسمان را به روشنی سیمایش روشن شود
و لاهوتیان و ناسوتیان را در شادی میلاد خویش فرو برد.
کبوتر دل در هوای طواف گنبد نورانی کاظمین، پر می گشاید
تا همراه با فرشتگان الهی؛ حرم مطهرش را با بال های خود غبار بروبد
و دیده را به ضریح او روشن سازد.
در زاد روز مولود مبارک رجب، با یک آسمان نیاز
از یگانه بی همتا می خواهیم
در دریای بی کران بخشش جوادالائمه غرقمان سازد
و در زمره شیفتگان واقعی او قرارمان دهد
وقتی به سراغت میآید زیر پایت انگار خالی میشود. در ورطه سقوطی به جهانی که نمی دانی چیست. انگار با چشمان بسته از بلندی فرو افتی در هیجانی که لحظه بعد، لحظه بعد به خاک افتی. در احتضار بودم. من انسانی چون شما...
دل بسته به مهر همسرم، شاد از نوازش کودکانم. به شکر خندی از آنان خندیدم و به اشک یکی شان دامنم پر گوهر میشد. حالا من در احتضار بودم پیوسته با مرگ. گسسته از زندگی و تنهایی که برای عزیزانم میماند. امام جواد(ع) آمد با عطری از عنبر و دستی از خورشید بر کنار بسترم نشست. دلم لرزید اشکم افتاد و افغانم بلند شد:
من نمی خواهم بمیرم و تنم، پوستم، سیاهی چشمانم در میان دهان کرمهای سفید و کور گور افتد و در تاریکی تنم ذره ذره جویده و خورده شود. من از مرگ میترسم و دست که مییازم نه علف نه تن خشکیده درختی که بر آن چنگ زنم و مرا از افتادن بر انتهایی تاریک این مغاک باز رهاند. من ایمان دارم اما مرگ هم به زندگی ایمان دارد؟ نجاتم بده آقا... آرامش بده
بزرگوار...بدبختی و نکبت در دنیا نیست در دیدههای ماست، پشت مردمکان ما... به من آرامش بده تا مرگ بر من راحت شود... کور سقوط نکنم.
او با صدایش که شمیم هل داشت و هرم صحرا گفت:
دلیل آن این است که نمیدانی ماهیت مرگ چیست؟ آیا اگر چرک و کثافت، تو را فرا گیرد و موجب ناراحتی تو گردد و جراحات و زخمهای پوستی در بدن تو پدید آید و بدانی که غسل کردن و شستشو در حمام، همه این چرکها و زخمها را از بین میبرد، آیا نمیخواهی که وارد حمام شوی و بدنت را شستشو نمایی و از زخمها و آلودگیها پاک گردی؟ و یا میل نداری به حمام بروی و با همان آلودگی و زخمها باقی بمانی!
گفتم: البته دوست دارم در این صورت به حمام بروم و بدنم را بشویم...
او گفت: مرگ (برای مؤمن) همان حمام است و آن آخرین پاکسازی از آلودگی گناهان و شستشوی ناپاکیها است. بنابراین وقتی که به سوی مرگ رفتی و از این مرحله گذشتی، در حقیقت از همه اندوه و امور رنج آور رهیدهای و به سوی خوشحالی و شادی روی آوردهای.»
و آرامش میرسد. گذر نسیمی نمور در بهار را میماند. تو منتظر میمانی گویی مهمان عزیزی وعده آمدن داده است. نفسی عمیق کشیدم. انگار که کسی مرا از کابوسی بیدار کرده بود. شاخه یاسی در ذهنم جوانه زد و من مردم.
مسیر امامت را تا رویش اولین سپیده موعود، ادامه خواهد داد!
فرزندی که نخوتِ مستبدّان را با بردباری علم خود، خواهد شکست.
و چرخه آوازه اش، حیرتیان لاهوت و ناسوت را مفتون خویش، خواهد کرد!
... با تمام خردسالی اش، خاک پای «ابن الرضا» را آسمان، سُرمه خواهد کرد
و زمین، شکوفه های گیلاس را به پایش خواهد افشاند!
دست هایش که سخاوتمندترین فصل سبز هستی اند،
آسمان را با قنوتش، زمین را با نگاهش،
مسکینان را با ملاطفتش و درماندگان را با اجابتش،
مثل نسیم بهاری، خواهد نواخت و عشق،
در حوالی نگاهش، به اوج هیجان خواهد رسید.
صبرِ تمام محافل و مجالس، با نام مبارکش آذین خواهد شد
و با وجود خُردسالی، پیران راه را راهنما خواهد بود!
چشم ها به نگاه مهربانش و قلم ها
به نجوای آسمانی اش، دوخته خواهد شد!
به قامت آسمانی اش، هستی تواضع خواهد کرد
و بر قدوم مبارکش، عرش، حریر عاطفه خواهد گسترد!
می آید، تا ادامه دهنده وقار پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ،
صبر علی علیه السلام ، معصومیت زهرا علیهاالسلام ،
سخاوت حسن علیه السلام ، شهامت حسین علیه السلام ،
عبادت سجاد علیه السلام ، علم باقر علیه السلام ،
حلم صادق علیه السلام ، مظلومیت کاظم علیه السلام
و کرامت رضا علیه السلام باشد!
می آید، تا شور ولایت را در نگاه تک تکِ ستاره ها بدمد!
می آید، تا شوق سخاوت را در سینه تک تک ابرها بکارد!
می آید، تا نبض دست های خالی را با تبسّم های آکنده از مهربانی، پیوند بزند!
می آید، تا تمام نگاه های فقیرانه را با نسیم یادش، بنوازد!
می آید، تا یگانه فرزند روزگار خویش باشد
که حتی آینه ها به زیبایی و کمالش رشک می برند!
درود بر آمدنش! درود بر لحظه های سبز شادمانی!
درود بر لحظه های بلورین تولّد! درود بر آمدنش
که سبزترین نهال «امامت» خواهد بود
و در سایه سارش، آسمان، خستگی از تن خواهد زدود!
درود بر زیبایی زندگی اش
که جاری ترین لحظه های سخاوت را با «یا اَجْوَد الاَجْوَدینْ» تفسیر کرد!
و درود بر آمدنش که ما را به بهاری جاودانه، بشارت می دهد!
مولاجان! خوش آمدید.
آرامگاه جواد در شهر کاظمین در شمال بغداد و در کنار جدش موسی کاظم است و یکی از گنبدهای این حرم متعلق به اوست. حرم کاظمین یکی از مهمترین زیارتگاههای شیعیان در عراق به شمار میرود و روزانه مورد بازدید هزاران نفر قرار میگیرد. در نزدیکی این حرم، آرامگاه شیخ مفید (اولین مرجع تقلید شیعه بعد از غیبت کبری)، خواجه نصیرالدین طوسی، سید مرتضی و برادرش سید رضی، ابن قولویه و برخی دیگر از علمای بزرگ شیعه وجود دارد.
سکان دار کشتی هدایت ، شکافنده علم و دریای حکمت
حضرت امام محمد باقر علیه السلام
بر شیفتگان خاندان عصمت و طهارت
علیهم السلام مبارک باد
امروز دامن دانش، پر از گل های شوق می شود.صدای گام هایی نوید بخش می آید.
واژه ها در تب و تابند تا لحظه ای که عطرشان جهان را مدهوش کند برسد.
امروز کسی بدون قلم نباشد! قلم ها را بیاورید تا رنگ جاودانگی بگیرند.
مستعدّان دیار دانایی بیایند و گوهرهای پرفروغ بینایی ببرند!
امروز در خیابان هایِ دانش، خنده پر می زند.
امروز نوری اگر هست، به واسطه نور احادیث نابی خواهد بود
که بعدها بر کتاب ها پرتو می افکند.
امروز، روز شادمانی سلسله قلم است.
به اعتبار امروز است اگر نوشته ای در کسی اثر می گذارد.
روز حکومت قلمدان هاست و روز حکومت علم،
بر دل های پژوهندگانی که از روزگار غفلت و تاریکی می آیند.
ساعات امروز، روبه روی بوته های رویایی یاد، ماندگار است
و از سخاوت گنجینه های باقری، تمام لحظات بهره می برند.
تو نیز بی توشه نمان!
هماره نامت بلند باد ای آسمانی مرد زمینی!
تو از تبار نوری و تاریخ
وامدار شعاع تباناک اندیشه توست.
ای تو سیراب از سرچشمه کلام خداوند!
کامهایمان تشنه باران کلام توست.
سخن بگو، تا نور کلامت بر ما ببارد
و زمین و زمان سینه به سینه
از عطر گل محمدی آکنده شود.
دانش، از نام تو آوازه گرفت،
آنگاه که شکافته شد و شگفتی آفرید.
ای اَبَرمردِ دانش و ای شکوه فرهنگ!
تو در زمانهای که ابرهای سیاه،
سایه تردید میگستردند،
خورشیدوار تابیدی تا بذرهای یقین جوانه زند
و یخهای یأس و تردید آب شود.
ای امانتدارِ رسالت توحید
و وارث تعلیمات محمدی و علوی!
تو یادگار کربلا بودی و سند مظلومیت بقیع.
اینک بقیع قلب ما روشن از نور توست.
اینک خیل قاصدکها را بدرقه سلامی میکنیم
که پیامبر(ص) بر تو فرستاد.
سلام ما را نیز پذیرا باش
میلادت مبارک
ای حلم و علم به هم درآمیخته!
فرشتهها ز عرش حق آمدهاند بر زمین
دسته گلی داده خدا به دستِ زین العابدین
لاله و یاس و یاسمن، گلِ شقایق و چمن
برای دیدنِ رخش، چشمِ همه کرده کمین
گاه همه به زاری و گاه همه به شادیاند
گریه به خنده زد گره، خنده به گریه شد عجین
این که به آسمانِ دل در شبِ تیره روشن است
ماه امام باقر است، ماهِ امامِ پنجمین
شد پدرش پورِ حسین، مادر او دختِ حسن
حاصلِ زوج علوی، فخرِ وجود نازنین
بیند اگر به کودگی رنج و مصیبت فزون
وارثِ کربلاست این دشمنِ ظلمِ ظالمین
پای بنه به کوی او از سرِ عشق و معرفت
ذکرِ توسلش شده، مرهمِ زخمِ مؤمنین
گنجینه اسرار محمد
به دست هایی درود که سبزی نوزادی ات را در آغوش گرفت!
به لب هایی درود که اذان مقدس امامت را در گوش هایت خواند!
به چشم هایی درود که با نگاه ظلمت براندازش، ریشه های نور را در سیمای تو کاشت!
به قدم هایی درود که برداشته شد تا تو را به ولایت عشق منصوب کند!
بایسته تر از تو نبود در زمان و شایسته تر از تو نبود در زمین.
انگشت هایت، بوی سخاوت می دهد.
«گنجینه اسرار محمد صلی الله علیه و آله » و «ذوالفقار علی علیه السلام »
را در پنجمین خوان حقیقت به تو سپرده اند.
بقچه های غذای کوفه را در نیم شب های مدینه به دوش گرفته ای؛
کلون های تشنه، با عطر دست هایت سیراب می شوند و دریچه
های فقیر از دیدارت سیر می شوند!
حضورت، در منازعه ها پرچم صلح است و منطق صواب
هیچ گاه از کلام تو دور نخواهد شد.
تو، آمده ای در بلاتکلیفی دوران، روشنی راه باشی.
زمین پر از عطر بهاره
فرشته نزد امام باقر گلاب و آئینه میاره
سحر روشن امید
تو آسمونا در اومده
میتابه نور معرفت
که عمر ظلمت سراومده
روی دست امام سجاد
گل پیغمبر اومده
باغ های امامت و عدالت، در حاشیه نام بلند تو شکوفه می کنند.
در سایه امن امامت جهانی تو، همه پیله های دوستی، پروانه شدند.
تو، بیرق امامت را بر بالای بام همه دل ها افراشتی.
به واسطه لبخند مهربانی های تو، اولین پنجره ها را به سوی آفتاب باز کردند
در سایه سار امامت تو سنگ ها سکوت خود را شکستند و
بغض های هزار ساله ترک برداشتند و باران های تند
و مهربان تو بر تشنه کامی ما باریدند.
تو عادل ترین عاشق بودی که در روزگار
قحطی آغوش، پناه دلتنگی های دنیا شدی.
چقدر دلتنگ لب گشودن توییم!
کاش دوباره پروانه های کلامت پر بگیرند!
هنوز پروانه های کلامت در هوای عاشقی ما بال می زنند.
به حرفی که می زدی، ایمان داشتی و عمل می کردی؛
چراکه می فرمودی: «آنکه بر خدا توکل کند، مغلوب نشود و
آن که به خدا توسل جوید، شکست نخورد».
با آمدنت، روزهایمان رنگ و بوی مهربانی گرفت و ابرهای
دلتنگی ازبالای سر روزهایمان رخت بربستند.
تو که آمدی، عشق در گلدان هایمان شکوفه داد.
با آمدنت، پنجره هایمان به سمت آفتاب چرخیدند
و خورشید، در آستانه شب هایمان نشست.
ای به تو از خالق داور سلام
از لب جان بخش پیمبر سلام
شمس و قمر را به نسب اختری
نسل امام از پدر و مادری
اختر تابنده ی دانش تویی
بلکه شکافنده ی دانش تویی
دانش کل نقطه ای از مکتبت
علم لدنی سخنی بر لبت
هر نفست باغ گلی از کمال
هر سخنت پاسخ صدها سؤال
فتنهها و کیدها و محلهای دیدن فاسقان و از اینکه در دینم بلغزم و آخرتم را فاسد گرداند و اینکه آنان در زندگیام ضرری به من برسانند، یا مرا به بلایی دچار گردانند که قدرت تحملش را ندارم و صبر بر آن در توانم نیست به تو پناه میبرم؛ خدایا! پس مرا به مشکلات آن دچار مگردان تا از یاد تو مانع گردد و از عبادتت مرا مشغول دارد، تو حافظ و نگهبان و حراست کننده از تمامی امور میباشی.
خدایا!
تا آنگاه که زندهام مرا در زندگی آسوده گردان،
زندگی که بدان بر طاعتت نیرومند گردیده و به خشنودیت دست یابم و در روز قیامت به بهشت رهنمون گردم،
و مرا از رزق و روزی که مرا به طغیان کشاند،
بهرهمند مکن و به فقری که مرا بدبخت سازد و بر من تنگ گیرد مبتلا مساز.
خدایا از جانب خود سکینه و وقار بر من نازل فرما و زره محکمت را بر من بپوشان، و به پوشش فراگیرت مرا حفظ فرما و لباس عافیت را بر من بپوشان و سخن و کردارم را تصدیق گردان، و در فرزندان و خاندان و اموالم برکت عطا کن.
"
آمد... و واژگان نور میان کلام جهانیان جان گرفت و آسمان عشق در میان دوستان ایمان، باران آمد....
و هرم حضور آفتابیاش سلام و صلوات را مهمان چشمان عاشقان کرد و حضور و رایحه سبز ایمان را تکرار ، سالروز ولادت ام ابیها مادر امامت، همسر ولایت و دخت نبوت را بر تمامی دوستداران حضرتش مبارک باد
شکوفایی غنچه نبوی
در آسمان مکه و در منزل نزول وحی، شوری برپا بود. فرشتگان و حوریان بهشتی هلهله کنان و تبریک گویان به زمین میآمدند و گرداگرد خدیجه حلقه می زدند و آیه « فتبارک الله احسن الخالقین» را زمزمه میکردند. آن شب درهای عرش گشوده شده بود و لیله القدر خدا و تنزل الملائکه تفسیر شده و از دامان پاک خدیجه، ناز دانه نبوی و گل سپید احمدی درخشید.
سلام بر تو ....
سلام بر تو ای دختر بهترین مخلوقات، سلام بر تو ای بانوی زنان جهانیان از اولین و آخرین، سلام بر تو ای همسر ولی خدا، سلام بر تو ای خشنود از خدا و پسندیده او، سلام بر تو ای حوریه از جنس آدمی، سلام بر توای فاضله پاکیزه، سلام بر توای پرهیزکار نیکو رفتار و سلام بر تو ای هم سخن فرشتگان و ای دانا.
اولین بهشتی:
منزل گاه صالحان و شایستگان بهشت جاویدان است؛ آنان که راه سعادت را شناختند و خود راه هدایتی برای سعادت دیگران شدند. اولیای الهی و خاندان عصمت و طهارت، از جمله اینانند و فاطمه فرزند محمد (ص)، اولین این بزرگواران است که وارد بهشت می شود. پدر بزرگوارش رسول خدا (ص) فرموده است: «اولین کسی که وارد بهشت می شود، فاطمه (س) است».
بهترین همسر :
حضرت زهرا (س)، نه تنها دختری مهربان و غم خوار پدر، که همسری شایسته و بهترین شریک زندگی برای علی (ع) نیز بود و از هیچ مهر و محبت و ایثاری در مورد همسر خود دریغ نمی ورزید. هرگز از او تقاضا و درخواستی نمیکرد و آن گاه که شویش به او میفرمود: فاطمه جان! چرا از من چیزی نمیخواهی تا برایت مهیا سازم، در جوابش میفرمود: «علی جان! من از پروردگار خود حیا میکنم که چیزی را که تو بر فراهم آوردن آن توان نداری، از تو در خواست کنم.»
ازدواج آسمانی:
جگر گوشه رسول خدا، همانند نهالی نو رسته در حال رشد و نمو، و در آستانه ازدواج بود. او هم چون پدر و مادر بزرگوارش، به ارزشهای انسانی و سجایای اخلاقی آراسته بود. بسیاری از مهاجر و انصار خواهان او بودند و آرزوی خویشاوندی با رسول خدا را داشتند، ولی پیامبر به همه آنان جواب منفی میداد و میفرمود: «کار ازدواج فاطمه با پروردگارش است، نه پدرش. من در این مورد در انتظار فرمان خدا هستم.» بعدها پیامبر درباره ازدواج فاطمه فرمود: «فرشته ای از بارگاه خدا بر من فرود آمد که: هان ای محمد! خدای فرزانه بر تو درود میفرستد و میگوید: من در آسمانها دختر ارجمندت فاطمه را به همسری امیرمومنان علی(ع) در آوردم. تو نیز در زمین او را به ازدواج علی در آور».
بهترین مادر:
سرور بانوان جهان، حضرت فاطمه زهرا (س) که آراسته به امتیازات معنوی و سجایای اخلاقی است، دختری غم خوار برای پدر، همسری وفادار و فداکار برای شوهر، و مادری نمونه و موفق برای فرزندانش بود. او که خود در دامان وحی تربیت شده و مربیای چون رسول خدا داشت، به همان شیوه و روش فرزندانش را تربیت کرد و از نسل او، یازده ستاره تابناک در آسمان عصمت و طهارت درخشیدند که هر کدام از آنان، پرچمدار اسلام و قرآن بودند و نیکوست آن حضرت را ام الائمه یعنی مادر پیشوایان بخوانند .
ا
سلام بر تو ای مادر !
سلام بر تو ای سرچشمه عشق لایزال خداوند
سلام برقلب لبریز از عشقت
سلام بر چشم های همیشه نگرانت
سلام بر دست های چروکیده ات
سلام بر قامت خمیده ات
سر برگیسوان سفیدت
سلام بر لبخند شیرینت
سلامی به بلندای تمام روزهای عمرت
که صرف روئیدن و بالیدن من کردی
سلامی به روشنایی تمام شبهایی که
بالای سرم بیدارماندی تا آسوده بخوابم
سلام بر آغوش گرمت که امن ترین
و آرامش بخش ترین جای این دنیای خاکی ست
روز مادر بهانه ای ست برای گفتنی هایی که
دوست دارم هر روز برایت زمزمه کنم
برای نثار احساس قدردانیم به تو عزیزیتم
به توئی که همه هستیم از وجود توست
به توئی که همیشه شرمنده ات هستم
که نمیتوانم قطره ای از اقیانوس محبتت را جبران کنم
مادرم ! ای خوب تر ازخوب!
ای عاشقانه ترین آواز خداوند
تو را با تمام وجود دوست دارم
گرچه هر روز نمی گویم دوست دارم
اما ته قلبم دلگرمم که تو میدانی
که همیشه دوست دارم
مهربان دوست داشتنی ام ! روزت مبارک
مادر! درستایش دنیای پرمهرت ، ترانه ای از اخلاص خواهم سرود وگلدسته ای از مهر بر گردنت خواهم آویخت.
شکوه عشق را در زمزمه های مادرانه ات می یابم وانگیزه خلقت را از قلب پرمهرت می خوانم.
مادر، بوسه بر دستان خسته تو جانم را زنده می کند و دیدار تو عشق را در دلم به ارمغان می آورد.
ایمانم از دعای توست وخدایم را از زبان تو شناخته ام ، عبادت را تو به من آموخته ای ، مادر! ای الهه مهر.
تو گلی خوشبو از بهشت خدایی که گلخانه دلم از عطرتو سرشار است ، از تبار فاطمه ای وگویی وجود تو را با مهر فاطمه سرشته اند پس همیشه دعایم کن چراکه دعایت سرمایه فردای من است.
... مادرم ! به پاس آنچه به من داده ای ، به ستایش محبتهای بی اندازه ات ، و به وسعت همه خوبیهایت دوستت دارم
شعر روز مادر
مادرم ای بهتر از فصل بهار
مادرم روشن تر از هر چشمه سار
مادرم ای عطر ناب زندگی
مادرم ای شعله ی بخشندگی
مادرم ای حوری هفت آسمان
مادرم ای نام خوب و جاودان
مادرم ای حس خوب عاشقی
مادرم خوشتر ز عطر رازقی
مادرم ای مایه ی آرامشم
مادرم ای واژه ی آسایشم
مادرم ای جاودان در قلب من
مادرم ای صاحب این جسم و تن
مادرم می خواهمت تا فصل دور
مادرم پاینده باشی پر غرور
مادرم روزت مبارک ناز من
مادرم تنها تویی آواز من
السلام علیک یا فاطمه زهرا (س)
ای دختر رسول خدا؛
ای بهانه هستی عالم؛ ای بزرگ ترین اسوه صبر
اینک آن گونه جان سوز و جان گداز می روی که
چشم های صبورترین و مظلوم ترین بنده خدا
علی مرتضی علیه السلام ، نیز لحظه ای نباریدن را تاب نمی آورد.
آینه مهربانی و رحمت بودی و اینک با دریایی از
درد و اندوه می روی. برای صبوری و تحمل آمده بودی
و اینک با کوهی از بارِ سختی و مصیبت باز می گردی.
آمده بودی برای صبوری، برای بردباری و ایستادگی؛
برای آن که در کودکی مادرِ پدر باشی
و در جوانی یاورهمسر و اینک همسرِ داغ دارِ توست که
به تنهایی بار آن همه مصیبت را با درد فراق تو یک جا به دوش می کشد
با غسل دادن تو، همه دردها و رنجها را دوره می کند
اشک می ریزد، امّا تاب می آورد.
همه صبوری تو و همه بردباری این لحظه های پر درد
همسرت علی علیه السلام برای آن بود که گوهر اسلام تابنده بماند
و اینک ما دوستداران و عاشقان تو امانت دارانِ آن گوهریم
و در حفظ این امانت از تو یاری می خواهیم.
یاری مان کن که سخت محتاجیم.
ای فاطمه! ای یادگار رسول خدا!
ای هستی مرتضی! ای قلب تپنده ولی خدا!
دیگر مدینه آوای تو را نمی شنود.
دیگر کسی از صدای گریه های شبانه روزی
توبه علی شکایت نمی کند
و امروز اهل مدینه به خواب راحت فرو می روند.
قبرت از دیدگان آن ها مخفی شد تا نگاهشان به قبر تو نیفتد
و لحظات عیش و نوش و بزم خوشگذرانی آن ها به هم نخورد.
امروز بغض سه ماهه علی ترکید و برای اولین
باردر کنار بستر بیماری ات قطرات اشکش
را مقابل دیدگان تو جاری ساخت.
نمی دانم چرا خود گریه می کرد، ولی فرزندانت
را به آرامش دعوت می کرد.
امروز برای لحظاتی قلب علی از تپش ایستاد،
ولی اول مظلوم عالم باید بماند و رنج غربت
زهرا و مظلومیت خود را تحمل کند.
امروز دستان کوچک بچه های زهرا پیکر او را در بغل گرفتند
و برای همیشه از مادر مهربان خود وداع کردند.
بی تو تنهایی سخت است ای عشق من،ای تمام هستی من.
بی تو بودن معنا ندارد. بی تو، چراغ زندگی ام خاموش است.
بی تو، گذران قافله عمر دلگیر است.
بی تو، زینب تنها می شود، حسین می میرد.
بی تو، بیت الاحزان مدینه تنها می شود.
بی تو، آسمان چگونه ببارد، زمین چگونه تاب بیاورد.
بی تو، مدینه سر بر بالین کدام دوست نهد.
بی تو، ستارگان خاموشند. بی تو، دیگر صدای ضجه و ناله نمی آید.
زهرا جان! ریحانه رسول! بی تو، خورشید غمگنانه غروب می کند.
ای بی همتا!... آسمان چگونه پهلویت را دید و نگریست،
و زمین چگونه صورتت را دید و در هم نشکست.
ای برترین بانو! عارفانه عروج کردی و چشم در چشم رسول دوختی.
عاشقانه پر کشیدی و در آغوش برترین بشر آرام گرفتی!
گلایه می کنم از دیوارهای سرد و خاموش مدینه،
از این کوچه ها که آشنای دیرینه اند
با حضور روشن تو، از این خشت ها که لب فرو بسته اند؛
حال آنکه بارها سلام و تحنیت پر مهر پیامبر،
به تو و خاندانت را شنیده اند.
از این آسمان افسرده و محزون که شاهد بود
حبیب خدا، کلام الهی را بر در خانه شماتلاوت می کرد:
«انما یرید اللّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا».
گلایه دارم از چشمان سرخ این آفتاب که هنوز بعد تو،
دیده به این کوچه های تهی از عطر یاس می دوزد.
شکوه می کنم از ملاقات سرخ در و دیوار خانه با سینه پاک ت
و که هنوز جای بوسه پیامبر بر آن تازه بود.
به ستاره ها گفته ام برایت آرام بگریند تا آزرده نشوی.
به ماه سپرده ام شیون چشم هایش را پنهان کند
تا نشان قبر تو، از دیدگان شب مخفی بماند.
کودکانت، ناله یتیمی را در بغض گلوهاشان فرو می برند
تا تو را مخفیانه غسل دهم و به دستان سپید پدرت بسپارم.
به زمین سفارش کرده ام
پیکر مجروح یاس را آرام در آغوش بگیرد.
فاطمه جان!
«بعد تو اندوه من جاودانه و شب هایم شب زنده داری است
تا آن روز که خدا خانه زندگی تو را برای من برگزیند».
فاطره ذبیح زاده
شبهای مدینه خداحافظ ؛
سکوت را برایتان ابدی نمی بینم !
باور نداشته باش که با اتمام ناله های زهرا آر ام شوی!
ای مد ینه علی دیگر زهرا ندارد
علی امشب پاره ی وجودش را به خاک می سپارد
یا نه علی خود به گور می سپارد؟
زهرا جان بعد از تو علی دیگر قد راست نکند
بعد از دیگر خضاب نکند بعداز تو ...آری بعد از همه چیز
برای علی تمام می شود .
ای چاه های مدینه کجایید علی دیگر....
بعد از این شب علی دیگر سنگ سبو ندارد .
دردهای علی را مر همی نیست
غصه های علی را گوش شنوایی نیست .
ای چاه های مدینه علی از امشب
با شما نجوا میکند درد غریبی می گوید
بخروشید ای چاه های مدینه فریاد بزنید
درد های علی را زخمهای دلش ریشش را
آنگاه که علی غسل یاس میداد
آنگاه که سر بر دیوار بی کسی گذاشت
و فریادش گوش مدینه را کر کرد
آنگاه که علی پهلوی شکسته ی زهرا را دید
فریاد زد رهرا جان علی را ببخش که
دردهای تو را نفهمید که زخمهای تو را ندید
ندامت علی دنیا را می لرزاند .
آری ای کاش آن شب دنیا به پایان می رسید
کاش کنگره ی عرش متلاشی میشد!
چه بگویم از امشب ...فقط این را می گویم که داغ تازه است
تا به امروز و علی همچنان بر مزار مخفی یاس می گرید
و کوچه های مدینه ناله علی و زینب و حسنین را از امشب در خود دارد .
خون بخروشید ای چاه ها ی مدینه که علی دیگر زهرا ندارد
فاطمه، یادگار رسول خدا و تنها دختر اوست.
مدینه، عطر محمد(ص) را از او استشمام می کند
و در خـَلق و خـُلق، به او می نگرد که « آینه مصطفی نما» است.
فاطمه ، موهبت بزرگ خدا به بشریت است .
کوثر همیشه جوشان و جاری ، و فیض گستر ابدی است.
اما بانویی است شکسته بال و پر، رنجدیده و محزون،
غریب و بی پناه، و در داغ رحلت رسول خاتم، دل شکسته و مغموم.
مگر چند روزاز آن « ماتم بزرگ» ،
از رحلت آخرین سفیر حق، از کوچ آخرین منادی
ملکوت گذشته ، که باغ رسالت چنین خزان
و گل عصمت این گونه پرپر شده است؟
مدینه، بوی غم و رنگ ماتم دارد.
آنان که در پی « چگونه زیستن »
و یافتن « الگوی حیات» بودند، به فاطمه می نگریستند .
فاطمه در طاعت ، خشیت ، عفاف ،
حجاب و حیا، « میزان» بود.
چشمه سار حکمت و رحمت و عطوفت بود.
خشم و رضای او، میزان خشم و رضای رحمان بود،
جلوه همه کمالات مکتب ، و مظهر همه خوبیهای انسان!
دختر رسالت بود ، همسر ولایت ، و مادر امامت.
بانوی بانوان جهان بود، « سیدة نساء العالمین ».
اما اینک... پس از وفات امین وحی،
در خلوت غمگین مولا، تنهاترین
انیس لحظه های غربت اوست.
کوچه بنی هاشم، پلاک سوم جمادی الثانی . باز هم آدرس را مرور می کنم . چه قدر بوی نامهربانی از این کوچه می آید، توقف می کنم . به دنبال درب خانه می گردم . دری کبود و سینه سوخته به چشم می خورد اما باز باید بپرسم .
کسی دارد رد می شود اما نه مثل آن روز که تمام اهل مدینه در آن آزمون رد شدند .
می بخشید این همان دری نیست که در آتش جهالت و بی وفایی مسلمانان نامسلمان سوخت
این همان دری نیست که بوی دست پرمهر پیامبر می دهد؟
این همان دری نیست که پیامبر از آن به دیدار پاره تنش می آمد؟
این همان دری نیست که آدم های آن طرفش اهل بیت نامیده شدند؟
ناگهان همه چیز در این کوچه با من سخن می گویند .
در، دیوار و میخ با چشم های شفق گونه شان به من می نگرند .
می گریم بر کبودی ها . بر ماه صورت نیلگون و فریاد می زنم بر میخ .
تو قاتل مادر منی، تو مسبب شهادت دختر رسول خدایی تو . . .
و میخ در حالی که گریه می کند می گوید: نه غریبه، آرام تر، اشتباه مکن .
اگر مرا به رنگ شفق می بینی نه برای آن است که به خون پهلوی کوثر محمد صلی الله علیه وآله آغشته گشته ام، نه، که من خون گریستم .
در را ببین، تو گمان می کنی از گذشت زمان پوسیده گشته است .
نه این پوسیدگی حاصل دل پژمردگی در سوگ فاطمه است .
به راستی در و علی چه همراهند در سوختن و ساختن . در بی کسی و غربت، در هجران رحمت و محبت .
در اگر زبان داشت با نعره ای اسرافیل گونه تمام مردگان را به شهادت می خواند تا همه از مصیبت آن روز بگویند که مردگان همیشه از ما زنده تر بوده اند .
در به نشستن دعوتم می کند .
بنشین که غم بزرگی، به بزرگی تمام کوه های دنیا سینه ام را فشار می دهد .
ما هم ناله ایم خواهرم . می بویمش . هنوز بوی پهلو می دهد .
هنوز بوی کینه دوستان از دشمن دشمن تر علی را می دهد .
و به میخ می گویم از آن روز برایم بگو و می گوید خواهرم، دختر آن بانوی بزرگ اگرچه آن روز به ظاهر پهلوی مادرت را . . . ولی رگ های بریده پهلوی مبارکش را بوسیدم و بر جنینی که با او بود سلام کردم .
چشمان من نظاره گر خون معصومه پیامبر بود . جنازه حبیب خدا بر روی زمین، همخانه معصومه پیامبر مشغول غسل و دفن پسر عمویش به وسیله اشک چشمان همسرش و دزدان حکومت اسلامی در حال بریدن این ودیعه الهی و بعد از آن ماجرای من و در و پهلو و غربت بزرگ ترین مرد دنیا و . . .
میخ دوباره بغضش به گریه باز می شود و من از گناه مادرم می پرسم و میخ می گوید: گاهی ایمان و تقوی و اخلاص بزرگ ترین جرم های دنیایند و در مورد مادرتان این جرم به اضافه جرم غفلت و جهل مسلمانان نه چندان مسلمان، آن فاجعه را آفریدند و این بار سوخته چوبین برایم حرف می زند:
مسافر، آتش عشق به زهرا این بلا را بر سر من آورده است .
تمام پیری چهره من، زردی گونه های من، رنجی که در سلول سلول بدنم نقش بسته است همه از عشق به آن تنها معصومه دنیاست .
خواهرم فقط چند روز بعد از آن روز بد همه غم های فاطمه از دنیا رفتند و علی با دنیایی از تنهایی، تنها ماند .
با این که مادرم رفته است اما کدام عقل سلیمی این را باور می کند که این تنها معصومه تمام افلاک هنوز غمگین نباشد که فرزند بزرگوارش درست مانندآن روزهای همسرش این قدر تنها و بی یاور است . دلم شکسته است . یاد خدا و دل شکسته که همواره با همند می افتم .
حالا وقت دعاست . باید کاری بکنم به میخ و در نگاه می کنم . هر سه دستمان را بالا می بریم .
معبودا، به ما صبری به وسعت آسمان نگاه فاطمه هنگام لبخند مرگ، صبری به وسعت مجروحیت علی، صبری به بزرگی کرم آخرین بازمانده زهرای بتول و افتخار پرستاری در رکاب قطب عالم امکان کرم فرما .
آمین یا رب الفاطمه .
دل، معبد غم و اندوه توست و باز دل بهانه تو را می گیرد و چشمها به یاد آن همه مظلومیت بارانی می شود. نمی دانم بر کدامین ماتم اشک بریزم، یا نه، از دیدگان خون ببارم! بر محسن شهید؟ بر بازوی کبود؟ بر صورت سیلی خورده؟ بر ... که نه، بر دل زخم خورده ات؟
نامت یادآور مظلومیت علی است و فاطمه؛ مظلومیت حسن و فاطمه، مظلومیت حسین و فاطمه و ... ظلمی که گل نورسته جوانی ات را با غنچه ای در وجود، پر پر کرد و رحمی بر پهلوی شکسته و دل داغدارت ننمود.
با توام ای مدینه، تو را که تاج افتخار مدینة النبی بر سرت نهادند.
آری با توام، عجبا از خاموشی ات! عجبا از سکوت مرگبار جاهلیتی مکرر! چگونه تاب آوردی و درنگ نمودی؟ شاید چشمهایت اعمی بود از دیدن خشمی که گلی از سلالة النبی را بین در و دیوار پر پر کرد! ولی باز هم سکوتت را دلیلی نیست. مگر گوشهایت هم نمی شنیدند ناله های علی، ضجه های حسنین و زینب را؛ که این گونه بر لبانت مهر سکوت زده بودی؟
آه که باید دهان باز می کردی و بغض فرو خورده خود را بیرون می ریختی، که ناله های بیت الاحزان برای زیر و رو کردن جهان بس بود و تو ... آه که با چه ولعی گل زخم خورده وجودش را در دلت جای دادی. چگونه دختر را اندکی پس از پدر در کام فرو کشیدی و دم نزدی!
نامت یادآور مظلومیت علی است و فاطمه؛ مظلومیت حسن و فاطمه، مظلومیت حسین و فاطمه و ... ظلمی که گل نورسته جوانی ات را با غنچه ای در وجود، پر پر کرد و رحمی بر پهلوی شکسته و دل داغدارت ننمود
آه که در آن دم باید همه را می بلعیدی، پیش از آنکه دستهای پلیدشان بر گونه «خیر کثیر دو عالم» سیلی زده باشد. عجبا از تو که پس از آن چاههایت از سوز جانگداز علی نخشکیدند، آن هنگام که از فرط مصایب و ستمها به دل بیابان و نخلستانهایت پناه می برد و با چاه راز دل می گفت و شما ای چاه های مدینه چقدر حریص شنیدن سوز وصی خدا بودید که روز به روز فزونی غمش را می دیدید و آتش نمی گرفتید؟!
و تو ای آسمان مدینه، اگر آن گاه که ناله های بیت الاحزانش به گوشت می رسید سنگ بر سر این جماعت بی همت و عهدشکن می باریدی و بر بدنهاشان زخم می زدی، باز هم نمی توانستی زخمهای دل فاطمه را قصاص کنی.
شاید ای مدینه! حرمت قبر رسول اللّه نگه می داشتی و دم نمی زدی. اما نه. امروز اگر تمام کره خاکی بخواهند کفاره گناه آن روز را بپردازند و تمام دریاها جوهر شوند، تمام درختها قلم، و همه وسعت این خاک، کاغذ! باز هم کم است برای نوشتن گوشه ای از مظلومیت عترت رسول اکرم.
بار گناهت سنگین است ای مدینه و خود بهتر می دانی، کوتاهی ات فراوان و جبران ناپذیر. پس همچنان خاموش بمان، تا خاکت در زیر سم اسبان او، با خون نابکاران سیراب گردد و اشک چشمان زیبایش، خاک مادر را پس از قرنها شستشو دهد و ما «السلام علیک یا بقیة اللّه الاعظم» سر دهیم.
زهرا بلوچ زاده
گلایه میکنم از دیوارهای سرد و خاموش مدینه،
از این کوچه ها که آشنای دیرینه اند با حضور روشن تو،
از این خشتها که لب فرو بسته اند؛
حال آنکه بارها سلام و تحنیت پر مهر پیامبر، به تو و خاندانت را شنیده اند.
از این آسمان افسرده و محزون که شاهد بود حبیب خدا،
کلام الهی را بر در خانه شما تلاوت میکرد:
«انما یرید اللّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا».
گلایه دارم از چشمان سرخ این آفتاب
که هنوز بعد تو،
دیده به این کوچه های تهی از عطر یاس میدوزد.
شکوه میکنم از ملاقات سرخ در و دیوار خانه
با سینه پاک تو که هنوز جای بوسه پیامبر بر آن تازه بود.
به ستاره ها گفته ام برایت آرام بگریند
تا آزرده نشوی.
به ماه سپرده ام شیون چشمهایش را پنهان کند
تا نشان قبر تو، از دیدگان شب مخفی بماند.
فاطمه جان!
«بعد تو اندوه من جاودانه و شبهایم شب زنده داری است،
تا آن روز که خدا خانه زندگی تو را برای من برگزیند
دستش را که سایبان چشمانش کرد ، نخل های سرسبز و بلند نخلستان های مدینه به چشمش آمدند و پشت سر آن ها ، خانه های کوتاه و گلی مدینه که در امواج سراب می لغزیدند و بالا و پایین می رفتند . نفس عمیقی کشید تا نسیم خنکی را که از سمت مدینه می آمد ، حس کند .
نسیم ، بوی آشنایی را با خود داشت : بوی پیامبر ، بوی مسجد نبی ، بوی مناره ی کوتاهی که او سال های سال بر فراز آن اذان گفته بود ، و بوی عجیبی که از لا به لای کوچه ی بنی هاشم گذر کرده بود و او نمی دانست چیست . از دروازه ی شهر که عبور کرد ، کناری ایستاد . به احترام شهر پیامبر، خاک گرد و غبار لباسش را تکاند . سنگریزه ها و خارهایی که درطول چندین روز مهمان پاهایش بودند ، بیرون آورد و دست ها و صورتش را به خنکای آب نهر کوچکی سپرد که راه به نخلستان های اطراف داشت . نگاهی به دور و برش کرد . مردم سرگرم کار روزانه ی خود بودند و کسی متوجه ورود او نشده بود.
خودش هم همین را می خواست . چه بهتر که با مردمی رو به رو نشود که پیکر پیامبرشان را روی زمین گذاشتند و به دنبال تعیین خلیفه رفتند .
وارد کوچه ی بنی هاشم شد ؛ کوچه ی تنگ و باریکی که هر روز به عشق دیدن پیامبر آن جا می ایستاد و با پیامبر برای رفتن به مسجد راهی می شد و به دنبال او راه می افتاد .
به هوای دختر پیامبر آمده بود . خواب دیده بود و ترس از تعبیر ندانسته ی خوابش ، او را به این جا کشانده بود . پیامبر را تا به حال این طور آشفته ندیده بود : موهای ژولیده ، سر و روی خاک آلوده و چهره ای غمگین و خسته که از تنهایی فاطمه گفتـه بود ، و بی کسی علی .
خانه ی علی را جست و جو می کرد تا احوال دختر پیامبر را بپرسد ، وگرنه او عهد کرده بود که دیگر به مدینه ای که خاندان پیامبر را فراموش کرده بودند ، باز نگردد . بر در خانه که رسید ، از تعجب خشکش زد ؛ تکه حصیری سوخته از در خانه آویزان بود :
حتماً اشتباه کرده ام !
به خانه های اطراف نگاه کرد . چند قدم به این طرف و آن طرف رفت .
نه همین جاست . خانه ی علی ؛ اما ...
با نگرانی جلو رفت : « سلام بر اهل بیت پیامبر . »
حسن و حسین ، تکه حصیر ا کنار زدند و بیرون دویدند . آری ، همان صدای آشناست .
بلال ! بلال آمده !
هر دو را در آغوش گرفت و اشک از چشمانش جاری شد .
قربان خاک پایتان بروم عزیزان پیامبر ، خدا را شکر که سلامتید .
لحظه ای گذشت . حسن و حسین در آغوش بلال ، خاطره ی روزهای خوش گذشته را به یاد آوردند و بلال عطر دل انگیز پیامبر را ازآن دو استشمام می کرد .
مادرتان ... مادرتان کجا است ؟
حسن و حسین ، دست هایش را گرفتند و او را به داخل بردند . همه چیز همان طور بود . اتاق کوچک و محقر فاطمه و علی ، و پرده ای که آن را به دو نیم می کرد .
" یا الله . سلام بر دختر پیامبر خدا . "
فاطمه صدای بلال را شناخت . منتظرش بود ؛ که پیامبر در خواب وعده داده بود بلال برای عیادت خواهد آمد .
" سلام بر تو ، مؤذن پدرم رسول خدا .
"
صدای لرزان و ضعیف فاطمه از پشت پرده ، نگرانی اش را بیشتر کرد .
" با تو چه کرده اند بانو ؟ "
بلال دیگر به هیچ چیز فکر نمی کرد ، هیچ صدایی را نمی شنید ، گویی که مردم را نمی بیند ؛ می دوید و برای خودش راه باز می کرد . پایش به سنگی گرفت و زمین خورد ، به دست های خون آلودش توجهی نکرد ، به سرعت بلند شد و به راه افتاد . پله های مناره مسجد پیامبر را دیده و ندیده بالا رفت و در بلندی آن ایستاد .
چه با شکوه ! مدینه را در زیر پای خویش می دید ، درست مثل همان روزها که در حال اذان گفتن به راه رفتن علی خیــــره می شد و وضو گرفتن پیامبر را می نگریست ؛ اما این بار با تمام دفعات فرق می کرد .
این بار فقط به خواهش فاطمه آمده بود :
« می خواهم پیش از مرگ ، یک بار دیگر... »
الله اکبر ...
صدایش در شهر پیچید .
الله اکبر .
مردم لحظه ای دست از کار کشیدند ؛ گویی مدینه به یکباره در سکوت فرو رفت .
الله اکبر ، الله اکبر ...
پس از مدت ها صدای آشنایی از بالای مناره ی مسجد پیامبر می آمد . در دل همه تردید افتاده بود .
آیا ...
اشهد ان لااله الا الله
آری ، به خدا قسم صدای بلال است که می آید . مردم مدینه بی اختیار به طرف مسجد دویدند .
این بلال است که آمده !
اشهد ان ...
فریاد « بلال » مردم که به یکدیگر خبر ورود مؤذن پیامبر را می دادند ، با صدای اذان در هم آمیخت .
... محمد رسول الله
مردم پای مناره جمع شده بودند و به او نگاه می کردند ، عده ای با چشمان اشگ آلود و عده ای متعجب .
اشهد ...
تا خواست جمله ی بعدی را بگوید ، فریاد حسن و حسین را شنید . هراسان به پایین نگاه کرد . حسن و حسین از انتهای کوچه دوان دوان آمدند تا پای مناره رسیدند :
بلال ! تو را به خاطر خدا ، دیگر اذان را ادامه نده مادرمان بر سر سجاده از هوش رفته ...
و گریه امانشان نداد . بلال پایین آمد و آن دو را در آغوش کشید . سرش را بلند کرد و به چهره های شرمسار اهل مدینه نگریست . خواست چیزی بگوید ، اما بغض و خشم اجازه نداد . گونه های حسین را بوسید ، جمعیت را شکافت و به راه افتاد .
از دروازه ی مدینه که بیرون می رفت ، زیر لب می گفت : « مرا ببخش بانو » نسیمی را بر صورتش حس می کرد که بالای کوچه ی بنی هاشم گذشته بود و بوی آشنایی را با خود داشت ؛ بوی غربت علی .
صلابت و مقاومت حضرت زینب(س) در راه حق بود که امروز باعث شده علاقهمندان این خاندان در سوریه مقابل دشمن جاهل و بیعقل بایستندو اکنون بارگاه آن عقیله نمادی برای شیعه و آرمانهای او و سبب پایداری آنان است
طبع مىخواهد که وصف زینب کبرى کند
لیک، قطره کى تواند صحبت از دریا کند؟
توسن طبعم در اینجا پاى در گل مانده است
مرغ بى پَر چون سفر بر عرصه عُنقا کند؟
نطق گویا عاجز است از شرح و ذکر وصف او
کى تواند خامه مدح آن ملک سیما کند؟
حضرت زینب کبری سلام الله علیها بزرگ بانوی کربلا می باشد. بانویی که نام او در طول تاریخ قرین نام حضرت اباعبد الله الحسن علیه السلام قرار گرفت. همو بود که پس از به شهادت رسیدن سیدالشهدا تنها یاور امام سجاد بود. حضرت زینب کبری سلام الله علیها کسی بود که فریاد کربلا را در زمان خفقان بنی امیه به گوش همه جهان اسلام رسانید از کربلا تا کوفه و از کوفه تا شهر شام و از شهر شام تا مدینه را درنوردید و در تمام بلاد اسلامی نگذاشت که کربلا در کربلا باقی بماند.
در اسلام بعد از فاطمه زهرا، (س) صدیقة الصغری زینب (س) یگانه قهرمان زن تاریخ اسلام و تشیع است. چهرهای ممتاز و قهرمان که در راه انجام وظیفه، با ایمانی عمیق و عقیدهای استوار نقش بسزایی در مسیر دین داشته است.
نامت را باید این گونه سرود: زینب یعنی تبلور صبر علی و تجسم عصمت فاطمه. زینب یعنی، زینت شب های بی کسی و تنهایی و بی زهرایی پدر. زینب یعنی مرحم زخم های سینه مادر. زینب یعنی سنگ صبور غربت و مظلومیت حسن. زینب یعنی خطبه گویای رشادت و حقانیت حسین. زینب یعنی زهرایی که سقیفه خون بارش کربلا آفرین شد. زینب یعنی پرستار زخم های عاشورایی. زینب یعنی آغوش پناه کبوتران پر و بال سوخته کربلایی. زینب یعنی زن، اسوه، وقار، شکیبایی، عصمت، نجابت، شجاعت. زینب یعنی وصف تمام خوبی ها تا بی نهایت.
میلاد ختم رسالت، نورهدایت، مهربانترین پـدرامت مسلمان و صاحب تمام کمالات وزیبایی ها حضرت محمد مصطفی (ص) وسالروز طلوع خورشید پرفروغ آسمان علم الهى و برگیـرنده نقـاب از چهره حقایق، امـام جعفـر صـادق علیه السلام بر شما عزیزان مبارک و خجسته باد "آسید جـواد ذاکر عزیزم و دوستان خوب و مهربانم عیدتان مبارک"
محمد نور عالمتاب هستی است
وجودش روشنی بخش زمان است
به هر قلبی نماید رخنه و جا
خدا داند که قلب او جوان است
میلاد پیامبر اکرم (ص) مبارک باد
صدای بال و پر جبرئیل می آید
شب است و ماه به آغوش ایل می آید
لب کویر پس از این ترک نخواهد خورد
که ساقی از طرف سلسبیل می آید
لباس خاطره را از حریر عشق بدوز
حلیمه! نزد تو فردی اصیل می آید
نگاه آمنه از این به بعد می خندد
چرا که معجزه ای بی بدیل می آید
میلاد پیامبر رحمت، تاج آفرینش بر شما خجسته باد
ای چراغ دانشت گیتی فروز
تا قیامت پیشتاز علم روز
آفرینش را کتاب ناطقی
اهل بینش را امامِ صادقی
ولادت امام جعفر صادق علیه السلام مبارک
رسول الله تودر خلوتِ وحدت خلیلی
بعدِ ذاتِ واحدِ مطلق به هستی بیبدیلی
بر گزینِ دست یزدان از میان نخبگانی
پیش هر صاحب نظر در صورت و معنا جمیلی
منبع اندیشه رود خروشان حیاتی
شهر علمی، کوهِ حلمی، قُلزم عقل عقیلی
بر جمال این دو یاس بى قرینه بنگرید
گاه سوى مکه گه سوى مدینه بنگرید
محور اسلام و قرآن در ثبات از این دو مَه
مکتب توحید باشد در حیات از این دو مه
روشن آفاق تمام کائنات از این دو مه
منجلى اوصاف بى پایان ذات از این دو مه
میلاد نبی اکرم (ص) و امام صادق(ع) مبارک
.
- میلاد مسعود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله – اول عام الفیل / 17 ربیع الاول
آخرین پیامبر الهی در 17 ربیع الاوّل از پدری به نام "عبدالله بن عبدالمطلب" و مادری به نام " آمنه بنت وهب" دیده به جهان گشود و با انوار رخسار و جمال منوّرش، جهان تیره و تاریک، به ویژه عربستان را روشن گردانید. پدرش عبدالله بن عبدالمطلب، پیش از تولد فرزندش محمد(ص)، در حالی که همسرش آمنه، به چنین فرزندی، حامله بود، به همراه سایر بازرگانان قریش، جهت سفر تجاری عازم شام گردید و در بازگشت از شام، در یثرب(مدینه منوّره) بیمار شد و در همان جا درگذشت و توفیق دیدار نوزاد خویش را نیافت.وفات عبدالله، دو ماه و به روایتی هفت ماه پیش از تولد فرزندش حضرت محمد(ص) بود. امّا آمنه، مادر گرامی رسول خدا(ص)، که به تقوا، عفت و پاکیزگی در میان بانوان قریش معروف بود، پس از تولد نور دیده اش حضرت محمد(ص)، چندان در این دنیای فانی زندگی نکرد. وی، دو سال و چهار ماه و به روایتی شش سال، پس از میلاد رسول خدا(ص)، در بازگشت از یثرب، در مکانی به نام "ابوا" بدرود حیات گفت و در همان مکان مدفون شد.رسول خدا (ص) پس از تولد، در کفالت جدش عبدالمطلب، بزرگ و سید قریش مکه، قرار گرفت. عبدالمطلب جهت شیر دادن نور دیده اش محمد(ص)، در آغاز وی را به "ثویبه"، آزاد شده ابولهب سپرد ولی پس از مدتی وی را به "حلیمه دختر عبدالله بن حارث سعدیه" واگذار کرد. حلیمه، در ظاهر اگر چه دایه وی بود، ولی در حقیقت به مدت پنج سال از او مراقبت و مادری کرد. پیامبر اسلام(ص) از دوران کودکی دارای دو نام بود. یکی "محمّد" که جد بزرگوارش عبدالمطلب، برای وی برگزید و دیگری "احمد" که مادر ارجمندش آمنه، آن را انتخاب کرده بود.از امام صادق (ع) روایت شد که ابلیس، پس از رانده شدن از رحمت الهی، میتوانست به هفت آسمان رفت و آمد کند و خبرهای آسمانی را گوش دهد، تا این که حضرت عیسی (ع) دیده به جهان گشود، از آن پس، ابلیس از سه آسمان فوقانی ممنوع شد و تنها در چهار آسمان پایین تر، رفت و آمد می کرد. ولی چون حضرت محمد(ص) به دنیا آمد، ابلیس از تمام آسمانها رانده شد و رفت و آمدش ممنوع گردید و غیر از او، تمامی شیاطین نیز با تیرهای شهاب از آسمان رانده شدند.هم چنین روایت شده است که هنگام ولادت فرخنده حضرت محمد(ص)، ایوان کسری شکاف برداشت و چند کنگره آن فرو ریخت و آتش آتشکده بزرگ فارس خاموش شد؛ دریاچه ساوه خشک گردید؛ بتهای مکه سرنگون شدند؛ نوری از وجود آن حضرت به سوی آسمان بلند شد که شعاع آن فرسنگها را روشن کرد؛ انوشیروان، پادشاه ساسانی ایران و مؤبدان بزرگ دربار وی، خوابهای وحشتناکی دیدند.پس از استقرار در زمین، گفت: اَللّهُ أکْبَرُ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ کَثیراً، سُبْحانَ اللّهِ بُکْرَهً وَ أصیلاً. گفتنی است که تاریخ نگاران و سیره نویسان شیعه و اهل سنت، با این که در سال و ماه تولد آن حضرت، اتفاق نظر داشته و میگویند که آن حضرت در اوّل عام الفیل، برابر با سال 570 میلادی و در ماه ربیع الاوّل دیده به جهان گشود، ولی درباره روز تولد وی، اختلاف نظر دارند. شیعیان، معتقدند که رسول خدا(ص) در روز جمعه، مصادف با 17 ربیع الاوّل، به دنیا آمد و اهل سنت می گویند که تولد وی، روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاوّل بوده است. اما از این که سال تولد پیامبر(ص) را "عام الفیل" می نامند، بدین جهت است که دو ماه و هفده روز پیش از تولد پیامبر)ص، یعنی در نخستین روز محرم سال 570 میلادی، فیل سواران "ابرهه" به مکه هجوم آورده و قصد نابودی کعبه و مسجدالحرام را نمودند ولی با معجزه شگفت الهی سرکوب شدند.
اسم تو نور امـید است و صفای سینه هاست
دین تو اسلام عشق است و بدور از کینه هاست
روز میـلادت شدم مست می عرفان تو
آیه شرع است و حق است، خط به خط قرآن تو17 ربیع الاول - زادروز فرخنده امام جعفر صادق (ع) - سال 83 هجری قمری
امام جعفر صادق (ع) در روز جمعه، به هنگام طلوع فجر و به روایتی در روز دوشنبه، هفدهم ربیع الاوّل سال 83 قمری دیده به جهان گشود و عالم انسانی را با انوار طیّبه خویش تابناک نمود. پدرش امام محمد باقر (ع) وی را به نام عموی نیاکانش جعفر طیّار (ع)، "جعفر" نام نهاد. حضرت جعفر بن محمد(ع) دارای یک کنیه معروف به نام "ابوعبدالله" و دو کنیه غیر معروف به نامهای " ابواسماعیل" و " ابوموسی" بود. هم چنین، دارای القابی چند بود که معروفترین آنها عبارت است از: صادق، صابر، طاهر و فاضل.
شیعیان و محبّان اهل بیت (ع) وی را به " صادق آل محمد(ص) " می شناسند. زیرا آن حضرت، هرگز سخنی جز راست و درست، چیزی نفرمود. پدر ارجمندش ،امام محمد باقر (ع) است که نَسَب وی با دو واسطه به امیر مؤمنان حضرت علی (ع) و با سه واسطه به پیامبر اکرم (ص) منتهی می گردد.
مادر گرامی امام جعفر صادق (ع)، فاطمه، معروف به " اُمّ فروه" از زنان نیکو سرشت، نیکوکار و نیکو رفتار عصر خویش بود. این بانوی باتقوا و متدّین، از جهت فضیلت و منقبت، سرآمد زنان روزگار خود به شمار می آمد و امام صادق (ع) در شأن و مقام وی فرمود: مادرم از زنانی بود که ایمان داشت، تقوا پیشه کرده و نیکوکاری می نمود و خدا، نیکوکاران را دوست دارد.امام جعفر صادق (ع) به مدت دوازده سال، حیات با برکت جدّ گرامی اش امام زین العابدین (ع) را درک کرد و از مکتب تربیتی و علمی وی بهره وافر یافت. هم چنین، آن حضرت به مدت 32 سال از وجود شریف پدرش امام محمد باقر (ع) برخوردار بود و در تمام رویدادهای مهم در کنار پدر ارجمندش قرار داشت. مدت امامت امام جعفر صادق(ع)، 33 سال و ده ماه (از ذی حجه سال 114 تا 25 شوال سال 148 قمری) بود و در ایّام زندگی با برکت خویش با خلافت غاصبانه چند تن از خلفای اموی و دو تن از خلفای عباسی به شرح ذیل معاصر بود:
1- عبدالملک بن مروان (65 – 86 ق )
2- ولید بن عبدالملک (86 - 96 ق )
3- سلیمان بن عبدالملک (96 – 99)
4- عمر بن عبدالعزیز (99 - 101 ق )
5- یزید بن عبدالملک (101 - 105 ق)
6- هشام بن عبدالملک (105 - 125 ق )
7- ولید بن یزید (125 - 126 ق )
8- یزید بن ولید (126 - 126 ق )
9- مروان بن محمد (126 - 132 ق ) 10
10- ابوالعباس سفاح (132 - 136 ق )
11- منصور دوانقی (136 - 158 ق )گفتنی است که نُه نفر اوّل از طایفه بنی امیه و دو نفر آخر از خاندان بنی عباس بودند و آن حضرت از هر دو طایفه، سختیها و بیمهریهای فراوانی دید؛ اما چون آن امام بزرگوار در انتهای دوران خلافت ستم کارانه امویان و در آغاز خلافت فریبکارانه عباسیان می زیست، فرصت مناسبی به دست آورد تا در زمان انتقال خلافت از یک طایفه غاصب، به طایفه غاصب دیگر و سرگرم شدن آنان به یکدیگر، مکتب اهل بیت (ع) را به مسلمانان بشناساند و زمینه ترویج و تبلیغ این مکتب را مهیّا سازد و از این راه، بیشترین بهره را نصیب اسلام و مسلمانان نماید.
آن حضرت با تشکیل حوزه علمیه و تعلیم شاگردانی مبرز، چون هشام، زراره و محمد بن مسلم، تحول شگرفی در جهان اسلام و مذهب شیعه پدید آورد و جهانیان را با اسلام ناب محمدی (ص) و مکتب حیات بخش اهل بیت (ع) آشنا ساخت. به همین جهت، وی را پایه گذار مذهب "امامیه" دانسته و شعیان امامی اثناعشری را " شیعه جعفری" می گویند. سرانجام این امام همام، در 65 سالگی به وسیله زهری که منصور دوانقی، به واسطه عوامل و مزدوران خود در مدینه، به آن حضرت خورانید، مسموم شد و به خاطر شدت زهر، به شهادت رسید. تاریخ شهادت وی، 25 شوال سال 148 قمری میباشد. امام موسی کاظم (ع) به همراه سایر فرزندان امام جعفر صادق (ع)، بدن مطهر پدر را پس از غسل، کفن و نماز، در جوار قبر پدر و جدش و عموی پدرش در قبرستان بقیع به خاک سپردند.
مـــــژده ایـــدل کــه مـهــیــن آیـت یــزدان آمــد
مــشــعــل راه هـدا خـتــم رســـولان آمـد
تـا زنـــده پـــرچـــم تــوحـیــد بـهـر بـــام و دری
بـهـر نــابـودی اصــنـــام شــتــابـان آمــد
مـسـلـمـیـن را بـده از قـول خــــداونـــد نــویـــد
اشــرف خـلـق جـهـان نـیـر تــابـــان آمـد
به هر زبانی که دوست دارید ترجمه کنید به روی پرچم کلیک کنید سال نو مبارک اطلاعیه در خصوص نحوه تشرف متقاضیان سفر زیارتی عمره مفرده سال 1393-1394
سال نو مبارک |
1393/8/27 | |
|
ای مسافر یاور شبهای من آشنای دیده ی تنهای من ساعتی بنشین کنارم همچو آب در سراب خشکی غمهای من قصه غربت درون خانه ام بشنو از آتشگه تبهای من چشمه های همزبانی را بجوی در کویر خشکی لبهای من شب دراز است وبسان یک درخت ریشه کن در خلوت دمهای من سینه ای دارم پر از سوز سخن گشته دریا سیل ماتمهای من این خیابان بلند روزگار پر شد از از هم گسستن های من
با تمام دل نبستن های من غرق غم ها می شوم تا می روی
چرا برخلاف ضریح و مرقد اماکن دیگر، ضریح مرقد مطهر سیدالشهدا(علیه السلام) شش گوشه ساخته شده است؟
ضریح جدید حرم مطهر امام حسین(علیه السلام) به کربلا رسیده و قرار است جایگزین ضریح قبلی شود. ضریحی که مثل همه ضریح های قبلی این حرم مطهر، شش گوشه دارد. با رسیدن ضریح جدید حرم مطهر امام حسین(علیه السلام) به کربلا، شمارش معکوس برای نصب آن آغاز شده است. ضریحی که در طول 6 سال با طراحی استاد محمود فرشچیان و با دستان هنرمندان ایرانی ساخته شده است. این ضریح قرار است جایگزین ضریح فعلی حرم امام حسین (علیه السلام) شود.
از طلا و نقره ایرانی تا چوب میانماری
در ساخت ضریح جدید که مساحت پلان آن 22?86متر مربع است، حدود 4.5 تن نقره خالص ، حدود 120 کیلوگرم طلای خالص ،600 کیلوگرم مس و حدود 400 کیلوگرم استیل و مقداری فلزات دیگر برای اتصالات ضریح به کار رفته است. وزن چوب های به کار رفته در ضریح مظهر حدود 5.5 تن است. این چوبها طبق شناسنامه روی آنها در سال 2003 از درخت ساج و جنگلهای کشور میانمار درجنوب آسیا تامین شده است. چوبی که بالاترین طول عمر و مقاومت را داراست. ضریح جدید در ابعاد 5?04 در 7?34 و با ارتفاع: 4?49متر ساخته شده و 20 پنجره هم دارد. غیر از استاد محمود فرشچیان که طراحی ضریح به عهده اش بوده، افراد بسیاری نیز در کارگاه ساخت این ضریح مقدس فعالیت کرده اند.
خطاطی مفاهیم ضریح شامل سوره کریمه قرآن، احادیث حول محور سیدالشهدا(علیه السلام) ، اشعار ، اسماء جلاله و نامهای مبارک معصومین(علیهم السلام) و ... بر عهده استاد سید محمد حسینی موحد، از خطاطان بنام جهان اسلام بوده.کسی که تقریبا در تمام حرم های مطهر از جمله حرم مطهر امام رضا(علیه السلام) در مشهد و بارگاه امیرالمومنین(علیه السلام) در نجف، یادگاری از خط زیبایش را به جا گذاشته است. مهندسی ضریح نیز برعهده متخصصان عمران و معماری از جمله مهندس عبدالحمید توکلی بینا و مهندس مهدی خوش نژاد بوده است.
وقتی کارکنان بانک مرکزی به گریه افتادند
«محمود پارچه باف» رئیس سابق ستاد عتبات عالیات و مدیر وقت پروژه ساخت ضریح امام حسین (علیه السلام) درباره ایده اولیه ساخت ضریح جدید می گوید: «شخصی به اسم حاج محمد دانش اولین بار این فکر به ذهنش رسوخ کرد تا ضریح امام حسین(علیه السلام) را بازسازی کنیم و ایشان ما را دور خود جمع کرد و بر انجام این کار اصرار داشت. در اولین دیداری که برای آغاز کار با مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی داشتیم ایشان وقتی از موضوع با خبر شدند اشک ریختند و تاکید کردند ما شیعیان باید این کار را انجام دهیم.»
مدیر پروژه ساخت ضریح امام حسین(علیه السلام) با بیان اینکه اگر حمایتهای آیت الله سیستانی و هماهنگیهای ایشان با عتبه حسینی نبود این کار به سرانجام نمیرسید افزود: گروهی که برای خرید چوب ضریح، راهی بندر عباس شدند چوب را که متعلق به جنگلهای برمه و صاحب آن یک تاجر سنی بود خریداری کردند که وقتی این فرد سنی مطلع شد که این چوب برای چه کاری قرار است مورد استفاده قرار گیرد استقبال کرد.
آن طور که پارچه باف می گوید: وقتی برای خرید نقره به خزانه بانک مرکزی رفتیم نقرههای فراوانی در آنجا وجود داشت که کارکنان آن ها تا وقتی فهمیدند این نقره برای چه کاری قرار است استفاده شود با چشمانی پر اشک خود را به نقرهها تبرک میکردند. به گفته پارچه باف عنوان کرد: افراد زیادی بودند که میخواستند هزینههای ضریح را تقبل کنند اما در راستای تاکید مراجع تقلید که فرمودند بگذارید همه مردم در ساخت ضریح مشارکت داشته باشند.
راز ضریح شش گوشه
اما چرا برخلاف ضریح و مرقد امان دیگر، ضریح مرقد مطهر سیدالشهدا(علیه السلام) شش گوشه ساخته شده است.
در این باره روایت های گوناگونی وجود دارد. اما مجموع این روایت ها و آن چه نزدیک تر به منطق به نظر می رسد، آن چیزی است که شیخ مفید(ره) در کتاب «الارشادات» آورده است. او در بخشی از این کتاب نام 17 نفر از شهدای بنی هاشم در روزعاشورا را ذکر کرده و نوشته است:«آنان پایین پای آن حضرت در یک قبر (گودی بزرگ) دفن شدند و هیچ اثری از قبر آنان نیست و فقط زائران با اشاره به زمین در طرف پای امام ـ علیه السّلام ـ آنان را زیارت میکنند و علی بن الحسین ـ علیهم السّلام ـ (علی اکبر) از جمله آنان است.برخی گفتهاند: محل دفن علی اکبر نسبت به قبر امام حسین ـ علیه السّلام ـ نزدیکترین محل است.»
در بعضی از روایات دیگر از جمله کتاب «کامل الزیارات» جعفر بن محمد قمی هم آمده است: «امام سجاد ـ علیه السّلام ـ (با قدرت امامت و ولایت) به کربلا آمد و بنیاسد را سرگردان یافت، چون که میان سرها و بدنها جدایی افتاده بود و آنها راهی برای شناخت نداشتند، امام زین العابدین ـ علیه السّلام ـ از تصمیم خود برای دفن شهیدان خبر داد، آن گاه به جانب جسم پدر رفت، با وی معانقه کرد و با صدای بلند گریست، سپس به سویی رفت و با کنار زدن مقداری کمی خاک قبری آماده ظاهر شد، به تنهایی پدر را در قبر گذاشت و فرمود: با من کسی هست که مرا کمک کند و بعد از هموار کردن قبر، روی آن نوشت: «هذا قبر الحسین بن علی بن ابی طالب الّذی قتلوه عطشاناً غریباً»؛ این قبر حسین بن علی بن ابی طالب است، آن حسینی که او را با لب تشنه و غریبانه کشتند. پس از فراغت از دفن پدر به سراغ عمویش عباس ـ علیه السّلام ـ رفت و آن بزرگوار را نیز به تنهایی به خاک سپرد. سپس به بنیاسد دستور داد تا دو حفره آماده کنند، در یکی از آنها بنیهاشم و در دیگری سایر شهیدان را به خاک سپردند، نزدیکترین شهیدان به امام حسین ـ علیه السّلام ـ فرزندش علی اکبر ـ علیه السّلام ـ است؛ امام صادق ـ علیه السّلام ـ در اینباره به عبدالله بن حمّاد بصری فرموده است: امام حسین ـ علیه السّلام ـ را غریبانه کشتند، بر او میگرید کسی که او را زیارت کند غمگین میشود و کسی که نمیتواند او را زیارت کند دلش میسوزد برای کسی که قبر پسرش را در پایین پایش مشاهده کند.
بنابراین به نظر می رسد گوشه های اضافی ضریح مطهر امام حسین(علیه السلام) محل دفن پسر بزرگ ایشان یعنی حضرت علی اکبر(علیه السلام) باشد و محل دفن نوزاد شش ماهه اباعبدالله الحسین(علیه السلام) یعنی علی اصغر(علیه السلام) نیز روی سینه پیکر مطهر امام حسین(علیه السلام) باشد.
حسین جانم! به خدا عزیزتر از پدر و مادر و همسر در این دنیا ندارم اگر چیزی قیمتی تر از این داشتم دیگر نمی گفتم بأبی انت و امی و نفسی و اهلی یا اباعبدالله ...
حسین جانم!
می دانید نماز اول وقت به حرمت شماست که شرافت گرفت!
چون نماز اول وقت، وقت نماز شماست... وقت رکوع شماست.... وقت عروج یاران شماست...
حسین جانم!
در کربلا غوغایی شد که هفتاد و دو آیه بر مُلک وحی نازل کرد...
از این سرزمین هر روز ندایی به آسمان بلند است....
جبرئیل چرا معطلی! اقراء ...
سوره حسین را بخوان! بسم الرب الحسین(1) عباس (2) علی(3) علی(4).....
بگذار تا یادم نرفته سئوالی را از شما بپرسم...
ادب یعنی چه؟ آقا جان چرا من سئوال می پرسم و شما فقط به عباس نگاه می کنید؟!
راستی از همه سوی مشک برادرتان عباس آب می ریزد....
بچه های هیئت همه از تشنگی سیراب شدند...
عباس که برای دشمن رجز نخواند، دارد برای شما ترانه می سازد!
ولله ان قطعتموا یمینی
انی احامی ابداً عن دینی....
حسین جانم!
شما که دل من را بردی...
اما مگر می شود دلربای عالم!
دلی را برده باشی که به زخم معصیت خونابه باشد؟!
شنیده ام در آن هنگامه جنگ زخم های حر را به دستمال سبزی بسته ای...
آقا جانم!
از آن دستمال چیزی برای دل من هم مانده است؟!
تو رو خدا بس است حسین جان...
خواهش می کنم بس است دیگر...
بازوانت خسته اند دیگر...
مگر نمی شنوید ندای اهل آسمان را!
قبول است .... قبول!
همه شهادت می دهند که شما بهترین سرِّ باز خدایی...
آقا جان رسم عرب این است که وقتی کسی از اهالی خانه ای خونش به ناحق زمین ریخته می شود تا وقتی انتقام خون او گرفته نشده بر سر در آن خانه پرچم سرخ نصب کنند. این پرچم وقتی جایش را به پرچم سیاه می دهد که کسی انتقام خون ریخته شده را بگیرد....
صدها سال است که گنبد طلایی شما پرچمش سرخ است...
حسین جانم!
فرزند شما با دعای ما که نیامد...
تو را به مادرتان قسم شما دعا کنید که بیاید....